روانشناسی و مدیریت

  • ۰
  • ۰

برای متقاعدسازی دو مسیر متفاوت وجود دارد.

مسیر اول این است که با منطق و استدلال بکوشید طرف مقابل را قانع کنید که حرف شما را بپذیرد (مسیر مستقیم).

مسیر دوم هم این است که با استفاده از پیام‌ها و سیگنال‌های حاشیه‌ای، سعی کنید مقاومت او را در برابر پیام خود بشکنید یا کاهش دهید و آمادگی‌اش را برای پذیرش حرف‌ها و استدلال‌هایتان بیشتر کنید (مسیر جانبی).

این درس به یکی از تکنیک‌های متقاعدسازی جانبی اختصاص دارد. تکنیکی که احتمالاً خودتان تا کنون بارها از آن استفاده کرده‌اید، اما شاید ندانید که پشتوانه‌ی علمی جدی هم برای آن وجود دارد.

شما واقعاً با ادبیات مأنوس هستید

لیلا قرار است پیش صاحب‌خانه‌ی خود برود و درباره‌ی تمدید قرارداد اجاره با هم صحبت کنند.

حدس لیلا این است که صاحب‌خانه می‌خواهد اجاره را به میزان قابل‌توجهی افزایش دهد. به همین علت، او فهرست بلندبالایی از استدلال‌ها و توضیحات منطقی را آماده کرده تا صاحب‌خانه را متقاعد کند که خواسته‌اش را تعدیل کرده و اجاره را به اندازه‌ای منصفانه افزایش دهد.

صاحب‌خانه پیرمردی اهل ادبیات است و اشعار بسیاری را حفظ کرده است و تقریباً برای تأیید هر صحبتی، بیتی را تحویل مخاطب می‌دهد. حتی بعید نیست برای افزودن اجاره خانه هم، بیت‌هایی را از مخزن حافظه‌اش استخراج کند و به لیلا تحویل دهد.

لیلا چند روزی را به این مسئله پرداخته که بحث خود را از کجا آغاز کند:

  • آیا مستقیم به سراغ بحث اجاره برود؟
  • آیا ابتدا کمی چاپلوسانه درباره‌ی این‌که صاحب‌خانه‌اش چقدر خوب و منصف است صحبت کند؟
  • آیا بحث را از جای نامربوطی مثل علاقه‌ی او به ادبیات آغاز کند؟

محمدرضا شعبانعلی

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

اتفاقات به‌ظاهر ناخوشایند را خیر تفسیر می‌کنم. من معتقدم تمام اتفاقات به‌ظاهر بدی که در زندگی ما رخ می‌دهند و اجتناب‌ناپذیر هم هستند حامل پیام هستند و تا زمانی که ما پیام این اتفاقات را دریافت نکنیم ممکن است آن‌ها بارها و بارها تکرار شوند. باور زیبای دینی آن می‌شود: «الخیر فی ما وقع.» خیر ما در آن چیزی است که اتفاق می‌افتد.

تمام اتفاقات و حتی مصیبت‌ها و ناکامی‌ها که در زندگی با آن مواجه می‌شویم کاملاً و قطعاً لازم بوده و باید اتفاق می‌افتادند تا درسی به ما بدهند. درواقع پیامی در آن نهفته است. با شناخت و به‌کارگیری این باور تا به امروز هیچ اتفاقی برای من رخ نداده که در جهت رشد و صلاح و خیر من نباشد. با این باور زیبا هر اتفاقی برای من رخ دهد تنها کاری که می‌کنم صبر است و سپس در جهت جستجوی حکمت و مصلحت آن قرار می‌گیرم.

به‌شخصه یاد گرفته‌ام در زندگی شخصی‌ام تمام اتفاقات به‌ظاهر منفی را خیر و مثبت تفسیر کنم. درواقع اتفاقات به‌خودی‌خود، خوب یا بد نیستند بلکه معنایی که ما به آن‌ها می‌دهیم آن‌ها را خوب یا بد جلوه می‌دهد.

برای مثال ممکن است کسی دچار بیماری سرطان شود و پس از مدتی افسرده و رنجور تمام هستی را لعن و نفرین کند و زودتر از موعد از دنیا برود و یا شخص دیگری به همین بیماری دچار شود و وقتی متوجه بیماری‌اش شد شاکرتر از قبل شود و با خودش بگوید ممکن بود با تصادف یا مرگ ناگهانی از دنیا بروم اما اکنون فرصت دارم تا زندگی را مزه مزه کنم. هرلحظه را زندگی کنم. بیشتر عشق بورزم و بیشتر مهربانی کنم. دو شخص با یک رویداد یکسان اما با دو نگرش متفاوت و با نتایج متفاوت. همین اتفاق ممکن است زمانی که یکی از عزیزانمان را از دست می‌دهیم برایمان رخ دهد. فردی پدر یا مادر یا یکی از عزیزانش را از دست می‌دهد و نتیجه آن افسردگی و یا ممکن است خودکشی باشد و فرد دیگری ممکن است فقط اندوهگین شود و احساس خوشبختی‌اش سرجایش باشد و چه‌بسا بیشتر قدردان داشته‌هایش باشد. هیچ‌گاه جمله استادم را در مراسم ختم همسرش فراموش نمی‌کنم همسر ایشان در اثر بیماری سرطان از دنیا رفته بودند. استادم فرمود: من با مرگ همسرم فقط اندوهگین هستم اما احساس بدبختی نمی‌کنم من مرد خوشبختی هستم.

هر اتفاقی که برایمان رخ می دهد حامل پیام و نشانه است. اگر فرزند شما تب کرده است معنی‌اش این است که مکانیسم‌های دفاعی بدنش سالم است، کار می‌کند و با میکروب‌ها مبارزه می‌کند. حتی می‌توانیم در اینجا نیز شاکر باشیم و بگوییم اصلاً خدا را شکر که فرزندمان زنده است. یا حتی بیشتر خدا را شاکر باشیم زیرا ما اساساً فرزند داریم. چه بسیار افرادی که در حسرت بچه‌دار شدن هستند.

بنابراین وظیفه ما این است که از رویدادهای ناخوشایند زندگی چیزهایی را بیابیم که به نفع ما باشد. اگر تصادف کردیم و پایمان شکست به زمین و زمان بد نگوییم بلکه با هوشمندی و رندی بگردیم ببینیم چه چیز خوبی می‌توانیم از این اتفاق برداشت کنیم. همین اتفاق تصادف برای یکی از اساتیدم رخ داد و ایشان حدود ۴۰ روز خانه‌نشین شدند لیکن هوشمندی به خرج داده و در این مدت فایل‌های صوتی آموزشی ضبط نمودند و در وب‌سایتشان قراردادند که برکات بسیاری برایشان داشت.

علامه جعفری می‌فرمایند: برای من از مشکلات نگویید از محصول مشکلات بگویید. هر مشکلی مانند یک درخت است اگر درست با آن برخورد کنید میوه‌هایی می‌دهد که حاصلش یک‌عمر می‌ماند در غیر این صورت نهالی هرز می‌شود.

قال الله تعالی:

…عَسی أن تکرَهوا شَیئاً وهو خیرٌ لکم وَعسی أن تُحِبّوا شیئاً وهو شَرٌّ لکم…(سوره بقره/ آیه ۲۱۶)

چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید،‌حال آن‌که خیر شما در آن است و یا چیزی را دوست داشته باشید،‌حال‌آنکه شر شما در آن است.

 

  • ویلیام سیدنی پورتر ملقب به اُ. هنری صندوقدار بانکی در امریکا بود که به او تهمت اختلاس زدند و به ۵ سال زندان محکوم شد. او در طول دوران محکومیتش در زندان ۱۴ داستان کوتاه نوشت و تبدیل به یکی از بهترین نویسندگان امریکا گردید. هم‌اکنون نیز جایزه‌ای به نام جایزه اُ. هنری، وجود دارد که جایزه‌ای نفیس است که هرسال به داستان‌های کوتاه برجسته اعطا می‌شود.
  • استاد صابونچی از برجسته‌ترین خوشنویسان ایرانی است که تابلوهایش قیمت میلیونی دارند ایشان براثر سانحه تصادف دست راستشان را از دست می‌دهند، دستی که با آن خوشنویسی می‌کردند، مدت‌ها سر این موضوع ناراحت بوده و گریه می‌کردند تا اینکه شبی تصمیم می‌گیرند با دست چپ شروع به نوشتن کنند و بعد از سه سال تمرین شبانه‌روزی با دست چپ، هم‌اکنون نیز با همان دست تابلوهای زیبایی می‌آفرینند و هر تابلوشان چند میلیون تومان قیمت دارد.
  • بی‌سوادی پدر و مادرم همیشه در کودکی مرا آزار می‌داد تا اینکه وقتی خودم را شناختم تصمیم گرفتم تا قبل از ۳۰ سالگی به موفقیت بزرگی دست‌یابم و حاصل آن تصمیم، رتبه‌های تک‌رقمی کنکورم و تحصیل در بهترین دانشگاه کشور و نوشتن چندین کتاب به همراه موفقیت شغلی بود و از این بابت هم به خودم و هم به والدینم افتخار می‌کنم. چون فکر می‌کنم موفق شدن کسی که جد اندر جدش پزشک و مهندس و تحصیل‌کرده بوده‌اند شاید بدیهی باشد اما موفق شدن فرزندان یک والدین بی‌سواد اتفاق ارزشمندتری باشد.

پی‌نوشت:

لازم است بلایا و مصیبت‌های خودساخته را جدا کنیم. درصد قابل‌توجهی از حوادث، بیماری‌ها، مشکلات اقتصادی و خانوادگی، در بی‌توجهی‌ها و کاستی‌های خودمان ریشه دارد.برخی افراد که می‌خواهند با ضرب‌المثل یا کلامی از بزرگان آبی بر آتش مشکلاتشان بریزند، به عبارات «الخیرفی ما وقع» متمسک می‌شوند؛ حال آنکه اگر از همین افراد بپرسیم شما که می‌فرمایید «الخیرفی ما وقع»، آیا واقعاً معتقدید هر حادثه، حتی حوادث خودساخته، همچون تصادف رانندگی به علت بی‌احتیاطی یا رانندگی در حالت خواب‌آلودگی، چون همه این‌ها «ماوقع» است و واقع‌شده، پس خیر بوده است، پاسخ متفاوت خواهد بود. بنابراین عبارت «الخیر فی ماوقع» یا «هر چه پیش آید، خوش آید» مشروط است به آنکه حادثه را خود نیافریده باشی.

 

حسن شیرمحمدی

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

خرید اجتماعی روشی از تجارت الکترونیک است که در آن یک خریدار به همراه دوستان خود که از طریق شبکه‌های اجتماعی با آنها در ارتباط است، اقدام به خرید می‌کند. در این روش خرید، سعی می‌شود که تجربه و ارتباطاتی که در فروشگاه‌ها و مجتمع‌های تجاری به صورت فیزیکی رخ می‌دهد، برای مشتری از طریق پلتفرم‌های فناورانه شبیه‌سازی شود. بنابراین، امروزه مفهوم خرید اجتماعی دیگر به "بهره‌گیری از نظرات کاربران جهت تصمیم‌گیری" خلاصه نمی‌شود بلکه طیف بسیار وسیع‌تری از موضوعات را دربرمی‌گیرد.

به طور کلی می‌توان مفهوم خرید اجتماعی را به پنج دسته اصلی تقسیم کرد:

1.     سایتهای خرید گروهی

2.     اجتماعات خرید

3.     موتورهای توصیه کننده

4.     بازارهای اجتماعی

5.     خرید مشترک

در ادامه این مطلب با هر یک از این دسته‌بندی‌ها بیشتر آشنا می‌کنیم.

1.     سایتهای خرید گروهی

این سایتها در پی آن هستند که مدل فروش فروشگاههایی مانند کاستکو را در قالب پلتفرم‌های اجتماعی پیاده کنند. کاستکو که بعد از وال مارت بزرگترین خرده‌فروش در آمریکا به حساب می‌آید، زنجیره‌ای از فروشگاه‌های تخفیفی را در اختیار دارد که فقط اعضای کلوپ کاستکو می‌توانند از آنها خرید کنند. فروشگاه‌های کاستکو مدل کسب‌وکاری غیرتجملاتی (no-frill) را پیاده‌سازی می‌کنند تا قیمت تمام شده محصول برای خریدار کمتر شود. برا مثال، محصولات با کارتن در قفسه‌ها قرار می‌گیرند تا هزینه نیرو کاهش یابد یا نورپردازی فروشگاهها به گونه‌ای انجام می‌شود که هزینه برق کمتر شود. 

شناخته‌شده‌ترین سایت خرید گروهی در جهان گروپون (Groupon) است. نحوه کار گروپون بدین شکل است که یک محصول برای فروش انتخاب می‌شود و تخفیفی روی آن در نظر گرفته می‌شود به شرط آنکه تعداد مشخصی کاربر، آن محصول را خریداری کنند. این روش علاوه بر اینکه به سود مشتری است، برای فروشنده نیز دارای منفعت است زیرا اطلاعات کاملاً درست و دقیقی راجع به میزان تقاضا به دست می‌آورد.

2.     اجتماعات خرید

این اجتماعات، افرادی را که خط فکری کم و بیش یکسانی دارند گرد هم می‌آورند تا درباره ایده‌ها و محصولات مختلف بحث و بررسی کنند و نظرات خود را به اشتراک بگذارند و در نهایت خرید کنند. مبنای این رویکرد، اصل "خرد جمعی" است. برای مثال می‌توان به لیستیا (Listia) اشاره کرد. این بستر دیجیتال به کاربران خود امکان می‌دهد که بدون آنکه پولی جابجا شود، کالاهای خود را با یکدیگر ردوبدل کنند. در این پلتفرم، برای هر یک از کاربران، "اعتبار" تعریف می‌شود. کاربران اگر کالایی را که به آن احتیاجی ندارند به فرد دیگری بدهند، اعتبار دریافت می‌کنند که می‌توانند از این اعتبار برای گرفتن کالای کاربران دیگر استفاده کنند.

3.     موتورهای توصیه‌کننده

مبدع این رویکرد را می‌توان آمازون دانست. زمانی که آمازون یک کتابفروشی آنلاین بود نرم‌افزاری را طراحی کرده بود که بر اساس داده‌های مربوط به فعالیتهای پیشین هر یک از کاربران، کتابهایی را به او پیشنهاد می‌داد که ممکن بود به آنها علاقه داشته باشد. این اتفاق اکنون کاملاً طبیعی شده و گوگل، یوتیوب، اینستاگرام، لینکداین و بسیاری از شبکه‌ها و سایتهای دیگر از وجود چنین نرم‌افزاری بهره می‌برند. موتورهای توصیه‌کننده تاثیر بسیار زیادی بر فروش دارند و آمار مختلف نشان می‌دهد که کاربران حس مثبتی نسبت به پیشنهادات ارائه شده دارند.

4.     بازارهای اجتماعی

تعداد این بازارها به سرعت در حال گسترش است. شاپ‌کید (Shopcade)، پولی وور (Polyvore) و اتسی (Etsy) تنها چند نمونه از بازارهای اجتماعی هستند. اگر بخواهیم در دنیای واقعی نمونه مشابه این بازارها را نام ببریم می‌توانیم به بازارهای سنتی یا چندشنبه‌بازارها اشاره کنیم که فضایی را فراهم می‌آورند که فروشنده و خریدار به طور مستقیم و بدون دخالت واسطه‌گر در تعامل با یکدیگر قرار بگیرند. در حقیقت بازارهای اجتماعی، برای فروشنده نقش شتابگر تجارت الکترونیک و برای خریدار نقش موتور اکتشاف‌گر را ایفا می‌کنند. برای مثال شاپکید که در حال حاضر در آمریکا، انگلستان و فرانسه فعالیت می‌کند، ترکیبی از یک شبکه اجتماعی و سایت تجارت الکترونیک است که کاربران آن می‌توانند فهرستی از اقلام مورد علاقه خود درست کنند، آیتم‌های موردنظرشان را بخرند و همچنین به اشتراک محتوا بپردازند.

5.     خرید مشترک

در این رویکرد، چند خریدار در یکی از شبکه‌های اجتماعی گروهی را تشکیل می‌دهند، و علاوه بر ارتباط با یکدیگر با فروشنده نیز همزمان در ارتباط هستند. معمولاً فردی که بیشترین تجربه یا دانش را در مورد کالایی خاص دارد، به نمایندگی از گروه خرید را انجام می‌دهد. البته خرید مشترک می‌تواند شکل‌های مختلف دیگری نیز به خود بگیرد. برای مثال فرض کنید فردی برای خرید لباس وارد فروشگاه می‌شود و همزمان با دوستان خود در لایو اینستاگرام نیز در ارتباط است و نظر آنها را درباره خریدن یا نخریدن یک لباس خاص جویا می‌شود. این نیز یک تجربه خرید مشترک است.

پرویز درگی

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

این روزها در فضای مجازی متنی رد و بدل می شود بدین مضمون:

محله ما یک رفتگر دارد، صبح که با ماشین از درب خانه خارج می شوم سلامی گرم میکند و من هم از ماشین پیاده می شوم و دستی محترمانه به او میدهم، حال و احوال را میپرسد و مشغول کارش میشود.

همسایه طبقه زیرین ما نیز دکتر جراح است، گاهی اوقات که درون آسانسور میبینمش سلامی میکنم و او فقط سرش را تکان میدهد و درب آسانسور باز نشده برای بیرون رفتن خیز می کند.

به شخصه اگر روزی برای زنده ماندن نیازمند این دکتر شوم، جارو زدن سنگ قبرم به دست آن رفتگر، بشدت لذت بخش تر از طبابت آن دکتر برای ادامه حیاتم است.

تحصیلات مطلقا هیچ ربطی به شعور افراد ندارد.

از قضاوت تند و غیر واقع بینانه آخر داستان که بگذریم داستان خواه واقعی باشد یا غیر واقعی بیان کننده تفاوتی است که بین هوش هیجانی و هوش ذهنی یا بهره هوشی وجود دارد.

همه ما درباره بهره هوشی (IQ) شنیده ایم. بهره هوشی افراد از طریق یک سری تستهای استانداردشده اندازه گیری می شود. افرادی که بهره هوشی بالاتری دارند از توانایی شناختی بیشتری برخوردار هستند یعنی قدرت درک و یادگیری بهتری از افراد با بهره هوشی کمتر برخوردارند. آنها می توانند با صرف وقت و انرژی کمتری مطلب درسی را یاد بگیرند.

به صورت منطقی می توانیم نتیجه بگیریم که افراد با بهره هوشی بالاتر افرادی موفق تر در کار و زندگی هستند. اما شواهد و قرائن نشان می دهد که اینگونه نیست و موفقیت در کار و زندگی به چیزی بیشتر از بهره هوشی بالا نیاز دارد.

هوش هیجانی مفهومی جدید است که در دهه ۹۰ قرن بیستم توسط دانیل گلمن توسعه پیدا کرد.

 

هوش هیجانی عبارت است از میزان توانایی یک فرد در تشخیص و مدیریت احساسات خود و احساسات افراد دیگر چه در تعاملات انفرادی و چه در گروه.

فواید هوش هیجانی بالاتر

افرادی که هوش هیجانی بالاتری دارند توانمندی بیشتر در ایجاد و حفظ روابط بین فردی دارند. این افراد وقتی در گروهی قرار می گیرند خود راربهتر با شرائط گروه تطبیق می دهند.

این افراد شرایط روحی و روانی خود را بهتر درک می کنند و بهتر می توانند از عهده کنترل استرس خود برآیند و کمتر دچار افسردگی می شوند.

هیچگونه همبستگی بین بهره هوشی و هوش هیجانی وجود ندارد. به عبارت دیگر شایستگی های تحصیلی و علم آموزی ارتباطی با توانایی درک احساسات دیگران و توانایی برقراری ارتباط با آنها ندارد.

حالا اگر داستان ابتدای این مطلب را بار دیگر مرور کنید متوجه می شوید که تفاوت رفتگر و جراح ربطی به انسانیت و شعور ندارد. تفاوت دو نفر است که یکی بهره هوشی بالا دارد اما از هوش هیجانی کمی برخوردار است و دیگری با آنکه احتمالا فاقد تحصیلات رسمی است داری هوش هیجانی بیشتری است.

البته طرح بحث بخاطر این نبود که بخواهیم درباره داستان بالا اظهار نظر کنیم. بلکه هوش هیجانی تاثیزی عمیق در موفقیت مدیریت و فروش دارد که در ادامه این مبحث درباره آن صحبت خواهیم کرد.

 

محمدرضا حق پرست

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

حافظه پروسه پیچیده ای از فعالیت های متفاوت در مغز است. قبل از اینکه ببینیم بهترین راه های تقویت حافظه کدام روش ها هستند، بد نیست مقداری در مورد شکل گیری حافظه بدانیم.

مراحل شکل گیری حافظه

 

مرحله 1: خلق حافظه

مغز ما سیگنال هایی با یک الگوی خاص در رابطه با وقایعی که تجربه می کنیم می فرستد و بین نرون های ما ارتباطی به وجود می آورد که سیناپس ها نامیده می شوند.

مرحله 2: تثبیت حافظه

پس از خلق حافظه اگرهیچ کار دیگری نکنید حافظه به زودی پاک خواهد شد. تثبیت حافظه ، روند سپردن چیزی به حافظه بلند مدت است که بتوان آن را بعدها هم به یاد آورد. قسمت اعظم این روند وقتی که خوابیم اتفاق می افتد. مغز ما در زمان خواب همان الگوی فعالیت مغزی را بازسازی کرده و سیناپس هایی که در طول روز به وجود آمده بود را تقویت می کند.

مرحله 3: بازیابی حافظه

بازیابی حافظه ، فکری است که ما هنگام صحبت درباره خاطراتمان یا از بین رفتن آن داریم. اگر در طول زمان خاطره ای را تقویت کنیم، به یاد آوردن آن خاطره آسان تر می شود و هر بار که ما آن را از حافظه بازیابینی کنیم، همان الگوی فعالیت مغزی رخ داده و ارتباط را قوی تر می کند.

 

ادامه ی مطلب در سایت علی میر صادقی

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

من هنوز هم آدم نشده‌ام. (اصلاً کدام آدم را سراغ دارید که آدم بشود؟!) گاهی ساعت‌ها پرسه می‌زنم تا ایده‌ای به ذهنم برسد تا پس از آن نوشتن را شروع کنم. دریغ که خودم هزار بار نوشته‌ام: نوشته، هنگام نوشتن شکل می‌گیرد.

حالیا، به گمانم اگر به این ۶ نکته که در ادامه فهرست کرده‌ام توجه کنیم به احتمال قوی نوشتن و ننوشتن کم‌تر کلافه‌مان می‌کند.

۱

منتظر ایده نمانید و شروع کنید

ایده را حین نوشتن بسازید. اگر می‌خواهید به نویسنده‌ای حرفه‌ای و پرکار تبدیل شوید نمی‌توانید صبر کنید.

انتظار برای ایده زندگی را زهرتان می‌کند. دیگر نمی‌توانید روی هیچ کار دیگری تمرکز درست و حسابی داشته باشید.

به نوشتن اعتماد کنید. سوژه را حین نوشتن کشف کنید.

با مقداری آزادنویسی شروع کنید و از خود نوشتن بخواهید تا ایدۀ مناسب را در اختیارتان بگذارد. 

۲

دربارۀ نتیجۀ کار خیالبافی نکنید

وقتی می‌نویسید فقط به متن فکر کنید. بسیاری از ما قبل از نوشتن، حین نوشتن و بعد از نوشتن مدام به نتایج کار فکر می‌کنیم:

«این نوشته چقدر لایک می‌خوره؟»

«اگه بذارمش رو اینترنت کسی ایده‌مو نمی‌دزده؟»

«این کتاب رو چجوری چاپ کنم؟»

«اگه کتابم چاپ بشه، تو فلان سالن جشن رونمایی می‌گیرم براش»

«اگه کتابم رو چاپ کردم و حتی یک نفر هم نخوندش چیکار کنم؟»

«اگه بعداً از چاپ این نوشته پشیمون بشم چی؟»

«اگه فلانی این نوشته رو ببینه چی فکر می‌کنه؟»

و هزار نشخوار ذهنی مثبت و منفی دیگر.

دربارۀ شکست و موفقیت کار خیالبافی نکنید. شما نویسنده‌اید. پس بهتر است فقط دربارۀ نوشته‌تان فکر کنید و برای بهبود آن وقت بگذارید.

فکر کردن به نتیجه شما را از دل سپردن به خودِ کار دور می‌کند.

قوۀ تخیلتان را صرف نوشتن کنید، نه نتایج نوشتن.

۳

در تحقیق و آمادگی زیاده‌روی نکنید

نوشتن هر متن خوبی نیازمند تحقیق و مطالعه و بررسی و آمادگی است. اما بنا نیست خودتان را در این مرحله هلاک کنید. هر چقدر هم که زور بزنید نمی‌توانید تمام منابع را بخوانید و دربارۀ همه چیز تحقیق کنید. پس باید حد معینی را در نظر بگیرید و از جایی به بعد ترمز را بکشید و به اصل کار بپردازید. استیون پرسفیلد قانون جالبی دارد که من آن را بسیار می‌پسندم:

فقط ۳ کتاب. شما اجازه دارید که دربارۀ موضوعتان فقط ۳ منبع را مطالعه کنید، بعد از آن باید کارتان را شروع کنید.

البته که بسته به کار شما حجم منابع متغیر خواهد بود. اما در هر صورت نگذارید که منبع به مانع شما تبدیل شود.

به قول توآیلا ثارپ از نویسندگانی نباشید که ساحل امن تحقیقات را به دریایی طوفانی نویسندگی ترجیح می‌دهند.

۴

از سرعت تایپ و زیبایی خط غافل شوید!

هزاران هزار تایپست حرفه‌ای و خطاط درجه یک داریم که می‌توانند سریع و زیبا بنویسد. اما آیا این مهارت از آن‌ها نویسندگانی حرفه‌ای و پرکار ساخته؟

پس به خاطر موضوعات حاشیه‌ای برای خودتان مانع‌تراشی نکنید.

مهم نیست یک انگشتی تایپ می‌کنید یا صد انگشتی، مهم نیست خرچنگ قورباغه می‌نویسید یا نستعلیق، مهم این است که بنویسید و ایده‌های خودتان را به کلمات ملموس و قابل مشاهده تبدیل کنید.

هر وقت حس کردید که چیزی باعث نگرانی شما دربارۀ روند نوشتن شده، سریع روی آن خط بکشید و به نوشتن ادامه بدهید. 

نوشتن ارزشمندتر از آن است که با بهانه‌‌های واهی از آن دور بیفتیم.

۵

دنبال شرایط مساعد نباشید

نوشتن در بیمارستان

سردرد، دل‌درد، کمر‌درد و مابقی بلایا همیشه هست. 

عرعر همسایه، وز وز تلویزیون و تلق تولوق ماشین لباسشویی هم همیشه هست.

به این‌ها اضافه کنید: گرسنگی، کم‌خوابی، گرما، سرما، بوی پیاز داغ و صدای سنگ فرز و هزارها چیز دیگر را.

اگر منتظرید تا این مزاحمت‌ها تمام شود و بعد نوشتن را شروع کنید. احتمالا فقط ماهی یکی دوبار مجال نوشتن خواهید داشت.

بنابراین بیایید ایده‌آل‌گرایانه و رمانتیک به موضوع نگاه نکنیم. همیشه نمی‌توان در سکوت و آرامش عود روشن کرد و آرام و بی‌وقفه نوشت.

چرک بودن را بپذیرید، هم در نوشتن و هم در محیط نوشتن.

به نوشتن متعهد باشید. سخت و مدام کار کنید. شاید زمانی رسید که توانستید با پول حاصل از کارتان محیط ایده‌آل خودتان را بسازید.

۶

عذاب وجدان دور افتادن از تمرین و خجالت از شروع دوباره

جوگیر می‌شوید، تصمیم می‌گیرید از فردا روزی هزار کلمه بنویسید، دو سه روز، یا حتی دو سه ماه می‌نویسید. اتفاقی می‌افتد، دو سه روز، یا حتی دو سه ماه از نوشتن دور می‌افتید. و بعد مکافات شروع می‌شود.

یادتان هست وقتی بچه بودیم و خرابکاری می‌کردیم، برای حضور در جمع خجالت زده می‌شدیم و توی اتاقمان قایم می‌شدیم.

اینجا هم چنین اتفاقی می‌افتد. خجالت می‌کشیم دوباره پیش نوشتن برگردیم. احساس می‌کنیم دل نوشتن را شکسته‌ایم و به عهدمان جفا کرده‌ایم.

بسیاری از علاقه‌مندان نویسندگی به خاطر همین شرم شروع دوباره برای همیشه نوشتن را کنار گذاشته‌اند. اما شما از آن‌ها نباشید. روی نویسنده باید سنگ پای قزوین باشد!

صد البته که نوشتن مهربان است. هزار بار هم که به اون بی‌مهری کنید دوباره آغوش گرمش را به روی شما می‌گشاید! (جملۀ باسمه‌ای)

 

بله این هم از این ۶ نکته. کدو حلوایی هم اگر به این ۶ نکته توجه کند قطعا می‌تواند به رستگاری خودش در مسیر نویسندگی امیدوار باشد، شما که اشرف مخلوقاتید.

 

شاهین کلانتری

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

هرگز بحث‌های سیاسی و مذهبی دوران دانشجویی‌ام را فراموش نمی‌کنم با چه شوق و حرارتی شب‌ها با دوستان و هم‌اتاقی‌ها می‌نشستیم و بحث می‌کردیم. با رگ گردن متورم شده (!) بارها می‌شد با صدای بلند و خشم، باهم جدل می‌کردیم. پایان آن بحث‌ها تغییر نگرش هیچ‌کدام از طرفین نبود بلکه بیشتر کدورت و دلخوری از هم بود.

امروزه یاد گرفته‌ام برای عقیده‌ام نجنگم. آن را به کسی اثبات نکنم. استدلال نیاورم. از آن دفاع نکنم. فقط و فقط به آن عمل کنم و آن را زندگی کنم. وقتی به آن عمل کردم آنگاه بقیه رفتار و کردار و نتایج اعتقاداتم را می‌بینند و اگر لازم شد تأثیر می‌پذیرند.

از اعماق وجودم معتقدم صدای رفتار خیلی بلندتر از گفتار است. والدین لازم نیست فرزندانشان را موعظه کنند، فقط کافی است عقیده‌شان را اجرا کنند فرزند خودش می‌بیند، قضاوت می‌کند و تأثیر می‌پذیرد. شاهد مثال این حرفم رفتار پدرم است. پدرم در تمام عمرش یک‌بار به ما نگفت نماز خوب است و نماز بخوانید؛ اما در تمام ۳۰ سال اخیر، من ندیدم نماز صبحش قضا شود. بدون زنگ ساعت و تلفن هرروز بیدار می‌شود و با صدای بلند نماز صبحش را می‌خواند و سپس می‌خوابد. هرگز تا زمانی که خودمان نخواسته باشیم ما را بیدار نمی‌کند.

در حوزه مذهب هم می‌گویند، پیامبر ساکت‌ترین فرد در زمان خودش بود؛ اما بهترین مبلغ اسلام شد نه با زبانش بلکه با عملش. من فکر می‌کنم در جامعه‌ای هستیم که دفاع کنندگان دین زیادند؛ زیرا دفاع از دین رایگان است و هیچ هزینه‌ای ندارد؛ منتها عمل‌کنندگان به دین اندک‌اند؛ زیرا عمل به دین دشوار است و دین‌دار واقعی بودن و دیندارانه زندگی کردن هزینه دارد.

بنابراین یاد گرفته‌ام که به باورهایم عمل کنم. نه اینکه آن‌ها را جار بزنم. وقتی عمل کردم و دیگران صداقت و دانش و نیکی و تدین را در من دیدند از من سؤال خواهند نمود تو بر چه آیینی هستی و من باافتخار می‌گویم: من بر آیین اسلام هستم و حضرت محمد (ص) از من خواسته بود این‌گونه عمل کنم.

یکی از باورهای اساسی من جایگزینی تلویزیون با کتاب و مطالعه است. من در منزلم دستگاه تلویزیون و ماهواره ندارم. هرگز هم باکسی بحث نمی‌کنم که چرا تلویزیون را مفید نمی‌دانم؛ بلکه فقط به باور خود جامه عمل پوشانده‌ام.دیگران وقتی نتایج این باور را که رشد، پیشرفت، رضایت و موفقیت است؛ دیدند آنگاه خودشان متقاعد می‌شوند.

خوشحالم بگویم که سال‌هاست باکسی بحث سیاسی نمی‌کنم. سال‌هاست وقتم را برای متقاعدسازی دیگران در بحث‌های بیهوده حرام نمی‌کنم. بحث‌هایی ازنظر من بیهوده هستند که در پایان بحث هیچ نتیجه‌ای برای طرفین نداشته باشد. بحثی مفید است که من را انسان بهتری کند. از من موجود مفیدتری بسازد. به شادی و موفقیت و رضایت و ثروت من کمک کند. بااین‌وجود برآورد کنید،که چقدر از بحث‌های رایج جامعه بین مردم بیهوده و بی‌خاصیت است.

در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که واعظان و نصیحت کنندگان بی‌شماری وجود دارد، همه ما خوب حرف می‌زنیم. حرف‌های خوب می‌زنیم. کلمات زیبا بکار می‌بریم. برای هر فردی به‌راحتی نسخه می‌پیچیم. نسخه‌ای برای بهبود روابط اش، نسخه‌ای برای دین اش. نسخه‌ای برای سلامتی‌اش. همه ما خودمان را در همه‌چیز صاحب‌نظر می‌دانیم؛ اما متأسفانه بسیار کم‌، عمل می‌کنیم. بسیار کم اهل اقدام هستیم. بسیار کم اهل تجربه هستیم. مغز ما یک انباری بزرگ از اطلاعات است و چه خلأ بزرگی بین دانش و عملمان وجود دارد.

آموخته‌ام هرگز نگویم ورزش کردن خوب است مگر زمانی که خودم ورزش کنم. هرگز نگویم صرفه‌جویی و قناعت کار پسندیده‌ای است مگر اینکه اهل قناعت باشم. هرگز نگویم دروغ‌گو دشمن خداست، تا زمانی که صداقت در تمام زندگی‌ام جاری باشد و در یک‌کلام حرفی نزنم که خودم به آن عامل نباشم.

حسن شیر محمدی

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

افزایش نرخ مشکلات روحی از قبیل افسردگی و تنهایی که بخشی از آن مربوط به شرایط فعلی کشور و البته جهان می‌شود، می‌تواند فرصتی برای رهبران کسب‌وکاری باشد تا هوش هیجانی را خیلی جدی‌تر از گذشته مدنظر قرار دهند. براساس یافته‌های یک پروژه پژوهشی گوگل با عنوان "پروژه ارسطو"، تیمی که می‌خواهد عملکرد بالایی داشته باشد به سه چیز نیاز دارد: 1) آگاهی بالا از اهمیت تعاملات اجتماعی یا به عباتی "حساسیت اجتماعی"، 2) محیطی که هر فرد به اندازه کافی حق صحبت کردن داشته باشد و 3) امنیت روانی که به فرد این آرامش خاطر را بدهد که می‌تواند بدون نگرانی نظر خود را بیان کند. بکار بستن این سه نکته نیازمند رهبری است که هوش هیجانی بالایی داشته باشد.

نتایج یک پژوهش نشان می‌دهد که اگر کارمندان احساس کنند سازمان‌شان برای آنها اهمیت قائل است:

·       10 برابر بیشتر، شرکت خود را به عنوان محیطی مناسب برای کار کردن معرفی می‌کنند.

·       9 برابر بیشتر احتمال دارد که 3 سال یا بیشتر در کار خود بمانند.

·       7 برابر بیشتر حس مشارکت در کار را دارند.

·       4 برابر کمتر احتمال اضطراب و افسردگی دارند.

باتوجه به این آمار و ارقام که همگی تاییدکننده نقش مهم هوش هیجانی در ارتقاء تعاملات فردی و کاری هستند، سوال اینجاست که چرا هوش هیجانی اینقدر اهمیت دارد؟

1.     نیازهای عمیق بشر

درست مانند هرم نیازهای مازلو، زمانی که انسان نیاز به غذا، آب و پناهگاه را برطرف می‌کند، به دنبال پذیرفته شدن می‌گردد. سپس، نوبت به یادگیری می‌رسد. چنین فردی در نهایت می‌خواهد رشد کند و به بهترین شکل خودش تبدیل گردد. مدیرانی که هوش هیجانی بالایی دارند قادر هستند حس پذیرفته شدن، یادگیری و رشد را در بین اعضای تیم کاری خود به وجود آورند.

2.     کمک تکنولوژی به بشر

انقلاب صنعتی نیازمند کارگران قدرتمند بود. عصر اطلاعات به نیروهای دانشمند نیاز داشت. آینده کسب و کار نیازمند نیروهایی است که هوش هیجانی بالایی داشته باشند. در دنیایی که هر روز تکنولوژی‌های جدیدتری به بازار عرضه می‌شود، مهارتهای انسانی تبدیل به مزیت رقابتی نیروها و سازمانها شده‌اند. تکنولوژی به ما کمک می‌کند که کارهایی را که در آنها خوب نیستیم یا برایمان خطرناک است، به دستاوردهای تکنولوژیک بسپاریم تا برایمان انجام دهند و به همین دلیل ما زمان و ظرفیت بیشتری در اختیار داریم که به احساسات یکدیگر توجه کنیم.

3.     ترکیب کار و زندگی

امروزه بیش از هر زمان دیگری مشخص شده است که حرفه‌ای بودن به معنای سرد و خشک بودن نیست. مرزهای بین کار و زندگی هرچه بیشتر در حال از بین رفتن هستند و این یعنی اینکه احساسات با ما در حال سفر کردن هستند. نمی‌توانیم شادی یا عصبانیت کاری خود را در محل کارمان بگذاریم و به خانه برویم.

4.     تکامل ارتباط کارمند با کارفرما

در گذشته، ارتباط کارمند با کارفرما به شدت تراکنشی بود. اما امروزه این ارتباط به کلی تغییر کرده است و عناصر انسانی بسیاری به آن اضافه شده‌اند. به همین دلیل مدیر باید آشنایی بسیار بیشتری با ابعاد عاطفی زندگی کارمندان خود داشته باشد. برای مثال مجموعه هیلتون بخشی از هزینه فرزندخواندگی کارمندان خود را متقبل می‌شود یا فیس‌بوک در صورت فوت یکی از اعضای خانواده نیروهای خود، تا 20 روز به آن فرد مرخصی با حقوق می‌دهد.

5.     نیروهای هزاره

توجه به احساسات کارمندان در تمام گروههای سنی اهمیت دارد اما در مورد نیروهای هزاره (افراد بین 18 تا 25 سال) این موضوع خیلی مهم‌تر است. پژوهش‌ها و نظرسنجی‌های مختلف حاکی از این نکته مهم هستند که این نسل به شدت در برابر حس تنهایی و افسردگی آسیب‌پذیر است و پتانسیل بسیار بالاتری برای گرفتار شدن در دام اختلالات روحی و روانی را دارد. از اینرو، آینده کسب‌وکار که خواسته یا ناخواسته با این نسل سروکار دارد، در گرو توجه بسیار زیاد به هوش هیجانی است.

 

پرویز درگی

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.

  • حسین هرمس