روانشناسی و مدیریت

  • ۰
  • ۰

تعریف من از تعهد این است:

اگر به هدفت نرسی یک نفر دستت را قطع می کند.

تعریف خشنی به نظر می رسد. راستش را بخواهید هست. این تعریف نتیجه چانه زدنها در سمینارهای مختلف است.

 من از این تعبیر استفاده نمی کنم مگر اینکه شخصی از کسی دیگر بخاطر چیزی شکوه کند آن هم وقتی که اگر خود فرد شاکی کمی تعهدش را بیشتر کند مساله حل می شود و نیازی به گله گذاری نیست.

بطور مثال زمانی در یک سمینار خانمی اصرار داشت که او در شرکتی که کار می کند همه کارها را انجام می دهد اما تمام کردن کار منوط به دریافت گزارشی است که از واحد دیگر شرکت باید برای او ارسال شود. این گزارش باید هر پنج شنبه به دست او برسد اما فرد مسئول ارسال گزارش تعلل می کند و این کار را به موقع انجام نمی دهد.

وقتی از او پرسیدم که وقتی گزارش دیر شد و به دستش نرسید چه کار می کند؟ گفت: «خوب من صبح روز جمعه به او زنگ می زنم و او را بخاطر نفرستادن گزارش حسابی سرزنش می کنم.»

این خانم از آن دسته افرادی بود که ترجیح می داد که برای انجام ندادن یک کار عذر و بهانه بیاورد تا اینکه کاری را تمام و کمال انجام دهد.

در اینجا من تعریفم از تعهد را آغاز کردم و از او پرسیدم: «اگر ساعت ۵:۰۱ دستت را بخاطر اینکه گزارش به دست تو نرسیده بود قطع می کردند چکار می کردی؟» رفتارش عوض شد. راه حلهای سریع و آتشی به نظرش رسید: «من می توانستم به او بگوئم که گزارش را چهارشنبه می خواهم.

 می توانستم کمی با او مهربانتر باشم.

 شاید پرس و جو می کردم که اگر قبل از ساعت  ۵ بعد از ظهر پنج شنبه فوت کرد چه کسی مسئول تمام کردن گزارش او در آن قسمت خواهد بود.

 در دفتر کارش به ملاقاتش می رفتم و حال بچه هایش را می پرسیدم.

 همچنین اطمیان حاصل می کردم که گزارشاتی را که باید برای من ارسال کند در یک گاو صندق ضد آتش نگهداری می کند.»

تعهد همین است

اگر چیزی را که گرو می گذارید به اندازه کافی بزرگ باشد رفتارتان تغییر می کند حتی اگر معنای این تغییر رفتار انجام کارهای بیشتر و برداشتن گامهای اضافی باشد.

حتی با آدمهای ناسازگار هم می توانید کار کنید و به آنچه که می خواهید برسید. فقط کافی است به رسیدن به نتیجه متعهد باشید.

 

به نقل از کتاب

Negotiating for Dummies

Michael. C Donaldson

۲nd Edition

P28

 

محمدرضا حق پرست

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

تفکر نقاد

دیروز تو مدرسه داشتم با دوستم صحبت میکردم مطمئن بودم نظرش اشتباهه اما نمی تونستم متقاعدش کنم. هر چی تلاش می کردم اوضاع بدتر میشد اخر که دیدم کار داره به دعوا میکشه گفتم باشه اصلا هر چی تو میگی. این دیالوگ از دانش آموزی متفکره اما نمیدونه چطوری باید برای حرف هاش دلیل و منطق بیاره. حتما تجربه ای مشابه برای شما هم پیش اومده یا در بعضی مواقع اصلا نمی دونستین که حرف دوستتون واقعا درسته یا نه و اونو خیلی راحت پذیرفتین. خب این ناتوانی در عدم استدلال خیلی وقت ها برای شما مشکل سازه. ما می خوایم به شما تفکر نقاد یاد بدیم، راهکاری که به راحتی بتونید تحلیل و استدلال کنید و راه درست رو انتخاب کنید.

تفکر نقاد

یکی از ویژگی های مهمی که همه ما باید داشته باشیم تفکر نقاد هست. تفکر نقاد یکی از ده ویژگی است که سازمان بهداشت جهانی توصیه کرده همه ما باید اون رو بلد باشیم. حالا این مفهوم مهم چیه؟ تفکر نقاد یعنی توانایی که به شما کمک میکنه تا موضوعی رو تحلیل و ارزیابی کنید. اگه بخواهیم یه تعریف ساده براش داشته باشیم باید بگیم تفکر نقاد ( Critical Thinking ) یعنی توانایی تحلیل، نقد و بررسی اطلاعات و حل بسیاری از مشکلات بر اساس شواهد و استدلال های منطقی به دور از تصمیمات احساسی.

از چه زمان باید تفکر نقادانه داشته باشیم؟

خیلی از نوجوانان شاید فکر کنن تفکر نقاد برای بزرگسالان هست و اون ها نیازی بهش ندارن اما طبق تحقیقات بیشترین افرادی که به این مهارت نیاز دارن نوجوانان هستن. تفکر نقاد به ما کمک می کنه تا تصمیمات درستی بگیریم. در سن نوجوانی معمولا سوالات زیادی در ذهن نوجوانان ایجاد میشه و نیاز شدید به تصمیم گیری برای زندگی آینده دارن. تعداد کمی از نوجوانان این مهارت رو کسب کردند و هر حرفی رو به راحتی قبول نمی کنند و زیر بار هر نظری نمیرن و درباره اون خوب فکر میکنن و عده ای از نوجوانان نیز با هر حرف تازه مسیرشون رو تغییر می دهند و به دنبال راه جدیدی میرن بدون اینکه بتونن خوب فکر کنن و نتیجه گیری درستی داشته باشن و اگه این ویژگی در افراد ادامه داشته باشه قطعا در بزرگسالی فرد دچار مشکل میشه. پس بهترین سن آموزش تفکر نقاد بسته به توانایی های هر فرد از سنین کم حتی کودکی است.

تفکر نقاد چه کمکی به ما میکنه؟

همه ما در زندگی خودمون به تفکر نقاد احتیاج داریم. قطعا خیلی جاها در زندگی، ما نیاز به استدلال و ارزیابی داریم. نحوه تحلیل و ارزیابی با تفکر نقاد و بدون اون قابل مقایسه نیست. تفکر نقاد به شما کمک میکنه ذهنی باز داشته باشید و زمانی که افرادی مخالف نظر شما هستن بتونید با دلایل منطقی اون ها رو راضی کنید و برای اون ها علت و معلول بیارید. تفکر نقاد به ما کمک می کنه در:

  • تصمیم گیری ها، سوال و جواب ها، پیدا کردن راه حل ها و...

  • نحوه صحیح سوال کردن و بهتر پاسخ دادن

  • چگونه درست فکر کردن

  • شفاف تر فکر کردن

  • پیدا کردن روابط بین علت و معلول ها 

  • پیدا کردن شباهت ها و تفاوت ها بین موضوعات مختلف

  • نگاه کردن به مسائل از دید دیگران

  • مدیریت استرس

  • یافتن پاسخ های خلاقانه 

  • درک دیگران در مواقع سخت و دشوار

همه ما باید در زندگی تصمیماتی بگیریم که در سرنوشت ما تاثیر گذار است و یا تصمیم های کوچک که به صورت زنجیره ای در زندگی ما اثر داره پس خیلی مهمه که بتونیم تصمیمات درستی بگیریم. یاد گرفتن تفکر نقاد این امکان رو به ما میده که بتونیم بهترین تصمیمات رو بگیریم. خیلی وقت ها ما بر اساس احساساتمون تصمیم میگیریم و نتیجه خوبی برامون نداره. خیلی وقت ها نمی تونیم دیگران رو متوجه منظورمون کنیم. یا نمی دونیم صحبت های دیگران درسته یا نه. هنر درست فکر کردن می تونه کمک زیادی بهتون بکنه تا در این مواقع دچار مشکل نشید.

چگونه انتقادی فکر کنیم؟

در قدم اول در مواجهه با هر صحبتی، اطلاعاتی، قبل از تصمیم گیری سعی کنید خوب فکر کنید. با عجله تصمیم نگیرید و صبر کنید. خیلی از افراد عادت دارند تا کسی چیزی بهشون میگه خیلی زود قبول و اقدام می کنن مثلا اگه دوستشون بهشون بگه کاری رو انجام بدن خیلی زود تسلیم میشن و اقدام میکنن و ممکنه بعد از مدتی به دردسر بیافتند.

  • سعی کنید تمام جوانب موضوع رو در نظر بگیرید 

  • هر موضوعی رو از ابعاد مختلف مورد بررسی قرار بدین 

  • ارتباط بین موضوعات رو پیدا کنید

  • اگه سوالی براتون به وجود اومد از کسانی که اطلاعات بیشتری دارند بپرسید تا چیزی براتون مبهم نباشه 

  • زمانی که ب یک موضوع فکر می کنید جملاتی در ذهن تون میاد که با "شاید... اما... ممکنه... " شروع میشه تمام این احتمالات و فرضیه ها رو در ذهن مرور کنید و سعی کنید جوابی براشون پیدا کنید

  • با افرادی که صلاحیت دارن مشورت کنید

  • از منابع مختلف اطلاعات جمع آوری کنید

  • در نهایت ارزیابی انجام بدید

  • تمام فرضیه ها و احتمالات رو بررسی کنید و بعد به این سوال جواب بدید که اگه این کار رو بکنم چی میشه؟ برای من یا بقیه چه فایده ای داره؟ به من یا جامعه آسیبی نمی رسه؟

البته این فرضیه ها رو ما به صورت نمونه گفتیم. شاید در مواردی که شما با اون روبه رو هستین فرضیه های دیگری مطرح بشه. با جواب دادن به این سوالات در نهایت می تونید تصمیم بگیرید که اون فعالیت رو انجام بدید یا نه. و یک تصمیم درست و منطقی بگیرید.

بذارید یه مثال بزنم. وقتی مشاور پیش دانشگاهی بودم با دانش آموزانی برخورد می کردم که سال آخر اصلا از تصمیمی که چند سال قبل گرفته بودن راضی نبودن و در اون زمان واقعا نمیشد کاری براشون انجام داد مگر اینکه تغییر رشته می دادن که اون هم برای همه امکان پذیر نبود. انتخاب رشته یکی از بزرگ ترین تصمیمات یک دانش آموز و شاید یکی از مهم ترین و سرنوشت سازترین تصمیم هاست. اگه شما بدون آگاهی و تفکر انتخاب رشته کنید به احتمال زیاد دچار مشکل میشید. خیلی از دانش آموزان برای انتخاب رشته دانشگاه دچار سردرگمی میشن و نمی تونند درست تصمیم بگیرند. اگه این مهارت در اون ها تقویت بشه که برای هر تصمیم و انتخابی خوب فکر کنند، تمام جوانب رو بررسی کنن، زود تسلیم نشن و سعی کنند با افراد واجد شرایط مشورت کنند قطعا تصمیم بهتری می گیرند.

 

علی میرصادقی

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

ایستگاه نویسندگی

 با برخی ادا اطوارها ذوق نوشتن گُل می‌کند.

یکی از این بازی‌ها ساختن ایستگاه نویسندگی در گوشه‌ای از خانه است.

نگاهی به دوروبر خودتان بیندازید و یک گوشه را نشان کنید، گوشه‌ای که خلوت‌تر و کم‌سروصداتر است، بعد به اندازۀ یک باجۀ تلفن برای خودتان جا در نظر بگیرید. جایی که بتوانید در آن سرپا بایستید و بنویسید.

اصلاً تصور کنید در خانه یک کیوسک تلفن دارید، که هر لحظه که دلتان خواست می‌توانید بروید توی آن و قلم را بردارید و شروع کنید به نوشتن. پس جای قلم و کاغذ را تغییر ندهید. چون در هیچ باجۀ تلفنی، تلفن را هر روز جابجا نمی‌کنند (با بهتر است بگویم نمی‌کردند چون الان که دیگر باجۀ تلفن وجود ندارد). جای ثابت قلم و کاغذ به شما یادآوری می‌کند که هرازگاهی در ایستگاه نویسندگی خودتان حاضر شوید و چند سطری قلمی کنید.

ایستگاه نویسندگی

البته که شما کماکان می‌توانید بنشینید و پشت میز تحریر خودتان، هر طور که خواستید بنویسید. باجۀ نوشتن حکایت دیگری‌ست.

اول اینکه این کار تجربۀ سرپانویسی است، و در این روزگار قرنطینه‌نشینی نوعی فعالیت جسمی هم محسوب می‌شود و برای سلامتی مفید است.

دوم و مهم‌تر: اینجوری با تنوع دادن به وضعیت خودتان در هنگام نوشتن، امکان کشف و خلق ایده‌های تازه بیشتر می‌شود.

سوم هم اینکه…اصلاً من چقدر بگویم. شما بگویید!

 

شاهین کلانتری

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

جیم ران بزرگ می‌گوید: نمره خوشبختی، نگرش و درآمد شما میانگین نمره خوشبختی و نگرش و درآمد ۵ نفر اطرافیان شماست.

عجب قانون معرکه‌ای.

لطفاً همین‌الان نام ۵ نفر از نزدیک‌ترین و صمیمی‌ترین دوستان خود که بیشترین وقتتان را با آن‌ها می‌گذرانید در یک ستون بنویسید و حالا از ۰ تا ۲۰ به خوشبختی و نگرش و درآمد آن‌ها نمره بدهید، حالا میانگین بگیرید. نمره شما با دقت بسیار بالایی نزدیک عدد میانگین خواهد بود.

نام دوستتان          نمره خوشبختی           نمره نگرش و شعور             نمره درآمد
۱-      
۲-      
۳-      
۴-      
۵-      
نمره میانگین      
نمره خودتان      

ملاحظه کردید!

این است تأثیر هم‌نشین، همان‌طور که سعدی فرمود: «کمال هم‌نشین در من اثر کرد» و من می‌خواهم اضافه کنم: «زوال هم‌نشین نیز اثر می‌کند.»

بنابراین باور کنید که تأثیر دوستان و اطرافیانتان بر شما حتمی، قطعی و بسیار نامحسوس است و بالاخره یک روزی متوجه می‌شوید که حتی مدل حرف زدنتان نیز مانند دوست نزدیکتان شده است.

در رابطه با اطرافیان سه رویکرد می‌توانیم اتخاذ کنیم:

۱-قطع روابط ۲-محدود کردن روابط ۳-گسترش روابط

در مورد رویکرد اول من انسان‌های دروغ‌گو و منفی‌باف و نادان را از زندگی‌ام حذف کرده‌ام.

در مورد رویکرد دوم انسان‌هایی هستند که شاید نتوانیم روابطمان را با آن‌ها قطع کنیم اما می‌توانیم به حداقل ممکن کاهش دهیم. یک دوست سه‌دقیقه‌ای نباید سه ساعت وقت شما را بگیرد و ایضاً یک دوست سه‌ساعته نباید سه روز با شما باشد.

در مورد رویکرد سوم انسان‌هایی هستند که دانا و آگاه و اهل مطالعه و شعور بالا و مثبت نگر هستند، هم‌نشینی با این انسان‌ها به شما امید و نیرو و انرژی مثبت تزریق می‌کند. باید تا می‌توانیم روابطمان با این افراد را توسعه دهیم تا بتوانیم نمره میانگین خود را بالا ببریم؛ اما یک نکته مهم بگویم و آن اینکه سعی کنید با آدم‌های بالاتر از خود بپلکید، اما فقط یک سرو گردن بالاتر زیرا اگر آن افراد خیلی از ما بالاتر باشند ممکن است احساس سرخوردگی و ناامیدی کنیم و آن فرد نیز از ما خسته شده و رابطه با ما برایش منفعت و جذابیتی نداشته باشد.

یک‌راه دیگر برای بالا بردن نمره میانگین مان، معاشرت با دوستان دانا و خاموش مان هست یعنی کتاب و مجله و مقاله؛ بنابراین اگر اطرافیان نامناسبی دارید و دوستان مناسبی هنوز پیدا نکرده‌اید یادتان نرود که دوست خوب یک دوست مرده است (!)

 

در حال حاضر میانگین ۵ نفری من عبارت است از:

۱-دوست بسیار باهوش و فوق العاده ام سعید بهزادی موسس آکادمی خلاقیت (که همیشه ممنون و مدیون او هستم)
۲-دوست دانا و عزیزم استاد محمود پیرهادی مدرس زبان انگلیسی
۳-دوست تحلیلگر و ریزبینم جناب سید محمد سید صدر
۴-دوست خیلی خیلی خیلی گل و فوق العاده ام استاد سید علی باقرپور که بی نهایت دوستش دارم و باید ارتباطم را باهاش بیشتر و بیشتر کنم.الان کمه!
۵-کتاب ها و فایل هایی که گوش می کنم (خیلی زیادند)

پی نوشت: این لیست برای آبان ۹۷ است و قطعا تغییر خواهد کرد چون همه آدمها در هر لحظه در حال پیشرفت یا پسرفت هستند.

 

حسن شیرمحمدی

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

در سال 2010، موسسه مک‌کنزی پژوهشی را در زمینه نوآوری و تجاری‌سازی با حضور 2240 شرکت‌کننده انجام داد که نتایج جالبی را در بر داشت: 84 درصد از مدیران عنوان کردند که نوآوری برای استراتژی رشد سازمان‌شان از اهمیت فوق‌العاده بالایی برخوردار است، با این حال تنها 13 درصد از آنها عنوان کردند که مراکز نوآوری کارآمدی دارند و 13 درصد نیز از برون‌سپاری فعالیت‌های تحقیق و توسعه و نوآوری به مراکز دیگر رضایت داشتند.

در سال 2013 نیز موسسه PwC در گزارشی اعلام کرد که سه چهارم مدیرعاملان نوآوری را حداقل به اندازه اثربخشی عملیاتی مهم می‌دانند. در این گزارش همچنین عنوان شده بود که 93 درصد مدیران ارشد معتقد هستند که رشد ارگانیک از طریق نوآوری می‌تواند سهم عمده‌ای در رشد درآمد آنها داشته باشد. از این دست پژوهش‌ها زیاد هستند و تقریباً تمام آنها یک یافته مشترک دارند: نوآوری برای رشد سازمان حیاتی است اما مکانیزم‌های سازمانهای مختلف برای اجرای نوآوری رضایت‌بخش نیستند. بنابراین به‌نظر می‌رسد باید مکانیزم‌های نوآوری دچار یک رنسانس جدی شوند. اما برای این کار ابتدا لازم است برخی از افسانه‌هایی که با نوآوری مرتبط شده‌اند و مسیر آن را به اشتباه تغییر داده‌اند، مورد بررسی قرار دهیم. به عبارت دیگر، رنسانس نوآوری در قدم اول نیازمند آن است که تعاریف و مفاهیمی را که به اشتباه مترادف با نوآوری در نظر گرفته شده‌اند، از چارچوب مفهومی نوآوری حذف کنیم. به طور کلی، نوآوری معمولاً مترادف با اختراع، خلاقیت و تکنولوژی در نظر گرفته می‌شود که در ادامه به تفاوت‌های نوآوری با هر یک از این موارد اشاره می‌کنیم.

اختراع، نوآوری نیست

شاید یکی از مهم‌ترین سوءبرداشتهایی که در زمینه نوآوری صورت می‌گیرد این است که آن را مترادف با اختراع در نظرمی‌گیرند. نوآوری، وارد کردن یک محصول، خدمت یا فرایند واقعی به بازار است. بسیاری از نوآوران موفق چیزی را اختراع نکرده‌اند. والت‌دیزنی انیمیشن را اختراع نکرد؛ استیو جابز رایانه‌های شخصی را اختراع نکرد؛ هنری فورد هم اتومبیل را اختراع نکرد بلکه تحت‌تاثیر تمرکززدایی در خط تولید شرکت بنز قرار گرفت. فورد از کارخانجات بسته‌بندی گوشت نیز بازدید کرد و به این فکر افتاد که می‌توان خودرو را هم مثل فرایند فرآوری گوشت روی یک خط مونتاژ در حال حرکت تولید کرد. سام والتون (موسس فروشگاههای زنجیره‌ای وال‌مارت) سوپرمارکت را اختراع نکرد و به طریق مشابه می‌توان از بسیاری از نوآوران موفق دیگر نیز نام برد.

خلاقیت، نوآوری نیست

یکی از جملاتی که معمولاً زیاد می‌شنویم این است که "من ایده‌های زیادی دارم، پس فرد نوآوری هستم." این نتیجه‌گیری کاملاً اشتباه است. اگر شما ایده‌های زیاد و خوبی دارید می‌توانید بگویید فرد خلاقی هستید اما تا زمانی که آن ایده‌ها اجرایی نشده و به واقعیت مبدل نگشته‌اند، نمی‌توانید بگویید نوآور هستید. خلاقیت قابل‌اندازه‌گیری نیست، اما نوآوری را می‌توان به صورت کمّی محاسبه کرد. همچنین خلاقیت با هیچگونه ریسکی همراه نیست. شما می‌توانید صدها، هزاران و حتی میلیونها ایده جدید ارائه دهید بدون آنکه لازم باشد ریسکی را به جان بخرید. در حالیکه نوآوری همراه با ریسک است زیرا اجرایی شدن ایده‌های خلاقانه همواره با این ریسک همراه است که بازار آنها را پس بزند.

تکنولوژی، نوآوری نیست 

افرادی که با تکنولوژی سر و کار دارند و از آن به خوبی سر درمی‌آورند را نیز می‌توان الزاماً افراد نوآوری دانست. در تماس مستقیم با تکنولوژی بودن خیلی خوب است اما اینکه شما ساعت هوشمند اپل را به دست خود ببندید بدین معنی نیست که فرد نوآوری هستید. تکنولوژی در حقیقت می‌تواند وسیله یا روشی جهت کمک به نوآور بودن باشد.

 

پرویز درگی

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

هر کدام از ما یک منطقه آسایش داریم. منطقه آسایش از نظر روانشناسی عبارت است از مجموعه رفتارها و فعالیتهایی که آنها را بدون تشویش و استرس و نگرانی انجام می دهیم. اگر انجام فعالیتی ما را دچار استرس می کند و احساس می کنیم که انجام آن ریسک دارد، آن فعالیت خارج از منطقه آسایش ما قرار دارد.

برخی از صاحب نظران فعالیتهای خارج از منطقه آسایش را به سه دسته تقسیم بندی می کنند:

 

  1. فعالیتهای متهورانه که منجر به ترشح آدرنالین درخون می شود؛ مانند پریدن از هواپیما با چتر نجات، پاراگلایدر سواری، پرش با موتور و…
  2. فعالیتهای حرفه ای مانند نوشتن کتاب،  شروع یک کسب و کار جدید و…
  3. فعالیتهای مربوط به سبک زندگی مانند سخنرانی در مجامع، رها کردن شغلی که دوست ندارید و…

هر کدام از ما دارای نگرش وجهان بینی مشخصی هستیم و تفسیر خاصی از جهان داریم، این نگرش در ما ترسها و تمایلات ویژه ای ایجاد می کند که موجب می شود از برخی از کارها اجتناب کنیم.

بدیهی است که موفقیت ما بستگی تام و تمام به عملکرد های ما دارد. کسی که منطقه آسایش محدودی دارد و فعالیتهای محدودی انجام می دهد موفقیت های محدودی نیز می تواند بدست آورد. بنابراین گسترش منطقه آسایش از الزامات موفقیت در هر زمینه ای است.

شاید شما گارسنهایی را دیده باشید که چندین ظرف غذا را روی هم می گذارند و با ظرافت خاصی از بین مشتریان و میزها راه خود را به سمت میز مورد نظر می پیمایند. دکتر اریک برن بیانگذار مکتب تحلیل رفتار متقابل می گوید که اگر موانع ذهنی نبود این گارسنها می توانستند بالرینهای بزرگی بشوند.

بدیهی است که گذشتن از مرز منطقه آسایش کارراحتی نیست. برخی از افراد که به افزودن دستاوردهای خود اهمیت زیادی می دهند مانند افراد تیپ ۳ و افراد تنوع طلب مانند تیپ ۷ ، معمولاً انگیزه و اشتیاق کافی برای گسترش مرزهای منطقه آسایش خود دارند (هر چند آنها نیز در برخی از موارد محدودیتهای دیگری برای خود ایجاد می کنند). اما همه شخصیتها اینگونه نیستند و باید تلاش مضاعفی برای انجام فعالیتهای خارج از منطقه آسایش خود انجام دهند.

توصیه های زیر برای گسترش منطقه آسایش می تواند مفید باشد:

خود را بشناسید

برای عبور از مرزهای منطقه آسایش قبل از هرچیز دیگر باید خود را دقیق بشناسیم. خودشناسی از دوجهت به ما کمک می کند:

  1. خودشناسی به ما کمک می کند که ریشه ترسها و اجتنابهای خود را بشناسیم
  2. خودشناسی می تواند به ما کمک کند که برخی از ترسهای پنهان خود را ببینیم. واقعیت این است که بسیاری از ما قادر به دیدن ترسهای خود نیستیم و دلیل بی عملی خود را به گردن دیگران می اندازیم. مثلاً خانمی که در فعالیتهای اجتماعی دچار استرس می شود ممکن است با مردی ازدواج کند که جلوی اینگونه فعالیتها را بگیرد و یا خود این خانم، خود و دیگران را متقاعد کند که شوهرش با این فعالیتها مشکل دارد در حالی که هیچگاه با وی در این مورد صحبت نکرده است. یا فردی که جرأت ندارد شغل کسل کننده خود را عوض کند. ممکن است دلایلی بیاورد مانند اینکه همه جا همینطور است. هرگاه از بهانه هایی مانند “فایده ندارد.” یا “فلانی اجازه نمی دهد.” یا “شرایط مساعد نیست” استفاده می کنید با خود خلوت کنید و از خود بپرسید که آیا واقعا همینطور است؟ آیا دلیل اصلی این نیست که شما از انجام برخی از فعالیتها می ترسید.

هدف بلند مدت برای خود تعیین کنید

دومین گام برای گذشتن از مرزها و محدودیتهای منطقه آسایش و پشت سر گذاشتن استرس، هدف گذاری های بلند مدت و برنامه ریزی برای دستیابی به هدف است. هدف می تواند به ما شور و شوق لازم برای عمل کردن را بدهد.

برای یادگیری خود برنامه ریزی کنید

یکی از راههای افزایش منطقه آسایش یادگیری است. یادگیری به ما اعتماد به نفس لازم را برای دست زدن به اعمال جدید می دهد. یکی از دلایل استرس از انجام برخی از فعالیتها عدم مهارت در ان کار است. کسی که تاکنون رانندگی نکرده ممکن است از انجام آن وحشت کند ولی پس از یادگیری رفته رفته ترس وی کاهش می یابد. کسی که از سخنرانی می ترسد، یادگیری فوت و فن آن می تواند به وی کمک کند که ترس خود را کنار بگذارد. بنابراین یادگیری و مهارت آموزی کلید مهمی در گشایش مرزها و محدودیتهایی است که بر سر راه فعالیتهای سازنده ما قرار دارد.

وقتی از چیزی می ترسی خود را در آن انداز که سختی حذر کردن بدتر است از آنچه که می ترسی.

امام علی علیه السلام

حکمت ۱۷۵ نهج البلاغه

 

محمدرضا حق پرست

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

خوشحالی یعنی…

اشاره: «با هم بنویسیم» عنوان سلسله تمرین‌هایی است که در آن با هم «آنافورا» می‌نویسیم. لطفاً پیش از نوشتن تمرین حتماً تعریف آنافورا را بخوانید.

و اما تمرین جدید:

خوشحالی یعنی…

خوشحالی یعنی پیاده‌روی بدون موبایل.

خوشحالی یعنی نوشتن بدون ترسیدن.

خوشحالی یعنی تمرکز کردن روی یک کار مهم و رها کردن بقیه کارها.

خوشحالی یعنی خواندن چندبارۀ کتاب‌هایی که دوست داریم.

خوشحالی یعنی امیدوار بودن در دل تاریکی.

خوشحالی یعنی یادداشت‌نویسی روزانه.

خوشحالی یعنی کشف ایده‌های تازه.

خوشحالی یعنی تمرین روزانۀ مهارتی که دوست داریم.

خوشحالی یعنی کشیدن یک نقاشی تازه.

خوشحالی یعنی شنیدن آهنگ‌هایی که دوست دارم.

خوشحالی یعنی خیره شدن به حرکت ابرها.

خوشحالی یعنی خواندن یک مجموعۀ کلمات قصار.

خوشحالی یعنی آشنایی با آثار یک نویسندۀ تازه.

خوشحالی یعنی برنامه‌ریزی برای روزهای بهتر.

خوشحالی یعنی همیشه عاشق بودن.

 

شاهین کلانتری

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

کلمه احسان در عربی به معنای بخشش بی‌منت و بدون عوض است. تجربه به من ثابت کرده هیچ‌چیزی در دنیا مهم‌تر از خانواده و علی‌الخصوص پدر و مادر نیست؛ بنابراین با تمام وجودم به آن‌ها خدمت می‌کنم و بخشش بی‌قیدوشرط دارم؛ اما با بقیه اعضای خانواده (برادران و خواهران) قضیه فرق می‌کند و ضرب‌المثل «حساب حسابِ کاکا برادر» مصداق پیدا می‌کند.

باید بگویم متأسفانه افرادی که نادیده‌شان می‌گیریم اغلب جزو بااهمیت‌ترین افراد زندگی‌مان هستند.

از زمانی که متوجه این قضیه شدم رفتارم با والدینم به‌شدت تغییر کرد و هم‌اکنون رابطه بسیار عاشقانه و صمیمانه‌ای با آن‌ها دارم و تمام سعی و تلاشم جلب رضایت درونی و قلبی آن‌هاست. به‌جرئت می‌توانم بگویم در چند سال اخیر یادم نمی‌آید حتی یک‌بار آن‌ها را آزرده‌خاطر کرده باشم و همیشه رضایت قلبی آن‌ها از خودم را در چشمانشان می‌بینم و حس می‌کنم.

هیچ‌گاه یادم نمی‌رود در پایان یکی از سمینارهایم، یکی از دانشجویان که از سخنرانی من بسیار به وجد آمده بود نزدم آمد و با شعف فراوان گفت: استاد از ته دل دعا می‌کنم خداوند پدر و مادرتان را برایتان حفظ کند و این جمله را با اشتیاق بسیار زیادی بیان کرد. این صحنه و این جمله از به‌یادماندنی‌ترین لحظات زندگی‌ام است و چقدر زیباست طوری رفتار کنیم و طوری زندگی کنیم که دعای خیر دیگران پشت سرخودمان و والدینمان باشد. همیشه به مادرم می‌گویم: مادرمطمئن باش آن‌قدر برای دیگران مفید بوده‌ام که بی‌نهایت دعای مردم پشت سر شما هست و خواهد بود.

یک خاطره:

یکی از همشهریان ثروتمندم که شغلشان انبوه‌ساز مسکن است، دریکی از سمینارهای من حضور داشت. ایشان در صحبت کوتاهی که در سمینارم داشتند راز موفقیت مالی و شغلی خود را دعای خیر پدر و مادرش عنوان کردند و گفتند در دوران جوانی و بعد از ازدواجشان به مدت ۲۳ سال والدین پیرش را در منزل خود نگهداری کرده بودند و نقل کردند که شبی به من الهام شد که مادر مریضم از دنیا می‌رود و من آن شب تا صبح او را بغل کردم و ساعت ۴ صبح وقتی از دنیا رفتند من با چشمان اشک‌بار از نوک انگشتان پا تا موهای سرش را غرق بوسه کردم و بعد با ۱۱۵ تماس گرفتم و او را بردند. ایشان می‌گفت وقتی خواستم وارد کار مسکن شوم پدر پیرم به من گفت «برو بالام‌جان (فرزندم) کارت را شروع کن، انشا الله دست به خاک بزنی طلا بشود» و اکنون ازلحاظ شغلی بسیار موفق هستم و تمام این موفقیت را مدیون دعای خیر پدر و مادرم هستم.

 

حسن شیرمحمدی

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

در این مطلب به معرفی هفت نظریه‌ی فیزیکی می‌پردازیم که با الهام گرفتن از آن‌ها می‌توان به شیوه‌های تفکر جدیدی در رابطه با برنامه‌ریزی دست پیدا کرد. انتخاب این هفت نظریه براساس فرمول خاصی نبوده است و صرفاً به خاطر این آورده شده‌اند که بیشترین شباهت و مناسبت را با مشکلاتی که در پی حل آن‌ایم، دارند. ترتیب چینش این نظریات نیز اینگونه است که از ساده‌ترین آن‌ها شروع شده و با نظریات دشوارتر خاتمه پیدا می‌کند.

در تعریف ما برنامه‌ریزی کوانتوم یعنی بهره بردن از برخی ایده‌ها و نظریات فیزیک کوانتوم به منظور ارتقا و بهبود کیفیت تفکر و یادگیری در فرایندهای برنامه‌ریزی استراتژیک. شما می‌توانید از این نظریات و ایده‌ها همچون ابزاری برای برنامه‌ریزی استفاده کرده و به هنگام برنامه‌ریزی با رجوع به آن‌ها سوالاتی را در مورد احتمال یا عدم احتمال وقوع برخی رویدادها مطرح کنید. به این ترتیب می‌توانید احتمالات بسیاری را بررسی کرده و گزینه‌های بیشتری را در دسترس داشته باشید.

ما این ایده‌ها را در دو مرحله توضیح می‌دهیم: ابتدا هفت نظریه‌ی اصلی فیزیک کوانتوم را شرح می‌دهیم، سپس با استفاده از این نظریات به تبیین نحوه‌ی ارتباط این اصول با فرایند برنامه‌ریزی استراتژیک، و چگونگی بهره‌وری از آن‌ها می‌پردازیم.

این هفت نظریه‌ی کوانتومی به شرح زیر هستند:

1. دوگانگی موج-ذره. این نظریه بیانگر این است که نور هم از ویژگی‌های یک ذره برخوردار است و هم از ویژگی‌های یک موج. نور در آن واحد هر دوی این‌ها است و می‌تواند ویژگی‌هایی مشابه با یک دانه‌ی شن یا موج دریا داشته باشد. به این ترتیب، هم ویژگی‌های هر دو را داراست و هم می‌تواند به هنگامِ کاربرد، با توجه به موقعیت، در نقش یکی از آن‌ها ظاهر شود.

نیازهای یک مشتری می‌تواند مجزا یا پیوسته باشد. یک سازمان همیشه باید هم نیازهای خاص را هدف بگیرد و هم احتیاجات عام را. رویدادهایی که در بازار رخ می‌دهند در هر زمان اهمیت منحصر به فرد خود را دارند. یک رویداد واحد ممکن است بسته به یک نقطه‌نظر خاص، معانی متفاوتی داشته باشد. امکان دارد تغییراتی در بازار رخ دهد که هیچ وابستگی‌ای به اتفاقات گذشته نداشته باشند. ممکن است یک تغییر به طور کاملاً غیرمترقبه رخ دهد اما هنگامی که رخ داد به چشم یک اتفاق کاملاً منطقی دیده شود.

2. اصل عدم قطعیت هایزنبرگ. نمی‌توان همزمان نسبت به سرعت و موقعیت یک الکترون آگاه بود. تلاش برای اندازه‌گیری سرعت الکترون تاثیراتی را اعمال می‌کند که باعث می‌شود سنجش موقعیت آن غیرممکن شود. و برعکس، تلاش برای موقعیت‌یابی باعث ناممکن شدن سنجش سرعت الکترون می‌شود. به هنگام موقعیت‌یابی یک الکترون، تنها احتمالات سرعت آن را می‌توان سنجید. و برعکس، به هنگام سنجش سرعت یک الکترون، تنها احتمالات موقعیتش را می‌توان سنجید.

نمی‌توان تمامی اطلاعاتِ ممکن را دانست. نمی‌توان همه‌چیز را دقیقاً سنجید. بهترین گزینه‌ی موجود، تخمینِ رخداد یک واقعه یا اتفاق است. بنابراین داشتن سناریوهای مختلف برای اتفاقات مختلف در اینجا به کار می‌آید. هیچ تحلیلی نمی‌تواند چیزی را به درستی پیش‌بینی کند. اگر این اتفاق بیفتد هم آن تحلیل صرفاً یک حدس خوب بوده است که فقط همان یک بار به بار نشسته و هیچ تضمینی وجود ندارد که دوباره مثمر ثمر باشد.

3. هیچ‌چیز تا زمانی که مشاهده نشود، واقعی نیست. هنگامی که یک ذره را مشاهده می‌کنیم، احتمال اینکه آن ذره کجا ممکن است باشد کاهش می‌یابد. احتمال این که یک ذره در هر لحظه ممکن است در هرجایی از محدوده‌ی حرکتش باشد وجود دارد، ولو اندک. اما هنگامی که ذره مشاهده شود، از دیدِ ناظر آن، ذره واقعی و مکانش قطعی خواهد بود. برعکس، اگر ذره مشاهده نشود هرجایی ممکن است باشد.

قصد و غرض قبلی هرچه که باشد، بازخوردهای متعاقب است که مشخص می‌کند اهمیت یک اقدام چقدر بوده و در چیست. یک شرکت ممکن است محصول یا خدماتی را ارائه دهد که با قصد و غرض خاصی تولید شده باشد. اما هنگامی که واکنش مصرف‌کنندگان با نیت شرکت متفاوت باشد، آن وقت آن محصول نیز موازی با واکنش مصرف‌کنندگان تبدیل به چیز دیگری می‌شود.

4. توهم مکان و زمان. برخی از رویدادهای جهان سریع‌تر از سرعت نور رخ می‌دهد و محدود به تعابیر «گذشته» و «حال» نیستند. رویدادهای مربوط به هم می‌توانند به طور همزمان در فواصل بلند یا در لحظه‌ی یکسان رخ دهند. سرعت برخی ذرات از نور بیشتر است بنابراین یک چیز ممکن است در کسری از لحظه به وجود آمده و همچنین دو رویداد مرتبط با هم به طور همزمان به وجود بیایند.

هر ایده‌ای که بر اساس توالی زمان باشد لاجرم از نقطه‌نظر مشاهده‌کننده‌ی آن اتفاق است و به هیچ عنوان یک حقیقت علمیِ جهان‌شمول نیست. نگاه به یک اتفاق در قالب «گذشته» و اتفاق دیگر در قالب «حال» یا «آینده» می‌تواند محدودیت‌زا باشد. گذشته و حدس و گمان درخصوص آینده نباید مانع حرکت به سوی آنچه امکان‌پذیر است شود. حدس و گمان درخصوص آینده لاجرم از نقطه‌نظر خاصی هستند و تنها در صورتی به تحقق می‌پیوندند که باورشان کنید. باور کردن یک آینده‌ی دیگر می‌تواند موجب خلق همان آینده شود.

5. نظریه‌ی «دنیاهای چندگانه». مشاهده‌ی یک ذره‌ی نور از نقطه‌نظر متفاوت منجر به موقعیت متفاوت یا احتمال سرعت متفاوت آن می‌شود. مشاهده‌ی یک ذره‌ی نور از جهات متفاوت نتایج درست و قطعی‌ای ارائه می‌دهد. بنابراین، می‌توان گفت که بیش از یک واقعیت وجود دارد. هنگامی که ذرات سریع‌تر از نور حرکت کنند نیز این امر صادق خواهد بود.

نگاه‌های بسیار متفاوتی درمورد جهان‌بینی بازار، محیط کار و کسب، ساختار صنعت یا مجموعه‌ی روابط وجود دارد. هرگونه تعبیر درخصوص نحوه‌ی نتیجه‌دهیِ توالی‌ای از اتفاقات، تنها از نقطه‌نظر خاصی معتبر است. محیط کار و کسب در هر لحظه می‌تواند به دلایل نامرتبط یا مرتبط تغییر کرده و راه را برای احتمالات بسیاری بگشاید. بنابراین اصرار بر یک دیدگاه و نحوه‌ی عملکرد ثابت خطراتی را به همراه دارد. گاهاً لازم است که به عقاید پابرجا حمله کنید و به این ترتیب ظهور عقاید و ایده‌های دیگر را ممکن سازید.

6. نظریه‌ی وحدت دامنه. چهار نیروی بنیادینِ جهان (نیروی قوی بین کوارک‌ها، نیروی الکترومغناطیسی بین ذرات باردار، نیروی ضعیف بین الکترون‌ها و جاذبه بین تمامی ذرات) واحد و متصل‌اند. طبق این نظریه، پس از بیگ بنگ نیروی واحدی وجود داشت که از آنْ چهار نیروی بنیادین جهان پدید آمدند؛ این چهار نیرو اکنون به هم متصل‌اند و باید هنگامی که انرژی تغییر می‌کند در تعادل باشند. همه چیز در یک دامنه‌ی واحد متصل به هم بوده و در تعادل است.

دیدگاهی که در یک سازمان به محیط کار و کسب وجود دارد معادل است با ارزیابی اینکه چگونه تمامی عواملی که بر شرایط کار و کسب تاثیرگذارند (از جمله، شرایط بازار کار رقابتی، شرایط اقتصادی، شرایط مقرراتی و شرایط طبیعی یا اکولوژیکی) با هم در ارتباط‌اند. آنچه که یک شخص درخصوص عوامل دخیل در محیط کار و کسب به آن باور دارد، مستقیماً در شکل دادن تفکرش مبنی بر امکان‌پذیر بودن یک چیز دیگر نقش دارد. در هر لحظه هزاران احتمال برای محصولات و خدمات جدید وجود دارد. البته نباید به سادگی از کنار مبحث تعادل گذشت. باید در محیط کار و کسب بین نیروهای ضعیف و قوی تعادل برقرار باشد. مثلاً، قوی بودن اقتصاد و بد بودن آب و هوا یک نمونه از چنین رابطه‌ای است. همانطور که هزاران احتمال گوناگون برای محصولات و خدمات مختلف وجود دارد، برای نیروها نیز روش‌های نامحدودی وجود دارد که به وسیله‌ی آن می‌توانند در هر لحظه در محیط کار و کسب در تعادل باشند. بنابراین، پذیرا بودن نسبت به طیف وسیعی از احتمالات، امری ضروری در تولید محصولات و خدمات است. درون این محیط اقتصادی، محصولات و خدمات و شرایط کار و کسب همگی با هم در تعامل‌اند.

7. همه‌چیز انرژی است. فرمول معروف اینشتین: «E = mc2» یا «انرژی برابر است با جرم ضرب در توان دوم سرعت نور». همه‌چیز از انرژی‌ای که در سطح مکان حرکت می‌کند، تشکیل شده است.

یک کار و کسب یا سازمان همانند یک سیستم انرژی است که برای فراهم کردن نیازهای انسان‌ها طراحی‌شده است. E، یا همان انرژیِ کار و کسب یا سازمان، شامل جذابیت، یکپارچگی و مفید بودن محصولات و خدمات آن است. یک سازمان تا هنگامی که بتواند محصولاتی ارائه دهد که به طور مفید نیازهای مصرف‌کنندگان را تامین کند، انرژی دارد. m، جرم، نشانگر دارایی‌های سخت و نرمی (دارایی‌های فیزیکی و انسانی) است که برای تولید این محصولات و خدمات سازمان یافته‌اند. c، عدد ثابت به توان دو، رابطه‌ی مثبت بین ایده‌های جلوبرنده‌ی یک کار و کسب و پیوندشان به ارزش‌های مصرف‌کنندگان مورد هدف است. هرچقدر که مصرف‌کنندگان راحت‌تر نیازهایشان برطرف شود (چیزی که آن را ارزش تلقی می‌کنند) انرژی بیشتری در کار و کسب یا سازمان وجود خواهد داشت. یک سازمان هنگامی انرژی بیشتری خواهد داشت که دارایی‌های سخت و نرم آن با ایده‌هایی تلاقی پیدا کنند که به طور موثر نیازهای مصرف‌کنندگان را برآورده کنند.

 

پرویز درگی

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

سری زمانی چیست؟

 در این بخش، به تعریف سری زمانی و تحلیل آن به عنوان یکی از وظایف تحلیل‌گران داده می‌پردازیم.

سری زمانی چیست؟

  • سری زمانی به مجموعه ای از مشاهدات کمی گفته می شود که در فواصل زمانی و به صورت متوالی اندازه گیری می شود. به بیان دیگر،سری زمانی مجموعه ای از مشاهدات یک متغیر است که در نقاط گسسته ای از زمان،که معمولا فاصله های مساوی دارند، اندازه گیری شده و بر حسب زمان مرتب شده اند.

بنابراین یک سری زمانی از مشاهده یک پدیده در طول زمان به دست می آید.

 

اهداف اصلی سری زمانی چیست؟

  • ۱- توضیح و تفسیر پدیده ها
  • ۲- پیش بینی پدیده ها

هر سری زمانی معمولا از چهار جزء زیر تشکیل شده است:

  • روند  کلی
  • نوسانات فصلی
  • تغییرات دوره ای
  • تغییرات تصادفی

روند (Trend): این که فروش شرکت به صورت میانگین در بلندمدت چه قدر رشد یا افول داشته است؟ شکل زیر، نمونه‌ای از یک سری زمانی دارای رشد در بلند مدت است. به این معنی که اگر از نوسانات مقطعی این سری صرفنظر کنیم، در بلند مدت فروش آن شرکت بیشتر شده است. در شناسایی روند در نمودار فروش دقت کنید که روند در بلندمدت تغییر نمی‌کند.

نوسانات فصلی (Seasonality): رشد یا افول سری زمانی در دوره‌های منظم را، نوسانات فصلی می‌گویند. مثلا فروش بلیط یک شهربازی، در پنجشنبه‌ها نسبت به سایر روزها بیشتر است. این افزایش در فروش که هر پنجشنبه به صورت منظم رخ می‌دهد، یک تغییر فصلی می‌گویند. بنابراین با توجه به اینکه کوتاه‌ترین فاصله منظم تغییرات، یک هفته است، یک فصل سری زمانی برابر با یک هفته است.

تغییرات ادواری (long-run cycle): به نوسانات تکرارشونده با دوره طولانی‌تر از یک فصل از سری زمانی، تغییر ادواری می‌گویند. مثلا رفتار سری زمانی بلیط فروشی یک شهربازی، در تابستان‌های هر سال مشابه هم است و نسبت به سایر ایام، بیشتر است. از آنجا که یک فصل از سری زمانی، هفته است و تغییرات تابستان به تابستان بیشتر از یک هفته است، یک تغییرات ادواری می‌گویند. بنابراین یک تغییر ادواری بلیط فروشی در شهربازی، ۵۲ هفته (یک سال) طول می‌کشد. البته هر سری زمانی می‌تواند دارای چند تغییر ادواری باشد. مثلا در همین سری زمانی، رفتار سری زمانی در نیمه شعبان‌ها یکسان است. بنابراین یک تغییر ادواری برای نیمه شعبان‌ها نیز دیده می‌شود. چنانچه تغییرات تاسوعا و عاشورای هرسال نیز برای سری‌های زمانی یک تغییر ادواری است.

تغییرات نامنظم (stochastic): تغییراتی که قابل پیش‌بینی نیستند و نظم و الگوی خاصی ندارند. یک تحلیل‌گر پیش از هر چیز بایستی کلیه روند‌های کلی، فصلی و تغییرات ادواری را کشف کند. آنجه باقی می‌ماند، بایستی هیچ روندی نداشته باشد و نتوان هیچ دلیلی برای آن کشف کرد. هر گونه تغییر روندی در سری زمانی که می‌توان دلیلی برای آن ذکر کرد را بایستی در یکی از مفاهیم بالا جا داد.

بنابراین مهم‌ترین گامی که یک تحلیل‌گر در تحلیل سری زمانی فروش بایستی بردارد این است که هر یک از تغییرات و روندها را تشریح کرده و میزان آن را تحلیل کند. یک تحلیل‌گر بایستی برای هر سه روند بلندمدت، فصلی و ادواری وضعیت خود را با وضعیت مطلوب مقایسه کند. فرض کنید که روند بلندمدت سری زمانی نشان می‌دهد که به صورت متوسط ۲% رشد داشته است. حال بایستی به سوالات زیر پاسخ داد:

  • آیا این رشد ناشی از افزایش طبیعی تقاضای کل این محصول در بازار بوده و یا اینکه موفقیت در فعالیت‌های بازاریابی شرکت موجب افزایش فروش شد؟
  • همزمان با ما، آیا رقبا عملکرد بهتری در گرفتن بازار داشته‌اند؟ و آیا در همین دوره، ما می‌توانستیم بهتر عمل کنیم و فروش خود را بهبود دهیم؟
  • در صورتی که همین روند ادامه یابد یا اینکه ما بتوانیم این روند را بهبود بخشیم، آیا شرکت ظرفیت لازم برای پاسخگویی به مشتریان را دارد؟ برنامه برای جذب منابع کافی صورت گرفته است؟ نیروی کار ماهر و مناسب داریم؟ کانال توزیع ظرفیت افزایش فروش دارد؟
  • میزان فروش شرکت به چه عواملی وابسته است و با چه متغیرهایی همبستگی معنادار دارد؟ کدام یک از آن عوامل بیرونی است و کدام یک از آن عوامل را شرکت می‌تواند کنترل و برنامه‌ریزی کند؟

بنابراین به طور خلاصه، یک تحلیل‌گر داده بایستی لیستی از تغییرات بلندمدت، فصلی و ادواری تهیه و کلیه ویژگی‌های آن را ثبت کرده و با وضعیت مطلوب مقایسه کند. البته در همین بخش، یک گام دیگر باقی می‌ماند که در بخش‌های بعدی به آن پاسخ می‌دهیم: میزان فروش شرکت به چه عواملی وابسته است و با چه متغیرهایی همبستگی معنادار دارد؟

 

محمدرضا حق پرست

  • حسین هرمس