روانشناسی و مدیریت

  • ۰
  • ۰

نوشتن زیباست. مثل زندگی که زیباست (جملۀ باسمه‌ای).

قهوۀ بدمزه‌ای روی میزم. دور تا دورم کتاب. در محاصرۀ کتاب‌ها بیش از اینکه احساس نادانی کنم احساس ناتوانی می‌کنم. نمی‌رسم و نمی‌توانم. دوست دارم حتی کم‌ارزش‌ترین کتاب‌ها را هم بخوانم. حتی از زباله هم می‌توان آموخت. کتاب بد که جای خود دارد. 

می‌ترسیم. از نوشتن، از زندگی، از حرکت می‌ترسیم. برای انجام یک کار ناچیز حساب هزار و یک چیز را می‌کنیم. یک قلپ از قهوه‌ام می‌نوشم. حتی نوشیدن هم نشانۀ ترس است. یه قلپ می‌نوشی تا نوشتن را یک کلمه دیرتر شروع کنی (جملۀ نیمه‌باسمه‌ای)

بسیارنویسی خوب است. بسیارنویسی خوب نیست. بسیارنویسی را ترجیح می‌دهم، و نوشتن از نوشتن را. آدم‌ها دربارۀ چیزهایی که دوست دارند می‌نویسند، و من نوشتن را دوست دارم، بی‌پروا نوشتن را. نوشتن در این وبلاگ را از نوشتن برای کتاب و مجله دوست‌تر دارم. من نوشتن را با نوشتن در این وبلاگ آموخته‌ام. و هنوز می‌آموزم.

برای اینکه شبیه کسی نباشی، باید شبیه خودت باشی. این برساختن خود نیازمند تقلید از دیگران است. تا یک جایی نباید از میمون بودن باکی داشت. مانند میمونی چالاک و هشیار باید آموخت. باید این شاخه به آن شاخه بپری، از مکتب‌های گوناگون بیاموزی، و بعد که از شاخه پایین آمدی آموخته‌هایت را بیازمایی.

از نوشتن که نترسی، از بقیه کارها هم نمی‌ترسی (کماکان جملۀ باسمه‌ای). من از نوشتن نمی‌ترسم. من از انجام کار نمی‌ترسم. از انجام نشدن کار اما، می‌ترسم. برای فرار از این ترس، هزارها کار بد و ناقص انجام می‌دهم. 

کار ناقص و بد نشانۀ عشق است. عشق و بی‌طاقتی. چون طاقت صبر کردن نداری. نمی‌توانی صبر کنی تا بیاموزی و بنویسی، تا خوب بنویسی و منتشر کنی. پس می‌نویسی. و در نوشتۀ تو عشق هست. عشق نوشتن. عشق نوشتن راه نوشتن را برایت می‌گشاید. 

کسی که از نوشتن نمی‌ترسد، از تکرار نمی‌ترسد. چون از تکرار نمی‌ترسد، هراسی از آغاز نوشتن ندارد. چه کسی از تکرارِ شنیدن و نواختن یک اهنگ خوب بیزار است؟ (قیاس باسمه‌ای) از نوشتن حرف‌‌های تکراری و خوب همیشه می‌توان لذت برد. حتی بیش از بسیاری حرف‌‎های تازه. 

اگر باور خودت را تکرار کنی، علاقۀ خودت را تکرار کنی، تکرارت تکراری نیست. 

اگر این کیبورد کهنه خراب شود من همچنان با همین لذت می‌نویسم؟ می‌بینی چه نگرانی‌های احمقانه‌ای دارم. شرکتی که این کیبورد را تولید کرده ایرانی است. این شرکت خیال کرده که دیگر این مدل قدیمی شده. حالا در مشارکت با شرکت دیگری کیبوردهای تازه‌ای می‌سازد: نازک و مینیمال، اما بی‌مصرف. با دکمۀ اسپیسی که دو طرف آن تا یک سانت کار نمی‌کند. شستت را درست باید بکوبی وسط آن. از کیبورد بگذریم.

ساعت شنی قبلی‌ام را دوست نداشتم. شکل آمپول بود. اما ساعت شنی جدیدم، یکی از همان‌هاست که توی عکس‌های قدیمی دیده‌ایم. ساعتی با شن‌های آبی. هر بار که این ساعت را بر می‌گردانم تا شن‌ها از نیمکرۀ شمالی به نیمکرۀ جنوبی سرازیر شود حس می‌کنم دریایی را که ریخته شده بود توی آسمان دوباره بر می‌گردد به بستر خودش. و با هر رفت و برگشت دریا به آسمان. جای برخی ستاره‌های دریا و آسمان عوض می‌شود. (شعرگونۀ باسمه‌ای)

با باسمه‌‌ای‌باسمه‌ای خودم را خفه کردم! بروم پی کارم (جملۀ باسمه‌ای!).

 

شاهین کلانتری

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

برای موفق شدن شاید همین یک قانون کافی باشد، اینکه در طول روز به چه چیزی توجه می‌کنیم. معنی لغوی توجه، «روگرداندن به سمت چیزی یا کسی» می باشد؛ اما منظور من از توجه، صحبت کردن درباره چیزی، دیدن و شنیدن درباره چیزی و خواندن و مطالعه در مورد آن هست. ما در طول روز انتخاب‌های زیادی داریم که به چه چیزهایی توجه کنیم:

به بیماری یا سلامتی، به کمبود یا فراوانی، به عشق یا نفرت، به خوبی‌ها یا به زشتی‌ها، به ثروت یا به فقر، به خداوند یا به شیطان، به امید یا به ناامیدی و صدها انتخاب دیگر.

  • اگر در طول روز با همکارتان درباره آخرین بیماری تنفسی موجود، مثلاً آنفولانزای جدیدی که همه‌گیر شده صحبت می‌کنید، کانون توجه شما روی بیماری است.
  • اگر در طول روز با همکارتان راجع به آلودگی هوا، صحبت می‌کنید کانون توجه شما روی بیماری است.
  • اگر در طول روز راجع به سرطان و هر نوع بیماری، صحبت می‌کنید کانون توجه شما روی بیماری است.
  • اگر درباره خواص خوراکی‌ها و انواع ویتامین‌ها و پروتئین‌ها و اثرات ورزش روی سلامتی و قدرت سیستم بدنی انسان و موضوعاتی از این قبیل صحبت می‌کنید
    کانون توجه شما روی سلامتی است.
  • اگر درباره بحران نفت، بحران سوخت و بحران آب و خشک‌سالی صحبت می‌کنید کانون توجه شما روی باور کمبود است.
  • اگر درباره توانایی‌های خارق‌العاده بشر در تسخیر طبیعت و منابع انرژی جدید و بی‌پایان، صحبت می‌کنید شما به باور فراوانی توجه کرده‌اید.
  • اگر درباره پاکی، محبت و عشق و زیبایی‌های جهان صحبت می‌کنید کانون توجه شما روی موارد مثبت است و این‌ها را به زندگی‌تان دعوت می‌کنید.
  • اگر درباره بدی‌ها، زشتی‌ها و ناپاکی‌ها و پلیدی صحبت می‌کنید دیر یا زود اتفاقات این‌چنینی را تجربه خواهید کرد.
  • اگر درباره ثروت و فراوانی نعمت‌ها و فرصت‌های موفقیت صحبت کنید، دیر یا زود آن را تجربه خواهید کرد.
  • اگر کانون توجهتان درباره بی‌پولی و فقر و نداری و کمبود باشد حتماً آن‌ها را مشاهده خواهید کرد و وارد زندگی‌تان می‌شوند.

و باید بگویم کانون توجهتان روی هر چیزی باشد آن را مانند آهنربا به سمت خود جذب می‌کنید و درواقع آن موضوع را به زندگی خود دعوت می‌کنید. می‌دانم که خیلی‌ها درباره این ایده مقاومت دارند و نمی‌توانند به‌راحتی بپذیرند که کانون توجه این‌قدر مهم است؛ اما از شما می‌خواهم کتاب «کی ز مردن کم شدم» را بخوانید تا متوجه شوید چگونه خانم آنیتا مورجانی نویسنده کتاب با توجه کردن به بیماری سرطان و تحقیق راجع به سرطان درنهایت به سرطان لنفوما مبتلا شد و بعد از ۴ سال مبارزه با بیماری از دنیا رفت. اما ایشان بعد از تجربه ۲۴ ساعت مرگ موقت مجدداً روحشان به کالبد بازمی‌گردد و فرصتی دوباره برای زندگی پیدا می‌کند و تجربیاتشان را از مرگ و حقایق عالم هستی شرح می‌دهند. ایشان صراحتاً در کتاب عنوان می‌کنند که علت اصلی سرطانشان «ترس و توجه بیش‌ازاندازه به سرطان» بوده و نه علت فیزیولوژیکی خاصی.

واقعیت این است که هزاران موضوع هست که ما در طول روز با آن‌ها مواجهه داریم چه در دنیای فیزیکی و چه در دنیای بزرگ ذهنمان. فرد قدرتمند کسی است که خودش انتخاب می‌کند به چه چیزهایی توجه کند و فرد منفعل و ضعیف کسی است که دیگران کانون توجه او را به سمت چیزهایی که می‌خواهند جلب می‌کنند. من از وقتی این قانون را شناختم هرگز اجازه ندادم رسانه‌هایی مانند تلویزیون و روزنامه کانون توجهم را به سمت چیزهایی که دغدغه‌ام نیست جلب کنند.

دنیای امروز  Age Of Distraction یا عصر سارقان توجه است.دنیای نوتیفیکیشن تلگرام و اینستاگرام و دهها اپلیکیشن دیگر.
تکنولوژی و امکانات امروزی دزدان مدرن توجه‌اند.آن‌ها توجه شما را از اولویت‌های زندگی‌تان می‌دزدند. آن‌ها توجه شما را می‌خواهند برای چیزهایی که اولویت و دغدغه شما نیست.در شرایط امروز مهمترین ابزار برای پیشرفت «هنر مدیریت کانون توجه» است.

من هرروز و آگاهانه کانون توجهم را روی موارد دلخواه می‌گذارم و نه موارد نادلخواه.تمرین می کنم که مسائلی که به من مربوط نمی شود را نبینم و نشنوم.همیشه قبل از اظهار نظر درباره چیزی از خودم سوال می کنم: آیا این قضیه به من مربوط است؟ اگر آن مسئله جزو ناخواسته های من باشد به خودم می گویم: آقا حسین با تمام احترامی که برات قائلم این قضیه به شما هیچ ارتباطی ندارد،پس لطفا کانون توجهت را مشغول نکن(!)

از شما می‌خواهم چند دقیقه به این موضوع فکر کنید که در طول روز روی چه چیزهایی توجه می‌کنید. لطفاً فقط ۳ روز صادقانه آن‌ها را لیست کنید، از نتایجش متحیر و شگفت‌زده خواهید شد.

 

حسن شیرمحمدی

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

از ساده ترین تفاوتها در حوزه منابع انسانی و رهبر سازمانها، تفاوت در دیدگاه است. درواقع یک مدیر منابع انسانی سعی بر انجام وظایف کاری و انسانی به نحو احسن دارد و کارکنان را پایه و سرمایه اصلی سازمانها میدانند و علاوه بر انجام وظایف معمول تلاش می کند تا در کنار کارکنان هدف سازمانی را به سرنجام برساند.

اما این رهبر به چه شاخصه های رفتاری نیاز دارد؟

1.     هوش تجاری

یک مدیر منابع انسانی باید فعال و با کار و کسب آشنا باشد. به عنوان مثال اگر حوزه کاری فرد فروش و خدمات پس از فروش است او باید با موضوعاتی مانند فروش ، سودآوری، روش ارتباط با مشتریان، فرایند خرید و ... آشنا باشد.

دانستن همه موارد تخصصی در حوزه برای یک رهبر منابع انسانی امکان پذیر نمی باشد لذا او باید در استخدام نیرو های حرفه ای دقت نظر داشته باشد و برای هر واحد مدیرانی را در نظر گیرد تا مسئول تحلیل، بررسی و ارائه گزارش به مدیران تصمیم گیر شرکت باشند.

2.     رویارویی با ترس

یکی دیگر از ویژگی های مهم رهبران موفق منابع انسانی این است که احساس ترس در یک موقعیت خاص را درک و سپس به فکر چگونگی مقابله با آن هستند. در بسیاری از موارد، چیزهایی که ما از آن می ترسیم را می توان به راحتی از بین برد. اما برای انجام این کار، ابتدا باید مستقیما به آن بپردازید. با برداشتن اولین گام و به طور خودکار، اعتماد به نفس ایجاد می شود. بیشتر از شکست این ترس از شکست  است که تأثیر شکست را افزایش می دهد. از این رو، همیشه باید به ترس های خود توجه کنید و با آنها مقابله کنید.

3.     گوش دهید.

یکی از ویژگی های یک رهبر موفق منابع انسانی، این است که حرف افراد را بشنود. به عنوان مثال، اگر یک کارمند به سراغ شما می آید تا در مورد مشکلش با شما صحبت کند و شما این مشکل را قبلا نیز از فرد دیگری شنیده اید با آنکه در جریان امور هستند اجازه بدهید تا کارمندان از مشکلشان با شما بگویند و در نظر داشته باشید که یک رهبر موفق منابع انسانی در عین منظبت بودن و پایبندی به اصول در اصل حامی منافع کارکنان می باشد.

شما باید درک کنید که یک مدیر منابع انسانی خوب، مشکلات را حل می نماید، در حالی که یک رهبر منابع انسانی، یافتن راه حل را تسهیل می کند.

4.     دیدگاه افراد را بیان کنید.

یکی دیگر از مهارتهای شنیداری، توانایی بیان دیدگاه فرد مقابل است. توانایی بیان دیدگاه فرد مقابل، احترام شما به طرف مقابل را نشان می دهد. این ویژگی بسیار مهم است، زیرا به شما کمک می کند که جنبه های فکری مشترک را دریابید. همچنین، اگر سوء تفاهمی وجود داشته باشد، به شخص مقابل امکان می دهد که منظور خود را به طور روشن بیان کند.

این ویژگی تضمین می کند که شما توانایی کافی برای ایجاد یک راه حل موثر را با توجه به بحث های انجام شده دارید.

5.     پشتیبانی

به یاد داشته باشید که بخش منابع انسانی یک بخش پشتیبانی است. اگر شما علاقه ای به موفقیت های دیگران نداشته باشید، به درد این کار نمی خورید. یکی از ویژگی های یک رهبر موفق منابع انسانی این است که قادر به شناسایی بهترین افراد می باشد و آنها را توانمند تر می سازد تا برای بهبود عملکرد خود، انگیزه داشته باشند. از این رو مهم است که از موفقیت دیگران لذت برده و از آنها قدردانی شود.

6.     خوش صحبت

به عنوان یک رهبر مدیریت منابع انسانی، شما بارها در موقعیتی قرار می گیرید که باید پیام هایی بدهید که دیگران نمی توانند بدهند. این پیام ها باید به نحو غیرمستقیم و ملایم داده شوند. منابع انسانی باید بتواند به مسائل مرتبط با این افراد بپردازد و رفتارهای مطلوب را  بداند تا شرایطی را که با حالت ایده آل فاصله زیادی دارد، تشخیص دهد.

7.     احترام متقابل

در موارد خاصی که پرسنل رفتار مناسبی انجام نمی دهند و یا درگیر موضعات هیجانی و چالشی می شوند و یا حتی در انجام کار های سازمانی کوتاهی می کنند نیاز به این است تا یک رهبر منابع انسانی علاوه بر قاطعیت در تصمیم گیری و تنبیه پرسنل نسبت به رعایت احترام نیرو خاطی عمل نماید. بررسی ها نشان داده اغلب موارد افرادی که مرتکب اشتباه یا رفتار بد می شوند یا حتی در انجام کار کوتاهی می کنند، نیاز به توجه و احترام دارند تا به وسیله این رفتار توجهات را به خود جلب نمایند.

8.     شجاعت

یک رهبر موفق منابع انسانی باید در مواجهه با مشکلات قاطع و جسور باشد و بداند که برای حل خیلی از موضوعات نیاز به تحمل شرایط سخت دارد.

 

تعریف ویژگی های مدیران و رهبران حوزه منابع انسانی پارامتر های مختلفی را شامل می شود. علاوه بر موارد بالا باید درنظر داشت نقش مدیر منابع انسانی در ارتباط برقرار کردن با پرسنل بسیار مهم است، از این رو مواردی نظیر تجربه و دانش ارتباط برقرار کردن با پرسنل، روش ارزشیابی کارکنان، حل مشکلات آنها و از همه مهمتر ایستادگی و حمایت آنها در عین مدیریت رفتاری پرسنل باعث می شود تا جایگاه مدیریت امور اداری و منابع انسانی در سازمان نه تنها یک پست سازمانی بلکه مدیریتی کارامد جهت امور کارکنان می باشد.

رهبران منابع انسانی خود را از جنس کارکنان دیده و و سعی می کنند تا برای رسیدن به اهداف سازمان در کنار پرسنل باشند.

 

پرویز درگی

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

انیگرام  (اناگرام) تنها یک سیستم ساده برای تیپ‌شناسی نیست. بلکه نقشه دقیقی است که نشان‌دهنده ۹ ساختار متفاوت شخصیت در انسانهاست. در ضمن سیستمی قوی و کاربردی برای افزایش هوش هیجانی است که فراست لازم را برای رشد شخصی و شغلی به ما می‌دهد .

هوش هیجانی از دو عامل تشکیل شده است:

۱) بصیرت نسبت به خود یا خودآگاهی که به معنای شناخت، پذیرش و مدیریت برخود است

۲) هوش تعاملی که به معنای توانائی ارتباط و تعامل مؤثر با افراد مختلف است.

هوش هیجانی (EQ) بزرگترین عامل موفقیت در هر شغل و کسب‌و‌کاری است. هر شغلی تا حدی به IQ نیاز دارد ولی ارتباط موفق با دیگر انسانها از عهده هوش بالا بر نمی‌آید و نیازمند هوش هیجانی است. برای همین است که بسیاری از انسانهای باهوش فاقد مهارتهای اجتماعی هستند و نمی‌توانند خود را با محیطهای کاری و مشاغل مختلف تطبیق بدهند.

در مشاغل مختلف تجربه تا حدی مهم است. این تجربه معمولاً با سالهای فعالیت در یک شغل سنجیده می شود ولی تجربه به حد خاصی که رسید بعد از آن ارتباط بین سالهای کاری و موفقیت در شغل کم‌رنگ می‌شود. بطور مثال یک برنامه نویس کامپیوتر  در عرض ۴-۳ سال تجربیات لازم را کسب می‌کند ولی پس از آن سال‌های کاری بیشتر چیزهای خیلی زیادتری به او نمی آموزد. مثلاً برنامه‌نویسی که بیست سال تجربه کاری دارد الزاماً در شغل خود واردتر و موفق‌تر از آن‌کسی که ۵ سال تجربه دارد، نخواهد بود. چون کارهایی را که قبلاً یاد گرفته است بطور مرتب و هر روزه تکرار می‌کند. اما با این حال اگر این فرد دارای هوش هیجانی خوبی باشد می تواند از پیروزی‌ها و اشتباهات خود درس بگیرد. بنابراین سال‌های کاری از یک نقطه به بعد فقط به موفق‌تر شدن کسانی کمک می‌کند که دارای هوش هیجانی بالایی باشند.

برخی گمان می‌کنند هوش هیجانی قابل آموختن نیست و یک امر ژنتیکی و مادرزادی است و یک نفر یا دارای این هوش هست یا نیست، ولی واقعیت این است که سیستم انیگرام می‌تواند به افراد مختلف در توسعه این هوش کمک کند. این سیستم به ما کمک می‌کند تا الگوهای فکری، احساسی و رفتاری خود را بشناسیم و نسبت به رفتارها و عکس العملهای خود در موقعیت‌های مختلف آگاه شویم. از همه مهم‌تر این‌که انیگرام به ما کمک می‌کند که با آگاهی از رفتارها و احساسات خود و دیگران به رشد مهارتهای خاصی مانند تسلط بر خود، ارتباط با دیگران و تصمیم‌گیری درخود بپردازیم.

علاوه بر این انیگرام به ما کمک می‌کند تا نگرش‌ها، احساسات و رفتارهای افراد دیگر را نیز بشناسیم. این شناخت به ما کمک می‌کند تا دیگران را بهتر بپذیریم و همچنین بتوانیم رفتارها و احساسات آن‌ها را در موقعیت‌های مختلف پیش‌بینی کنیم. بنابراین خواهیم توانست مهارتهای دیگری هم‌چون حل‌ تعارض با دیگران، کار تیمی، دادن بازخورد و رهبری را در خود پرورش بدهیم.

محمدرضا حق پرست

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

افسانه‌ها می‌گویند نارسیس (یا نارسیسوس) چنان عاشق و شیفته‌ی چهره‌ی خود بود که وقتی به آب نگاه می‌کرد و تصویر خویش را می‌دید، دیگر نمی‌توانست سر از آب بردارد.

او آن‌قدر در همان‌جا ماند و در عشق خویش گرفتار شد که نهایتاً لاغر و نحیف، در کرانه‌ی همان رودخانه مُرد و در همان محل، گلی سبز شد که آن را نارسیس می‌نامند (ما هم به‌ آن نرگس می‌گوییم).

ربط دادن این گل به آن داستان، ظاهراً از این روست که گل نرگس شبیه چشم است و نارسیس، فقط چشم به خویش دوخته بود (در ادبیات فارسی هم مانند ادبیات رومی، تشبیه چشم به نرگس بارها تکرار شده است).

افسانه نارسیس جزئیات فراوانی دارد که از بحث ما خارج است، اما سوال اصلی این است که آیا خودشیفتگی و خیره ماندن به خود یک بیماری است و اگر هست، چگونه باید مرز آن را با دوست داشتن خود، عزت نفس، اعتماد به نفس و سایر ویژگی‌های مثبت شخصیتی مشخص کرد؟

خودشیفتگی چیست؟ آیا می‌توان آن را یک اختلال شخصیتی دانست؟

اگر DSM (راهنمای آماری و تشخیصی اختلالات روانی) را معیار قضاوت قرار دهیم، خودشیفتگی یا نارسیسیزم (Narcissism) یک اختلال شخصیتی محسوب می‌شود.

مرز بین خودشیفتگی و دوست داشتن خود کجاست؟

معمولاً بلافاصله پس از مطرح شدن بحث خودشیفتگی و انسان خودشیفته، این سوال پیش می‌آید که مرز بین خودشیفتگی و دوست داشتن خود کجاست؟

همه‌ی ما این توصیه را شنیده‌ایم که خودت را دوست بدار. مطالعات علمی در زمینه‌ی عزت نفس و اعتماد به نفس هم به ما می‌آموزند که ویژگی‌های مثبت خودمان را ببینیم (درس ده صفت مثبت من یکی از گام‌های اصلی در برنامه پنج هفته‌ای افزایش عزت نفس است).

اگر شما هم دچار این ابهام شده‌اید، لطفاً نکات زیر را با دقت بخوانید:

 همان‌طور که در ابتدای درس تأکید شد، DSM برای خودشیفتگی نُه نشانه‌ی مختلف مطرح کرده و گفته که حداقل باید پنج مورد از آن‌ها در یک فرد جمع باشد تا بتوان گفت او گرفتار اختلال شخصیتی خودشیفتگی است. بنابراین با هر رفتار ساده‌ای (مثلاً انتشار مکرر عکس‌های سلفی در اینستاگرام) نمی‌توانیم یک فرد را خودشیفته فرض کنیم.

 خودشیفتگی از خودبزرگ‌بینی غیرواقعی می‌گوید. هیچ‌جایی در بحث عزت نفس و اعتماد به نفس و توسعه فردی، کسی توصیه نکرده که خود را بالاتر از آن‌چه هستیم در نظر بگیریم. اتفاقاً عزت نفس به معنای دیدنِ خود واقعی و پذیرش خویشتن است و اعتماد به نفس هم، در درک درست و واقعی توانمندی‌ها ریشه دارد.

 دوست داشتن خود به معنای دوست نداشتن دیگران و درک نکردن دیگران نیست. اما ویژگی افراد خودشیفته این است که اساساً چنان غرق در خود می‌شوند که دیگران را نمی‌بینند یا جدی نمی‌گیرند و از همدلی بی‌بهره هستند (مورد هفتم از موارد نُه‌گانه).

چند جمله‌ی زیر از DSM هم می‌تواند مفید و روشنگر باشد:

بسیاری از افراد موفق، برخی صفات شخصیتی را از خود بروز می‌دهند که می‌توان آن‌ها را از جنس خودشیفتگی دانست.

اما فقط وقتی این صفات، ثابت و دائمی و مخرب و آسیب‌زننده بوده و عملکرد عادی فرد را مختل کنند، می‌توان خودشیفتگی را به وی نسبت داد.

 

محمدرضا شعبانعلی

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

من گمان می‌کنم بهبود تدریجی زمانی اثربخش خواهد بود که از آن به‌اندازۀ کافی لذت ببریم.

تصور کنید می‌خواهید در حوزۀ تخصصی خودتان یک دورۀ آموزشی خوب و درجه‌یک برگزار کنید. اگر از روز اول به‌دنبال نتیجۀ کامل و مطلوب باشید، چیزی جز سرخوردگی نصیبتان نمی‌شود.

برای مقابله با شکست فقط کافی است به بهبود تدریجی متعهد باشید و هر بار روی ساختن و بهتر کردن گوشۀ کوچکی از کار وقت بگذارید.

اما برگردم به جملۀ اول: از گام‌های کوچکی که بر می‌دارید لذت ببرید. آن‌ها را کم‌اثر ندانید.

ما غالباً برای کارهای خرکی (خر به معنای بزرگ!) ارزش بیشتری قائلیم. اما واقعیت این است که هیچ‌کسی هر روز نمی‌تواند کارهای خرکی بکند. ضمن اینکه کارهای خرکی از برخی مزایای مهم کارهای ناخرکی برخوردار نیست:

  1. با کارهای کوچک، شروع کردن برایمان راحت‌تر می‌شود. این کارهای خرکی است که باعث ترس ما از آغاز کار و در نتیجه اهمال‌کاری می‌شود.
  2. با انجام کارها کوچک و پیوسته می‌توانیم به‌تدریج ایده‌هایمان را بیازماییم، بازخورد دریافت کنیم و با زحمت و هزینۀ کم‌تری دست به اصلاح مسیر بزنیم.
  3. با کارهای کوچک، مدام طعم موفقیت را می‌چشیم و همین اعتمادبه‌نفس ما را برای ادامه دادن بیشتر می‌کند.

به گمان من ما فقط توانایی انجام طولانی‌مدت کارهای کوچک را داریم.
کارهای خرکی بادوام نیستند.

حتی برای تغییر اطرافیان -به عنوان گام مهمی در مسیر موفقیت- می‌توان با گام‌های کوچک شروع کرد. مثلاً اگر دوست ندارید برادر یا خواهرتان جزو اطرافیان شما باشد، فقط کافی است هر بار کمی زهر در فنجان چای او بریزید. (البته درست است که گام کوچکی برمی‌دارید اما نتیجۀ اولین گام کوچک شما بی‌گمان خرکی خواهد بود.)

پاراگراف بالا ممکن است کمی خصمانه به‌نظر برسد، اما به من حق بدهید، همین چند دقیقه پیش به خاطر حمام رفتن خواهرم نزدیک بود از شدت فشار ناکار شوم. ماجرا این است که در این صد و اندی متر چاردیواری که ما در آن قرنطینه‌نشینی می‌کنیم، حمام و دستشویی یکی است. چرا که سازندۀ این ساختمان هوس کرده صرفه‌جویی را با صرف‌نظر کردن از این تیغۀ حیاتی شروع کند.

باری، حرف تو حرف شد. نکته اساسی این است:

اگر کلافه‌اید، اگر عمر تباه می‌کنید، اگر خسته‌اید، اگر بی‌حوصله‌اید، و هزار تا اگر که دیگر که خودتان می‌دانید، لطفاً با کارهای خرد و ریز شروع کنید. 

مهم نیست که کارهای شما چقدر عقب افتاده، مهم نیست که در کوتاه مدت به کسب‌درآمد نیاز دارید، شما برای اینکه وضعیت فعلی را تغییر بدهید و پیوسته در خط تغییر و بهبود قدم بردارید به قدم‌های کوچک نیاز دارید.

همۀ آنچه به شما گفتم همۀ آن چیزی‌ست که از بام تا شام به خودم هم می‌گویم.

از بهبود تدریجی لذت ببرید.

 

شاهین کلانتری

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

من با رعایت تمام احتیاطات به آدم‌ها و اتفاقات خوش‌بین هستم. این خوش‌بینی تابه‌حال به سود من بوده است. ممکن است گاهی زیان هم کرده باشم و یا آسیب‌دیده باشم اما برآیند آن برایم بسیار مثبت و خوشایند بوده است. اگر به دوستی تلفن بزنم و او گوشی را برندارد سریع قضاوت منفی نمی‌کنم بلکه می‌گویم شاید سرش شلوغ بوده، شاید گوشی همراهش نبوده، شاید رانندگی می‌کرده و ده‌ها دلیل دیگر که نمی‌توانسته در آن لحظه جوابگو باشد؛ اما بسیار افرادی دیده‌ام که تا شخصی یک‌بار جواب تلفنشان را ندهد چند فحش می‌دهند و می‌گویند ببین تلفن منو جواب نمی‌ده اگر فلانی بود حتماً گوشی را برمی‌داشت و …

مثال‌هایی از این قانون

  • وقتی بخواهم کسب‌وکاری را شروع کنم عموماً نیمه‌پر لیوان را می‌بینم و خوش‌بین هستم. افراد بدبین غالباً به‌قدری ترسو و مشکوک هستند که اصلاً حتی به یک کسب‌وکار جدید فکر نمی‌کنند چه رسد به اینکه بخواهند آن را آغاز کنند.
  • نسبت به آینده عینک خوش‌بینی زده‌ام.چون تلویزیون و اخبار را از زندگی‌ام حذف کرده‌ام کمتر در معرض رسانه‌ها و ناامیدی‌هایی که ترویج می‌دهند هستم. کار رسانه‌های خبری به نظرم انتقال ترس، ناامنی، کمبود و نگرانی است. به‌هیچ‌وجه بحران‌هایی چون کمبود سوخت و آب را قبول ندارم. زیرابه قانون فراوانی و قدرت عجیب بشر ایمان‌دارم. راجع به قانون فراوانی در ادامه توضیح خواهم داد. برای اطلاع از وضعیت جهان در سال ۲۰۳۰ و کلاً آینده پیشنهاد می‌کنم به فصل آخر کتاب ۲۰۱۴ تونی رابینز مراجعه کنید. از پروژه‌های حال حاضر دنیا و پیشرفت‌های اعجاب‌آوری که قرار است در حوزه‌های پزشکی، نانو، رباتیک،هوش مصنوعی و … رخ دهد مبهوت و متحیر خواهید شد و در یک‌کلام متوجه می‌شوید که آینده بسیار درخشان‌تر از چیزی است که فکر می‌کنیم.
  • نسبت به انسان‌ها خوش‌بین هستم و این باور را دارم که تمام انسان‌هایی که وارد زندگی‌ام می‌شوند قصدشان کمک کردن به من برای داشتن یک زندگی بهتر و رسیدن به اهدافم هست و عموماً هم همین‌گونه است و جهان هستی انسان‌های فوق‌العاده‌ای را وارد زندگی‌ام می‌کند. سال‌هاست که انسان نامناسب وارد زندگی‌ام نشده است. می دانم که علت آن به افکار خودم بازمی‌گردد. ما با نوع افکارمان و باورهایمان افراد مختلف را به زندگی‌مان دعوت می‌کنیم.
  • نسبت به موفقیت و آینده خودم و فرزندم خوش‌بین هستم و هیچ نگرانی و اضطرابی ندارم چون اساساً به شانس و تصادف اعتقادی ندارم و معتقدم جهان جهان لیاقت‌هاست و اگر فردی شایستگی را کسب کند و بر اساس قوانین هستی حرکت کند حتماً و در هر شرایطی موفق خواهد شد. بنابراین خودم را مسئول تمام شکست‌ها و موفقیت‌هایم می‌دانم و ایمان‌دارم هرچه می‌گذرد به سمت موفقیت بیشتر حرکت می‌کنم.

حسن شیرمحمدی

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

کدام مهارتهای مدیریت کسب و کار مهم‌تر از گذشته شده‌اند؟

شرایط ویژه فضای کسب و کار که در چند ماه گذشته به وجود آمده، وضعیت کاملاً جدیدی را برای مدیران سازمان‌های مختلف به وجود آورده است. بخشی از نیروها دورکاری می‌کنند، بخشی به دلایل پزشکی به مرخصی رفته‌اند و یا اینکه سازمان مجبور شده به صورت دائم یا موقت با تعدادی از پرسنل خود قطع همکاری کند. شرایط کار با مشتریان هم به کلی تغییر کرده و از شکل روابط تا محتوای آنها، همه چیز دستخوش تغییر گشته است. تمام این اتفاقات یعنی اینکه مدیر یک کسب و کار با اتفاقاتی روبرو می‌شود که هیچ تجربه قبلی از برخورد با آنها ندارد. در این شرایط، کدام مهارتهای مدیریتی اهمیت بیشتری نسبت به گذشته پیدا کرده‌اند؟

انتقال اطلاعات

یکی از واکنش‌های طبیعی افراد زمانی که با بحرانی مواجه می‌شوند، این است که عطش آنها برای دریافت اطلاعات و مصرف خبر به شدت افزایش پیدا می‌کند. برای همین است که این روزها شاهد هستیم مسئولین بهداشت و سلامت عمومی در اقصی نقاط جهان به صورت روزانه کنفرانس خبری برگزار می‌کنند و مردم کشور خود را در جریان آخرین تحولات و اطلاعات قرار می‌دهند. جریان اطلاعات در سازمان نیز در این شرایط باید چندین برابر گذشته باشد. حتی یک سلام و احوالپرسی ساده هم می‌تواند نقش مهمی در حفظ انسجام تیمی داشته باشد. نکته مهم این است که هیچکدام از اعضای تیم نباید حس کند که به خاطر وضعیت ویژه‌ای که بوجود آمده از دایره اشتراک اطلاعات خارج شده است.

 

شفافیت و حفظ آرامش

این یک اتفاق کاملاً طبیعی است که نیروهای یک سازمان در زمان بحران بیشتر از هر زمانی به هدایت مدیر خود نیاز دارند. در اینجا وظیفه مدیر این است که با نیروهای خود صادق و واقع‌گرا باشد و شرایط را به روشنی برای آنها توضیح دهد. البته از طرف دیگر، مدیر باید از هوش هیجانی بسیار بالایی برخوردار باشد و بتواند آرامش خود و تیمش را حفظ کند. توجه به این نکته در شرایط فعلی ضرروی است که هیچکدام از نیروهای ما شبیه دیگری نیست و به همین دلیل مدیر باید برای هر یک از نیروها روش و سبک ارتباط خاصی را در نظر بگیرد تا شادی و بهره‌وری او را به حداکثر میزان ممکن برساند. همین الان اگر شما هر وبسایت یا کانال خبری را باز کنید با سیلی از اخبار نگران‌کننده مواجه خواهید شد. پروتکل‌های بهداشتی را رعایت کنید اما به هیچ وجه اجازه ندهید ترس و وحشت، کار تیم شما را مختل کند.

 

قدرت تصمیم‌گیری

بحران ویروس کرونا یک مزیت بسیار بزرگ برای خیلی از مدیران داشته و آن اینکه باعث شده مدیران کار کردن و تصمیم گرفتن در وضعیت مبهم را یاد بگیرند. یکی از نکاتی که در مدیریت کسب و کار همواره به  مدیران یادآوری می‌شود این است که برای اتخاذ تصمیمات، منتظر قطعی شدن تمام عوامل نباشید زیرا ابتدا اینکه این اتفاق بسیار اندک روی می‌دهد و سپس اینکه اگر بخواهیم منتظر بمانیم تا همه چیز کاملاً قطعی و مشخص شود، بدون شک فرسنگ‌ها از رقبای خود عقب افتاده‌ایم. وضعیتی که ویروس کرونا به وجود آورده بیش از گذشته اهمیت توانایی یک مدیر در تصمیم‌گیری در وضعیت عدم قطعیت را روشن می‌سازد. درست است که کرونا شرایط جهان را عجیب و غریب کرده اما فراموش نکنیم که قبل از این پاندمی هم اوضاع کسب و کار هرچه بیشتر به سمت نامعین بودن می‌رفت. در حقیقت مسیر حرکت کسب و کارها به طور فزاینده‌ای از ثبات نیوتنی به سمت عدم ثبات کوانتومی است.

مهارت در مدیریت یک کسب ‌و کار مهارتی است که امروزه بیش از هر زمان دیگری اهمیت یافته است. فرقی نمی‌کند که مدیر کسب و کاری با 15 پرسنل یا 1500 پرسنل باشید، ویروس کرونا برای شما یک راه باقی گذاشته است؛ اینکه با همکاری تیم خود و با حفظ آرامش و روحیه، خلاق باشید و قبول کنید که دیگر نمی‌توان منتظر ماند تا همه عوامل در کنار یکدیگر قرار گیرند تا ما به عنوان مدیر تصمیمی را بگیریم. این نقل قول از نویسنده و سخنران امریکایی، مارک ویکتور هنسن را به خاطر داشته باشید: منتظر نمانید که همه چیز درست شود. شرایط هیچ وقت بی نقص نخواهد بود. همیشه با چالش‌ها و موانعی روبرو خواهید شد. همین الان شروع کنید. با هر قدمی که برمی‌دارید قویتر و قویتر می‌شوید، مهارت‌های بیشتری به دست می‌آورید و موفق‌تر خواهید شد.

 

پرویز درگی

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

در نوبت پیش درباره هوش هیجانی چیست صحبت کردیم. در اینجا قرار است مولفه های هوش هیجانی را از زبان دانیل گلمن بیان کنیم و در آینده به شرح و تفضیل بیشتر هریک  از مؤلفه ها خواهیم  پرداخت.

فراموش نکنیم که تقویت هوش هیجانی بخشی مهم از فرآیند افزایش توانمندی  فروش و مدیریت  محسوب می شود.

 

خود آگاهی
در تحلیل رفتار متقابل هیجانات به دو دسته اصیل و غیر اصیل تقسیم می شوند هیجانات اصیل شامل غم، شادی، ترس و خشم هستند. هیجانات اصیل به خوب و بد تقسیم نمی شوند. بلکه براساس زمان بروز متناسب یا غیرمتناسب هستند. مثلا عصبانیت احساس خوبی نیست اما همیشه یک هیجان منفی و بد محسوب نمی شود بلکه در برخی شرایط می تواند بجا و مناسب باشد.

هیجانات غیر اصیل مانند شرم، دلشوره و افسردگی هیجاناتی منفی هستند. این هیجانات از این جهت غیر اصیل نامیده می شوند که آموخته شده اند.
خودآگاهی به معنای این است که اولا ما متوجه بروز یک هیجان در خود بشویم، ثانیا علت آن را بدانیم و ثالثا متوجه باشیم که آیا آن هیجان در شرایط فعلی مناسب، بجا و منطقی است یا نه.

مدیریت بر خود
توانایی مدیریت بر خود یا تنظیم خود به معنای این است که وقتی دچار هیجانات غیراصیل یا نامتناسب می شویم بتوانیم آنها را مدیریت کنیم و اثرات منفی آنها را کاهش دهیم.
این کار را می توان با بررسی مجدد وضعیتی که منجر به بروز هیجان شده انجام داد و یا می توان با کارهایی مانند قدم زدن، دعا و مدیتیشن اثرات آن را کم کرد.
برای مدیریت خود به توانائی های زیر نیاز داریم:

کنترل خود: مدیریت تکانه هایی که ایجاد اختلال می کنند.

اعتماد: حفظ معیارهای درستکاری و صداقت

وجدان: پذیرش مسئولیت اعمال

سازگاری: انعطاف در مقابل تغییر

نو آوری: پذیرای ایده های نو بودن

( خوب است نگاهی هم به مطلب رفتار حرفه ای در کار بیاندازید)

انگیزش

انگیزش شامل صفات زیر است:

سائق دستیابی که فرد را تشویق می کند که زندگی خود را بهبود بدهد.

 تعهد به اهداف فردی یا سازمانی

پیشرو بودن یعنی آمادگی برای استفاده از فرصتها

خوش بینی به معنای پیگیری شدید اهداف علیرغم سختی ها و موانع

همدلی

شناخت احساسات دیگران کلید موفقیت در زندگی فردی و اجتماعی است. هر چقدر که بهتر بتوانید احساسات دیگران را تشخیص داده و درک کنید به همان نسبت می توانید عکس العملهای مناسب به احساسات آنها نشان دهید.

فردی که دارای قدرت همدلی است دارای ویژگیهای زیر است:

خدمت محوری: پیش بینی، شناسایی و پاسخگویی به نیازهای افراد دیگر مثلاً مشتریان.

کمک به رشد دیگران: احساس اینکه دیگران برای پیشرفت چه نیازهائی دارند و ارتقای توانائی های آنها.

استفاده از تفاوتها: تلاش برای استفاده از فرصتها از طریق افراد گوناگون.

درک دیگران: تشخیص احساسات پشت نیازها و خواسته های دیگران .

مهارتهای اجتماعی

مهارت اجتماعی بخش دیگری از هوش هیجانی است که شامل مهارتهای اقناع، ارتباطات، همکاری و هماهنگی، مدیریت تعارش، کار تیمی و رهبری می شود.

هدف مدیر پیشرو این است که به انتقال و آموزش این مفاهیم کمک کند.

 

محمدرضا حق پرست

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

مدیریت ذهن

شاید بعضی افراد به شما گفته باشند که شما استعداد کافی برای رسیدن به یک زمینه خاص را ندارید و یا شما نمی توانید هنگامی که در یک مشکل گیر افتاده اید، به خودتان اعتماد کنید و با استقامت آن مشکل را حل کنید.در این مقاله می خواهیم دلیل بروز رویکرد های اشتباه را بررسی کنیم. ما معتقدیم که انسان ها زمانی می توانند همه چیز را یاد بگیرند، که بفهمند مغز آن ها چطور کار می کند و به مدیریت ذهن خود بپردازند.

به تازگی، برادر زاده دوست نزدیکم برای گرفتن دیپلم با مشکل مواجه شده بود. اون برای گرفتن دیپلم باید دردرس ریاضی قبول می شد و به خاطر این که از شکست خوردن در امتحان و قبول نشدن می ترسید، تمایلی برای گرفتن دیپلم نداشت. این باور که اون توی درس ریاضی خوب نیست، اون رو تو برزخ فارغ التحصیلی گیر انداخته بود و نمی ذاشت به زندگیش ادامه بده. من می دونم که برادر زاده دوست من اولین نفری نیست که روحیه خودش رو با ترس از شکست در  درس ریاضی و یا دیگر موضوعاتی که مانع رسیدن به موفقعیت می شوند از دست داده است.

استعداد

سالانه میلیون ها دانش آموز با اشتیاق فروان برای یادگیری، سال تحصیلی خود را آغاز می کنند. اما وقتی که این تصور به سراغ آن ها می آید که به اندازه دیگر دانش آموزان با هوش نیستند، سرخورده می شوند. دلیل این سر خوردگی می تواند صحبت های معلمان و یا پدر و مادر باشد که سهوا می گویند، استعداد ذاتی است یا استعداد دارید یا ندارید. و همین صحبت ها باعث نگرانی بیشتر دانش آموزان می شود و ترس آن ها از یادگیری، بر توانایی آن ها در یادگیری تاثیر می گذارد.این جمله قدیمی که گفته می شود، مغز ما ثابت است و ما به سادگی توانایی موضوعات خاص را نداریم، نه تنها علمی نیست بلکه کاملا نادرست است. این جمله اشتباه بسیار رایج شده است و در یادگیری و آموزش دانش آموزان تاثیر منفی دارد.
برخی از دیدگاه های غلط ما در مورد استعداد، منجر به نگرش نژاد پرستانه و جنسی گرایانه شده است. برای مثال بسیاری از دختران این جمله را می شنوند که، ریاضی برای پسرها است و پسر ها در آن موفق تر هستند. مداخله در توانایی آن ها در کسب موفقیت، منجر به نا برابری جنسیتی در زمینه های تحصیلی می شود. به همین ترتیب افراد رنگین پوست نیز برای شکوفایی باید بر کلیشه ها در مورد هوش ثابت غلبه کنند و به نقطه مدریت ذهن برسند.

نقش مدیریت ذهن در یادگیری

 

  • مغز شما همیشه در حال تغییر است

هر بار که ما مطلبی را یاد می گیریم، مغز ما مسیر های عصبی را شکل می دهد و آن ها را تقویت می کند. به این معنی است که هیچکسی وجود ندارد که از زمان تولد با محدودیت یادگیری به دنیا آمده باشد. در واقع این اعتقاد و تاثیر آن در آموزش معلمان است که مانع یادگیری افراد می شود. برای مثال وقتی مدرسه دانش آموزان را بر اساس قابلیت های آن ها در گروه های مطالعاتی تقسیم بندی می کند، به جای این که دانش آموزان بتوانند از قابلیت های مختلف استفاده کنند، ممکن است نتایج بدتری را برای دانش آموزان به وجود آورد. تحقیقات نشان داده است مغز افرادی که دچار ناتوانی در یادگیری هستند نیز می تواند بعد از یک دوره آموزشی به صورت کامل باز گرداننده شود.

  • شکست های خود را بپذیرید

دانش آموزان و معلمان بر این باورند که نوشتن جواب درست در امتحان نشانه یادگیری است. در واقع وقتی دانش آموزان بر روی مسائل دشوار تمرین می کنند، یعنی مشکلات از حد توانایی آن ها بیشتر است. همین اتفاق باعث می شود دانش آن ها افزایش یابد. تمرین آن چیزی که دانش آموز می تواند آن را به خوبی انجام دهد، در واقع مانع پیشرفت او می شود.  این در حالی است که تمرین برای حل مسائل دشوار و اشتباه کردن، به آن ها کمک می کند که بتوانند به مدیریت ذهن برسند و بر روی مسائل دیگر نیز تمرکز کنند. این اتفاق باعث تقویت یادگیری می شود. وقتی معلمان دانش آموزان را به مبارزه تشویق می کنند و دانش آموزان نیز به خود اجازه جرات اشتباه کردن در حل مسائل را می دهند باعث می شود که رابطه هر دو بهتر شود و دانش آموز ترسی از شکست خوردن در حل مسئله را نداشته باشد.

  • باورهای خود را نسبت به ذهنتان تغییر دهید تا مغزتان پیروی کند

وقتی که ذهن خود را در مورد خودتان عوض می کنید، باعث می شود که مغز و بدن شما نیز تغییر کند. محققان به این نتیجه رسیدند که بزرگسالانی که در سن جوانی خود بین 18 تا 49 سال عقاید منفی داشتند، بدون در نظر گرفتن سن اولیه، سلامت قلب، نژاد و یا مسائل دیگر، در طی 38 سال آینده احتمال بروز یک بیماری قلبی و عروقی را تجربه خواهند کرد. همین مسئله در مورد چگونگی فکر کردن در مورد یادگیری نیز صدق می کند. برای مثال، اگر دانش آموزان در سن های پایین تر یاد بگیرند که موفقیت آن ها در مدرسه بیشتر به هوشمندی گره خورده است تا به تلاش کردن، ممکن است آن ها انگیزه کمتری برای یادگیری های بعدی داشته باشند.

  • راه های مختلف را برای یادگیری امتحان کنید

 این درست است که داشتن یک ذهنیت پرورش داده شده و رشد کرده برای یادگیری مهم است. همچنین درک این که دانش انسان یک قضیه ثابت نیست و می تواند از طریق تلاش و پشتکار توسعه یابد نیز درست است. اما امتحان کردن راه های مختلف برای یادگیری نیز مهم هستند. امتحان کردن راه های مختلف برای آموزش و یادگیری، بسیار تاثیر گذار هستند. زیرا آن ها نواحی زیادی از مغز را به طور همزمان درگیر می کنند و ارتباط بین مناطق مختلف مغز، در یادگیری و مدیریت ذهن  کمک  بسیاری می کند. حتی ریاضی را می توان با داشتن مهارت هایی به ظاهر نا مربوط مانند مهارت های کلامی یا احساس انگشتان( توانایی تشخیص و یا نام گذاری انگشتان) افزایش داد. شما می توانید مقاله اختصاصی در مورد تکنیک های تقویت حافظه را در سایت ما مطالعه کنید.
اکتشافات جدید در مورد کارکرد مغز نشان دهنده این است که مغز نیاز به رویکردی متفاوت برای تدریس دارد که از نظر فیزیکی و چند بعدی، خلاقانه تر از رویکردهایی باشد که در گذشته در بیشتر مؤسسات یادگیری استفاده شده است.

  • هدف انعطاف پذیر مهمتر از سرعت است

اکثر مواقع، معلمان و دانش آموزان بر این باور هستند که سریع بودن در انجام کاری دلیل بر خوب بودن در آن کار است. اما همانطور که تحقیقات نشان می دهد، قالبا این گونه نیست. انجام دادن کاری زیر فشار مانند تست های زمانی، می تواند باعث استرس شود، و حافظه مورد نیاز برای به یاد آوردن اطلاعات مهم را به خطر بیاندازد

  • کار گروهی را امتحان کنید

مدارسی که در پی رشد ذهنی دانش آموزان هستند، لزوما به دانش آموزان برای یادگیری بهتر کمک نمی کنند. زیرا آن ها باید در کارهای گروهی خود با همفکری با همسالان بتوانند برای رشد یادگیری و مدیریت ذهن خود تلاش کنند. بسیار حیاتی است که مدارس این ایده را تقویت کنند که مطالعه در کنار هم بسیار مفید تر از تنها مطالعه کردن است. همانطور که یک مطالعه نشان داده است، تفاوت بین مطالعه در کنار هم و مطالعه به صورت انفرادی، مانند تفاوت بین قبول شدن در یک امتحان سخت ریاضی و شکست درامتحان و دست کشیدن از آن است. نکته مهمی که باعث رقم خوردن تغییر می شود این است که دانش آموزان در کنار هم کار می کنند و و هر کدام بخشی از سختی کار را پیدا می کنند. این ایده را تقویت می کند که در کار گروهی یادگیری یک فرایند است و موانع برای همه افراد گروه مشترک هستند.

 

علی میرصادقی

  • حسین هرمس