جان کیتس شاعری بود که فقط ۲۵ سال عمر کرد. اما با چهار پنج سال کار جدی نامش برای همیشه در تاریخ ادبیات جهان ماندگار شد. رابرت گرین دربارۀ کیتس مینویسد:
«او متوجه شده بود که بهترین ایدههای شعری زمانی به ذهنش سرازیر میشود که در حال نوشتن شعر است، در نتیجه باید بهطور خستگیناپذیری به نوشتن ادامه دهد. اگر نه از دریافت ایدههای نابی که موقع انجام کار به ذهنش میرسید، محروم خواهد شد. (نقل از کتاب چیرگی)
کیتس یکی از نمونههای درخشان نویسندگانیست که در عمل به ایدۀ «نوشته حین نوشتن شکل میگیرد» پایبندند.
دیشب سرگرم خواندن کتاب «از شعر گفتن» اسماعیل خویی بودم. نثر خویی -که نمونههای چندانی هم از آن در دسترس نیست- یکی از خوشآهنگترین و دلچسبترین نثرهای فارسی معاصر ماست. در یکی از نوشتههای این کتاب که مجموعهای است از جستارهای و ترجمهها و گفتوگوهای خویی، حرف نوجوان هجده سالهای بهنام علی ابراهیمی است که انتشار اولین دفتر شعرش خویی را واداشته تا بگوید «احمد ابراهیمی را جدی بگیریم. بسا که شاعری بزرگ در راه باشد. چنین باد.»
دربارۀ احمد ابراهیمی و شعرش توی گوگل بسیار جستجو کردم، اما به هیچ چیزی نرسیدم. اما بگذارید بخشی از یکی از شعرهای او را برایتان نقل کنم:
«و شعر کولهبار درد تو را سبک نمیکند،
و نه خستگیِ همۀ راه است،
تا به فراخنای حقیقت
بر کنارهای منجمد شوی.
باور کنید، مردم!
که شعر خون و خنجر نیست…»
اگر وبلاگ دارید:
لطفاً وبلاگتان را جدی بگیرید.
به وبلاگتان به چشم یک رسانۀ حرفهای و پرمخاطب نگاه کنید.
هر روز به اندازۀ یک کارمند تماموقت برای پیشرفت و توسعۀ آن وقت بگذارید.
بگذارید وبلاگتان از شما نویسنده بهتری بسازد. بگذارید وبلاگتان برای شما مخاطبان و دوستان تازهای بیاورد. بگذارید وبلاگ شما زندگی مادی و معنویتان را دگرگون کند.
وبلاگتان را جدی بگیرید تا وبلاگتان هم شما را جدی بگیرد!
و یادتان باشد که وبلاگ درخت لوبیا نیست که یک شبه سر بر کشد.
خیلی از نویسندهها دربارۀ نویسندهها نوشتهاند. در این میان فیلمهای بسیاری هم دربارۀ نویسندگان ساخته شده، از نمونههای ایران کاغذ بی خط و درخت گلابی به ذهنم میرسد و بهترین نمونه خارجی هم که اخیراً دیدهام مارتین ایدن است.
دیرور درخت گلابی را دیدم. پرسوناژ اصلی فیلم نویسندهای میانسال است.
فیلمنامۀ فیلم بر از یکی از داستانهای گلی ترقی است و با همکاری خود او نوشته شده.
واگویههای شخصیت اصلی فیلم را دوست داشتم. با دیدن این فیلم شاید کودکیتان را جدیتر بگیرید و بیشتر دربارۀ آن بنویسید.
من دلم محلههای تازه میخواهد. همیشه به محلههای مختلف تهران فکر میکنم. حس میکنم در هر یک از آنها زندگی متفاوتی در جریان است. حس میکنم در هر محلهای میتوانم آدم دیگری باشم، جور دیگری بنویسم، جور دیگری بخوانم.
توی یادداشت دیروز به جای لغت نوشته بودم لعنت! و تقریبا معنی جمله عوض شده بود. در ساعتهای اولیۀ نگارش متن توان و حوصلۀ ویرایش آن را ندارم. برای ویرایش کردن باید فاصله بگیرم. یکی از دلایل علاقهام به بازنویسی مکرر نوشتههای وبلاگ همین است. چون هر بار، علاوه بر رفع غلطهای تایپی، املا و انشای متن را هم بررسی میکنم.
حرفای گنده گنده:
- از هر نردبانی که بالا رفتی، لطفاً نردبان را برندار. دست دیگران را هم بگیر تا همراه با تو بالا بیایند.
- موفقیت، نه با مردمسواری به دست میآید نه با سواری دادن به مردم. موفقیت محصول کار جدی است.
- تولید محتوا تکنفره نیست. محتوای خوب با مشارکت مخاطب شکل میگیرد.
- بدون استراتژی و دورنگری، مدام قربانی ویار نسنجیدۀ خودمان و دیگران میشویم.
- بخشی زیادی از موفقیت تمرینهای ما به هوشمندی ما در طراحی تمرینها وابسته است. تمرین هوشمندانه تمرینی است که بر اساس موقعیت و ظرفیت کنونی ما طراحی شده باشد.
- شانس آوردم که شانس نیاوردم! همین وادارم کرد تا راه دیگری را انتخاب کنم.