روانشناسی و مدیریت

  • ۰
  • ۰

با خودم گفتم بد نیست به سبک پاراگراف فارسی متمم، چند جمله از کتاب چنین گفت زرتشت را در این‌جا نقل کنم. بخشی که به خواب راحت شبانه می‌پردازد. نیچه در این بخش، از فرزانه‌ای حرف می‌زند که به مردم توصیه می‌کند تمام جنبه‌های زندگی خود را چنان بچینند که بتوانند آسوده بخوابند. و البته در پایان، حرف این فرزانه را نقد می‌کند و می‌گوید که چنین نگرشی، وقتی مفید است که برای زندگی معنایی قائل نباشیم:

***

زرتشت وصف فرزانه‌ای را شنید که از خواب و فضیلت نیکو سخن می‌گفت و بدان خاطر بسیار پاس داشته می‌شد و پاداش می‌گرفت و جوانان همه پای کرسیِ آموزش‌اش می‌نشستند. زرتشت به سراغ او رفت و با جوانان همه در پایِ کرسی‌اش نشست. و فرزانه چنین گفت:

حرمت و شرم در پیشگاهِ خواب! این است سَرِ کارها! از بدخوابان و شب‌زنده‌داران بپرهیزید!

خفتن هنری کوچک نیست: برای آن سراسر روز بیدار می‌باید بود.

روزانه می‌باید ده بار بر خود چیره شوید. زیرا این کار خوب خسته می‌کند.

… دیگر بار می‌باید ده بار با خود آشتی کنید. زیرا چیرگی مایه‌ی تلخ‌کامی است و هر که با خود آشتی نکرده باشد بد می‌خوابد.

روزانه باید ده حقیقت را بیابید. وگرنه شبانگاه نیز هنوز در جستجوی حقیقت خواهید بود و روان‌تان گرسنه خواهد ماند.

روزانه می‌باید ده بار بخندید و شادی کنید. وگرنه معده‌ی شما، این پدر رنج، شب‌هنگام شما را خواهد آزرد.

… صلح با خدا و همسایه: خواب خوش چنین می‌طلبد. و نیز صلح با شیطان همسایه! تا شبانگاه به سراغ‌ات نیاید!

احترام به اولیای امور و اطاعت از ایشان. حتّا احترام به اولیای کژ-و-کوژ! خواب خوش چنین می‌خواد. من چه توانم کرد که قدرت دوست دارد کژ-و-کوژ راه رود؟

… نه سرفرازی‌های بسیار می‌خواهم و نه گنجینه‌های بزرگ، که صفرا‌انگیزند. اما بی نامی نیک و گنجینه‌ای کوچک نیز آسوده نتوان خفت.

… [شب] می‌اندیشم که سراسرِ روز در چه کار بوده‌ام و چه اندیشیده‌ام. و شکیبا چون گاو، نشخوارکنان از خود می‌پرسم: و اما ده چیرگی‌ات چه بوده است؟ و چه بوده است ده آشتی و ده حقیقت و ده خنده‌ای که دل از آن شاد بوده است؟

هم‌چنان که در این‌ها فرو می‌روم و در گاهواره‌ی چهل اندیشه‌ی خویش تاب می‌خورم، ناگاه، خواب، آن ناخوانده، آن خداوندگار فضیلت‌ها، بر من چیره می‌شود.

زرتشت چون سخنان فرزانه را شنید، در دل بخندید. زیرا از آن سخنان فروغی بر او دمیده بود. و با دل خود چنین گفت:

این فرزانه با چهل اندیشه‌اش در چشم من ابلهی است. اما ایمان دارم که راه و روش خفتن را خوب می‌داند. نیکبخت آن که همسایه‌ی دیوار به دیوار این فرزانه است! چنین خوابی واگیر است، حتی از خلال دیواری ستبر.

… این است فرزانگی او: بیدار باش تا خوب بخوابی! و به راستی، اگر زندگی را معنایی نمی‌بود و بر من بود که به بی‌معنایی زندگی تن در دهم، مرا نیز تن در دادنی‌ترین بی‌معنایی همین بود.

***

پی‌نوشت یک: اولین دفعاتی که چنین گفت زرتشت را می‌خواندم، دلم با زرتشت نیچه همراه‌تر بود و من هم در دل، به این فرزانه‌ی خواب‌پسند، می‌خندیدم. این روزها، همدلی بیشتری با فرزانه‌ی این داستان پیدا کرده‌ام و به نظرم، موعظه‌ی خواب خوش، با همه‌ی پیش‌نیازها و ضروریاتش، موعظه‌ی چندان کوچکی نیست و شاید بتوان زندگی را بر آن بنا کرد.

پی‌نوشت دو: این روزها برای تقویت زبان انگلیسی‌ام، ترجمه‌ی انگلیسی «آدریان دل کارو» از چنین گفت زرتشت را برداشته‌ام و موازی با آن، نسخه‌ی داریوش آشوری را هم به شکل تطبیقی می‌خوانم. در زحمت شگفت‌انگیز داریوش آشوری برای ترجمه‌ی این کتاب، تردیدی نیست. اما نمی‌توانم نگویم که با ترجمه‌ی انگلیسی بیشتر از ترجمه‌ی فارسی ارتباط برقرار می‌کنم و به نتیجه رسیده‌ام که گاهی، زحمت زیاد مترجم می‌تواند بر زحمت خواننده هم بیفزاید.

برای من، فهمِ «پرتگاه» ساده‌تر است تا «مغاک». «دیوانگی» ساده‌تر است تا «شیدایی». «قلاب» ساده‌‌تر است تا «چنبره». «تیر» ساده‌تر است تا «خدنگ» و صدها واژه‌ و معادل دیگر که در ترجمه‌ی انگلیسی، به سادگی و روانی می‌توان آن‌ها را درک کرد. قطعاً نسخه‌ی انگلیسی، زیبایی ظاهری ترجمه‌ی داریوش آشوری را ندارد. اما خواندن آن، با «خواب خوش» سازگارتر است و بعد از خواندنش، راحت‌تر می‌توان خوابید.

 

محمدرضا شعبانعلی

  • ۹۹/۰۵/۰۸
  • حسین هرمس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی