روزهای اول سال و ماه، شنبهها، صبح هر روز و هر وقت دیگری که شوق و انگیزۀ شروعی تازه را ایجاد میکند بهانۀ خوبی برای آغاز رشد و تغییر است. چرا از این بهانه برای رشد بیشتر خودمان بهره نگیریم؟
در این مطلب از کارهایی میگویم که خودم طی هر ماه، چند تای آنها را به برنامۀ ثابت روزانهام تبدیل میکنم. گفتهاند برای شکلگیری یک عادت تازه ۳۰ روز تکرار منظم لازم است؛ این هم یک برهان نیمه قاطع!
من به هر ایده و کار تازهای یک ماه فرصت میدهم. اگر طی این یک ماه برایم مفید و کارساز بود، آن را به عادت همیشگیام تبدیل میکنم.
شاید برخی از پیشنهادها میتوانند برای شما هم مفید باشند:
۱
به ژورنالنویسی روزانهتان نظم بدهید
روزانهنویسی شخصیترین نوع نوشتن است، و زمین بازی خوبی برای تکوین فردیت نویسنده.
شاید همیشه میلی و نیازی به روزانهنویسی حس نکنید. اما من بعد از چند سال روزانهنویسی به این نتیجه رسیدهام که هر روزی که از ژورنال روزانهام فاصله میگیرم روزی هدر رفته است. انگار بدون نوشتن دانش و تجربۀ کسب شده در هر روز پایمال روزمرگی میشود.
روزانهنویسی یعنی نوشتن برای بهتر شدن.
از امروز سعی کنید هر طور شده اقلِ کم یک صفحۀ کامل در روز بنویسید.
چند پیشنهاد کوچک:
هر روز در ژورنال شخصیتان بنویسید چه چیزهایی زیبایی دیدید، چه صداهای خوبی شنیدید، چه مزههای خوبی چشیدید، چه بوهای خوبی به مشامتان خورد و چه چیزهایی را لمس کردید.
بنویسید اهداف و اولویتهای شما چیست.
بنویسید چه آدمهایی را دیدید و دربارۀ آنها چه فکر میکنید.
بنویسید چه چیزهایی یادگرفتید؛ از کتابها و کلاسها و اتفاقات روز.
بنویسید برای آینده چه برنامههایی دارید.
مزخرف بنویسید! با نوشتن خودتان و دیگران را دست بیندازید و بخندید. فقط بنویسید.
دو مطلب مرتبط:
۲
تماس بگیرید
وقتی اینترنت را دچار اختلال میکنند، مجبوریم به پیامک و تماس تلفنی پناه ببریم.
اما گاهی همین اختلالات ما را با جنبۀ مثبت و ظرفیتهای نادیدۀ برخی چیزها آشنا میکند.
مثلاً همین تلفن زدن. شبکههای اجتماعی سبب شدهاند که به جای بسیاری از تماسهای تلفنی، با فرستادن وویس و پیام متنی و چت کردن سروته اغلب چیزها را هم بیاوریم.
ما به شنیدن هم محتاجیم.
بر خلاف چت کردن، حین مکالمۀ تلفنی چیزهای کمی باعث حواسپرتی میشوند، جریان گفتگو پویاتر پیش میرود و درک و تفاهم بیشتری صورت میگیرد.
البته باید هنر ظریف گوش سپردن را هم تمرین کرد.
چند پیشنهاد کوچک:
وقتی میگویید: «سلام چطوری و حالت خوبه؟» واقعاً برای شنیدن جواب آن مکث کنید، اینگونه حرفها را از معنای خودشان تهی نکنیم.
کمی دقیقتر به حرف زدن خودتان و دیگران دقت کنید؛ ما سوال میپرسیم اما مجالی برای پاسخ فراهم نمیکنیم؛ برخی کلمات را طوطیوار پشت هم قطار میکنیم و شهوت گفتن نمیگذارد لذت شنیدن را بچشیم.
به دیگران فرصت سخن گفتن و شنیده شدن بدهید.
اگر جداً به دوستان و اطرافیانتان اهمیت میدهید هر از گاهی تلفن را بردارید به آنها زنگ بزنید.
حین بعضی از گفتوگویهای تلفنی یادداشتبرداری کنید.
۳
پیگیری و سماجت خودتان را چند برابر کنید
به روابط خودم نگاه میکنم. بعضی از بهترین رابطههایم را مدیون دوستان سمجم هستم. آنها بعد از اینکه یکی دوبار پیام دادن و جواب نگرفتن، کماکان ادامه دادهاند و پیگیری آنها موجب شده تا در میان انبوه کارها و گرفتاریها نیز فرصتی برای گفتگو و تعامل با آنها دستوپا کنم.
البته نه که فکر کنید من موجود خاصی هستم و برای ارتباط با من باید سماجت ورزید! خیر، مطمئناً اینطور نیست.
من فقط خواستم اینطرف ماجرا را نشان بدهم تا روشنتر شود که با سماجت است که شانس جدیگرفتهشدن توسط دیگران را مییابیم.
از کودکی تا امروزم را که مرور میکنم به وضوح میبینم که میزان دستاوردهایم ربط مستقیمی با اندازۀ سریش بودنم داشته! هر جا که چسبندگیام بیشتر شده، بهتر نتیجه گرفتهام.
سماجت فقط در رابطه با آدمهای دیگر نیست. یادگیری مهارت هم سماجت میخواهد، هر کار جدی در هر زمینهای پیگیری و مداومت میطلبد.
به نظرم یک شرط اصلی برای استخدام آدمها برای شغلهای مختلف میتواند میزان سماجت و قدرت پیگیری آنها باشد.
سماجت یک مزیت رقابتی درخشان است.
شاید در این رابطه بد نباشد که کتاب کوچک «به سوی نه» را بخوانید. توی این کتاب داستان فروشندههایی را میخوانیم که به جای بله، نه شنیدن را هدف خودشان قرار میدهند. به جای اینکه بگویند امروز تماس میگیرم تا از مشتریها فلان تعداد بله بشنوم، آنها عزم شنیدن فلان تعداد نه میکنند. یعنی هدف را میگذارند روی نه شنیدن و تو دل همین نه شنیدنها بهراحتی میفروشند. با همین تغییر نگاه زهر «نه» شنیدن گرفته میشود. ترسشان میریزد و بدون هراس و طفره به کارشان میرسند.
چند پیشنهاد کوچک:
با خودتان قرار بگذارید تا به سرانجام رسیدن هر کاری که به تماس با دیگران نیاز دارد دست از تماس و پیگیری نکشید.
به خودتان قول بدهید که این ماه تلاش میکنید از پیگیری و سماجت خجالت نکشید و حتی اگر دیگران به خاطر سماجت شما کلافه شدند و سرزنشتان کردند، شما به همین دلیل به خودتان افتخار کنید.
یادگیری یک مهارت تازه را آغاز کنید. اگر برایتان سخت بود سماجت کنید. به خودتان یادآوری کنید که من میخواهم هر طور شده پای یادگیری این مهارت بمانم.
۴
داستان کودک بخوانید
رفته بودم کتابفروشی، تو قفسههای بزرگسال کتابی نمانده بود که ندیده باشم. گفتم نگاهی به کتابهای کودک بیندازم. و بله چند دقیقه بعد با یک کیسۀ پر از کتب کودک و نوجوان زدم بیرون و عزم کردم دو سه روزی یکی از این کتابها را بخوانم.
خواندن ادبیات کودکان به چند دلیل مفید است: اولاً زبانی ساده و شیرین دارند و میتوانند ما را به مطالعه علاقهمندتر کنند. ثانیاً درست است که ما جسماً بزرگسال محسوب میشویم اما این کتابها میتوانند کودک درون ما را تغذیه کنند. ثالثاً مادۀ خام مناسبی برای گفتوگو با کودکان پیدا میکنیم. کودکان هنوز دچار گزند روزمرگی نشدهاند و خلاقیت ناب آنها میتواند چشم ما را زوایای بکرتر زندگی باز کند.
چند پیشنهاد کوچک:
سری به کتابفروشی(در حال حاضر کتابفروشیهای آنلاین!) بزنید و چند کتاب کودک تهیه کنید.
از هر کدام از کتابها که خوشتان آمد آن را دوسه بار بخوانید. چون حجم این کتابها اندک است مطالعۀ مجدد و مکرر آنها زمانبر نیست.
سعی کنید هر قصهای که میخوانید برای یک یا چند کودک تعریف کنید. بعد به دقت ببینید آیا آنها در تمام لحظات قصهگویی به شما توجه میکنند یا نه، بیقرارند و حواسشان پرت میشود. اگر با وضعیت دوم مواجه شدید سعی کنید روی بیانتان کار کنید. تا حدی که بتوانید اغلب کودکان را پای قصههایتان میخکوب کنید. (این یکی از بهترین تمرینهای تقویت فن بیان هم هست.)
خودتان هم قصۀ کودک بنویسید.
۵
هر روز یک ویدیوی لایو ضبط کنید
یک روز قبل از اینکه بساط اینترنت و شبکههای اجتماعی برای مدتی طولانی برچیده شود، برنامه ریخته بودم تا بیوقفه روزی یک لایو بیست دقیقهای توی اینستاگرام اجرا کنم. باری، نشد که بشود! البته به محض باز شدن شیر اینترنت، میپرم توی اینستا و لایوم را هوا میکنم.
اما چرا لایو؟ به خاطر اینکه:
اجرای ویدیوی زنده باعث میشود اعتماد به نفش و تسلط شما برای صحبت در جمع و سخنرانی و ارائه بیشتر بشود.
با اجرای لایو یکی از انواع موثر ارتباط با مخاطب را تجربه میکنید. با ارائۀ برنامۀ زنده تصویر روشنتری از شما در ذهن افراد نقش میبندند.
گزارش یادگیری را جدی بگیرید.
بهترین راه یادگرفتن یاد دادن است و شما با بیان آنچه در طول روز آموختهاید، هر برنامۀ لایو را به بهانهای برای یادگیری خودتان و همینطور خلق مطالب مفید برای دیگران تبدیل میکنید.
چند پیشنهاد کوچک:
سعی کنید محتوای برنامه را حول محور آموختههای روزانهتان تنظیم کنید.
کامنتها را ببندید. بله، کامنتخوانی در میان اجرای لایو یا اجرای پرسش وپاسخ جالب و فریبنده است. اما این ذهن شما را از اصل کار منحرف میکند. شما میخواهید لایو ضبط کنید برای تمرین و رشد خودتان. پس عوامل حواسپرتی را حذف کنید.
بعد از ضبط لایو آن را ذخیره کنید تا طی ۲۴ ساعت در استوریتان قابل مشاهده باشد.
اگر از دیدن چهره و شنیدن صدای خودتان نفرت ندارید، سعی کنید بعد از اتمام ضبط، لایو خودتان را تماشا کنید. در این مرحله است که شما به نقصهای خودتان پی میبرید و میتوانید در برنامههای بعدی آنها را بهبود ببخشید.
۶
بترسید از تردیدهایی که انگیزه و انرژی ما را به باد میدهند!
چند وقت پیش در گردهمایی مدرسها، از دکتر احمد حلت نکتۀ قابل تاملی شنیدم:
تردید نکنید، تردیدها به ما خیانت میکنند.
البته که شک و تردید، در زندگی فکری یک فیلسوف و روشنفکر خیلی هم مفید و اساسی است. البته ما که فیلسوف نیستیم، اما این توجیه خوبی نیست که هر شک و تردیدی را در خودمان بُکشیم و با یقینی سادهلوحانه به خودمان و دیگران آسیب بزنیم، و روزنۀ هر نوع فکر تازهای را به روی خودمان ببندیم.
اینجا منظور تردیدهای مخربی است که در زندگی روزمره سد راه ما میشوند و ما را به بیعملی و ناامیدی سوق میدهند:
اینکه تردید کنیم استعداد نویسندگی داریم یا نه و همین مانع کار ما بشود، چنین تردیدی فقط مختل رشد ما است. این که دیگر تردید فلسفی و اندیشمندانه نیست.
اینکه به خاطر اوضاع بد اقتصاد دست از کار و تلاش و ساختن کسبوکار خودمان برداریم، یکی دیگر از همین تردیدهای مهلک است!
عملگرایی وقتی آغاز میشود که همۀ وجود ما سرشار از باور باشد. باور کنید که تردیدها به ما خیانت میکنند.
چند پیشنهاد کوچک:
تردیدهایتان را بنویسید. بعد آنها را پاره کنید و دور بیندازید.
در چه زمینهای نیاز به باوری نیرومند دارید تا شما را به حرکت دربیاود؟ آن را به شکل زیر یا هر شکلی که روی شما موثر است بنویسید:
من یقین دارم که میتوان …. را با قدرت و موفقیت انجام بدهم.
حالا دفترچهای تهیه کنید، و طی این ماه، هر روز، قبل از هر کاری، ده بار پشت سر هم همین جمله را در یکی از صفحات دفترچه بنویسید. تا پایان ماه شما این باور را سیصد بار به صورت مکتوب تکرار کردهاید. این یعنی گامی در جهت تبدیل حرف به عمل.
ادامه ی مطلب در سایت شاهین کلانتری
- ۹۹/۰۵/۱۰