ترس یک کلمه سهحرفی فلجکننده است. ترسهای زیادی بشر امروز را احاطه کرده است. در وجود بسیاری از انسانها ترس حکومت میکند.
مواردی مانند ترس از شکست، ترس از آینده، ترس از بیپولی، ترس از دست دادن شغل، ترس از نه گفتن و نه شنیدن، ترس از حرف زدن، ترس از ابراز عقیده، ترس از سؤال کردن، ترس از توضیح خواستن و ترس از درخواست و صدها ترس دیگر.
ترس قاتل رؤیاهای ماست. قاتل آرزوهای ماست. قاتل موفقیت ماست. قاتل جسم و روح ماست. ترس کار شیطان است. ابزار شیطان است. قویترین وسیله شیطان است. ترس عامل سرطان است (!) اینیکی را دیگر قبول ندارید؟ پس دوباره تاکید می کنم لطفاً کتاب خانم آنیتا مورجانی را بخوانید. فردی که دچار سرطان لنفوما شده و ۲۴ ساعت مرگ موقت را تجربه میکند و متوجه میشود که علت اصلی سرطان ترسهایش بوده است.
ترس نمیگذارد به شهر بزرگتر مهاجرت کنیم، ترس نمیگذارد از شغلی که دوستش نداریم استعفا دهیم، ترس نمیگذارد محکم عقیدهمان را بیان کنیم، ترس نمیگذارد از ناحیه امن مان خارج شویم. ترس نمیگذارد بر طبق خواسته قلبیمان عمل کنیم. ترس نمیگذارد ریسک کنیم. ترس نمیگذارد تصمیم جدید بگیریم. ترس نمیگذارد از رابطه نامناسبمان خارج شویم.
بیایید قسم بخوریم که انسان موفقی شویم. قسم بخوریم که ایمان را جایگزین ترس کنیم.
من نگفتم شجاعت را جایگزین ترس کنیم. چون سالها قبل از برادرم یاد گرفتم که متضاد ترس شجاعت نیست متضاد ترس ایمان است. این به این معنی است که اگر شما ترستان زیاد است؛ پس ایمانتان کم است. ایمانتان متزلزل است.
آیا برای نترسیدن آمپولی هست؟ خیر. تنها راه درمانش پیدا کردن ریشه ترس و اقدام کردن است. اقدام ترس را میکشد. بهترین درمان ترس روبرو شدن با آن است. هر کاری انجام بدهید که نتیجه بگیرید تنها کارهایی که منجر به مرگتان میشود را انجام ندهید. بقیه راهها را یکبهیک امتحان کنید تا بالاخره به نتیجه برسید. افراد جسور خدایان سعی و خطا هستند. آنها از اشتباه کردن نمیترسند. لطفاً از ترسهایتان فهرستی بنویسید با ذکر دلایل. نوشتن ترسها خودش یک اقدام درمانی است. تا ننویسید باور نخواهید کرد.
تمرین: لطفاً همینالان ۵ ترس مهم زندگیتان را در یک ستون یادداشت کنید. جلوی آن بنویسید چه اقدامی برای از بین بردن آن ترس باید انجام دهید.
مثلاً ترس از نه شنیدن یکی از ترسهای اکثر انسانهاست و جزو ترسهای اصلی ماست. نه بگویید و نه بشنوید. قرار نیست همه مردم دنیا را دوست داشته باشید و قرار نیست همه شما را دوست داشته باشند… حالا شما تمرین کنید کارهایی انجام دهید که نه بشنوید مثل درخواستهای نامتعارف، درخواست قرض پول، وام، کمک مالی، کفش، عینک، تا مغزتان عادت کند به نه شنیدن. باور کنید هیچ اتفاقی نمیافتد. عمداً کاری کنید که به شما نه بگویند. مثلاً یک تراول پنجاههزار تومنی را صبح اول وقت ببرید مغازه و بخواهید برایتان خرد کنند.(!) جالب است بدانید چون خودمان از نه شنیدن بدمان میآید نه گفتن نیز برایمان سخت است.
یک خاطره
نیما طبری فرد نتورکر بزرگ ایرانی در کتابش مینویسد: روزی دریکی از سمینارهای نتورک مارکتینگ در کوآلالامپور شرکت کرده بودم و به نزد «تیم سیلز» معروف رفته و سؤال کردم: من از مشتریانم در ترکیه جواب منفی شنیدهام.حالم خوش نیست. در جوابم و تنها در یک جمله کاری کرد که برای همیشه نق زدن را کنار گذاشتم. به من گفت:
نیما اگر تابهحال ۱۰ تا «نه» شنیده ای، هنوز آماتوری و اگر ۱۰۰۰ تا «نه» شنیدی حرفهای هستی.
- ۹۹/۰۵/۰۶