روانشناسی و مدیریت

۷۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

نوجوانان به داشتن حریم خصوصی نیاز دارند اما به دلیل این که هنوز کامل وارد دنیای بزرگسالی نشده اند و نسبت به خیلی از مسائل آگاهی ندارند. و نیاز به نظارت از طرف بزرگسالان را دارند. ما در این مقاله می خواهیم به بررسی رعایت حریم شخصی فرزندان در خانواده بپردازیم و مسئله اساسی که ما به آن میپردازیم این است که نوجوانان به چه میزان باید حریم شخصی داشته باشند؟ 

حریم شخصی فرزندان

حریم شخصی یا خصوصی یعنی این که فرد بتواند خود یا اطلاعاتی از خود را از دیگران جدا کند و بتواند با انتخاب خودش آن ها را یا بخشی از آن ها را برای دیگران آشکار کند. حریم شخصی می تواند شامل حریم شخصی جسمی، محل زندگی و اطلاعات شخصی شود. نوجوانی مرحله ای است برای گذر از کودکی و ورود به بزرگسالی و در این مرحله نوجوانان با مسائل جدیدی رو به رو هستند. آن ها دغدغه های جدیدی پیدا کرده اند و والدین آن ها نیز با چالش های جدید رو به رو می شوند. رعایت حریم شخصی فرزندان در خانواده یکی از این مسائل است. نوجوانان در این مرحله نیاز به حس استقلال و حد بیشتری از حریم خصوصی را دارند. وقتی والدین به حریم شخصی فرزندان احترام می گذارند باعث اعتماد در نوجوانان می شوند و مسیر آن ها را برای رشد و پیشرفت هموار می کنند. اما توجه به این نکته ضروری است که احترام به حریم خصوصی فرزندان به معنی عدم نظارت به نوجوان نیست.

برخی والدین حق خود می دانند که از تمام مسائل ریز و درشت زندگی فرزندشان اطلاع داشته باشند و مدام تلاش می کنند که از کارهای فرزندشان باخبر شوند، آن هم با کاراگاه بازی. به اتاق آن ها سرک می کشند، کیف و کمد و حتی گاهی برگه های روی میز آن ها را می گردند و انگار منتظر پیدا کردن مدرکی هستند که ثابت کند فرزندشان مرتکب اشتباه شده است. آن ها کنترل زیادی بر نوجوان خود دارند و مدام نگران به بیراه رفتن فرزندشان هستند. به اصطلاح از سبک فرزند پروری مستبدانه استفاده می کنند. اما باید بدانند که این کارها تنها باعث ستیزه جویی نوجوانان با والدین می شود و آن ها برای این که بتوانند حس استقلال خودشان را ثابت کنند از سر لجبازی راهی را انتخاب کنند که مغایر آموخته ها و خواسته های والدین شان است.

چگونه به حریم شخصی فرزندمان احترام بگذاریم؟

برای این کار باید بدانیم چه چیزهایی جز حریم شخصی نوجوان است و چه چیزهایی مربوط به ماست. مثلا دفترچه خاطرات حریم شخصی اوست اما اگر قرار است که به مهمانی برود شما باید بدانید که کجا می رود، چه زمانی مهمانی شروع و تمام می شود و مهمان ها چه کسانی هستند. نکاتی که می توانید در این زمینه رعایت کنید.

  1. قبل از ورود به اتاق فرزندتان حتما در بزنید.

  2. دفترچه خاطرات او را نخوانید.

  3. . اگر می خواهید چیزی را پیدا کنید و برای پیدا کردنش می خواهید اتاق، کمد یا کیف فرزندتان را بگردید حتما از او اجازه بگیرید.

  4. در مورد حد و مرز هایی که وجود دارند حتما به او توضیح دهید.

  5. ایمیل یا پیامک او را چک نکنید.

  6. اگر فرزند شما برای معاینه به دکتر می رود و شما می خواهید در هنگام معاینه با او باشید، قبلش از او اجازه بگیرید.

  7. وسایل شخصی نوجوان تان را نگردید.

سعی کنید با رعایت این موارد به فرزندتان نشان دهید که برای او احترام قائلید و اساس رابطه شما اعتماد است. اینگونه روابط شما با فرزندتان بهتر خواهد بود و می توانید در خصوص مسائل مختلف با هم مشورت کنید و حتی می توانید برخی قوانین خانه تان را با مشورت با یکدیگر بگذارید. 

راه کار هایی برای مراقبت از نوجوانان 

برای مراقبت از فرزندانمان باید با آن ها ارتباط عاطفی خوب و بر پایه اعتمادی داشته باشیم. هر روز باهم در ارتباط باشیم و زمانی را باهم وقت بگذرانیم. همینطور می توانیم کارهای زیر را انجام دهیم

  • دوستان او را بشناسید و با خانواده دوستانش ارتباط برقرار کنید، در این شرایط می توانید از سالم بودن روابطش مطمئن شوید.

  • رابطه صمیمی با او داشته باشید تا در این رابطه او مسائل خودش را با شما درمیان بگذارد. در این رابطه صمیمی دیگر نیازی نیست که شما درباره هرچیزی از او سوال بپرسید و اگر تغییری در رفتارش پیدا شود به راحتی متوجه می شوید و راه حل آن را پیدا میکنید.

  • پیگیر مسائلی که در مدرسه برای او اتفاق می افتد باشید و عملکرد او را در مدرسه بررسی کنید و با مسئولان مدرسه در ارتباط باشید.

  • محدودیت استفاده از تلویزیون و کامپیوتر را به آن ها یادآوری کنید.

  • غذا خوردن با هم، حضور در جمع خانوادگی، سفر کردن باهم و یا دیگر اصول خانه تان را با جدیت اجرا کنید.

  • از محتوای کتاب هایی که می خواند، فیلمی که می بیند و یا موضوعی که در اینترنت جستجو می کند با خبر باشید. اگر چیزی در این میان با سلیقه شما جور نبود حتما به تفاوت نسل ها توجه کنید و با او درگیر نشوید. مثلا اگر شما از موسیقی سنتی خوشتان می آید ولی او موسیقی راک دوست دارد سعی کنید به سلیقه او احترام بگذارید.

  • برای اطلاع داشتن از کارهای فرزندتان بدون این که در او حس بی اعتمادی را ایجاد کنید و بدون این که از خشونت استفاده کنید، با آرامش و ملایمت از او سوال کنید.

  • اگر فرزند شما از مشکلاتش با شما صحبت می کند او را سرزنش نکنید یا نصیحت نکنید. به او مشورت بدهید و فرصت فکر کردن بدهید.

  • باید اطلاعات درست و کافی نسبت به بعضی مسائل را به فرزندتان بدهید و از مطرح کردن موضوعی واهمه نداشته باشید. فرزند شما باید از شما اطلاعات درست را کسب کند نه از منابع بیرونی و آن هم از نوع اشتباه.

  • در پیدا کردن دوست او را راهنمایی کنید و به طور غیر مستقیم از فواید دوست خوب و معایب دوست بد برای او بگویید.

  • هیچگاه او را با دیگران مقایسه نکنید.

  • مهارت نه گفتن و جرات ورزی را به او آموزش دهید. به او یاد بدهید که در برابر خواسته های نامناسب دیگران باید نه بگوید. و بگویید چه درخواست هایی مناسب و چه درخواست هایی از سمت دیگران به او نامناسب است.

احترام به حریم شخصی نوجوانان 

مسئله ایی که در این سن باید به آن توجه کرد این است که نوجوانان دوست دارند زمانی را در اتاق خودشان و به تنهایی سپری کنند و لزوما به معنی این که درحال انجام دادن کار اشتباهی هستند و می خواهند چیزی را از شما پنهان کنند نیست. گاهی آن ها دوست دارند در دنیای خودشان باشند ، سعی کنید در این شرایط به خواست آن ها احترام بگذارید. اما اگر متوجه شدید که این اتفاق زیاد می افتد، با آن ها در این باره صحبت کنید و به آنها بگویید که ضمن احترام به زمانی که آن ها برای خودشان می گذارند لازم است که زمانی را با اعضای خانواده بگذرانند. این کار به فرزند شما نشان می دهد که شما به استقلال و حریم شخصی او احترام می گذارید و در عین حال به او می گوید که او وظیفه دارد که با اعضای خانواده ارتباط داشته باشد.

با رعایت حریم شخصی فرزندان و مراقبت و نظارت درست بر آن ها می توانید فرزندان خود را در راه رسیدن به یک شخصیت مستقل یاری کنید.

 

علی میرصادقی

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

سؤالاتت را تغییر بده تا زندگی‌ات تغییر کند.
-عنوان کتابی از دکتر ماریلی آدامز

نوشتن می‌تواند سراسر پرسیدن باشد. بنا نیست همیشه برای هر سؤالی پاسخی در آستین داشته باشیم. صدالبته با طرح پرسش شانس خودمان برای دست‌یابی به پاسخ افزایش می‌دهیم.

پیشنهاد:
هر وقت احساس درماندگی و افسردگی کردید، دست به‌قلم شوید و رگبارگونه سؤال‌ بنویسید. سعی کنید با طرح سؤال، تمام دغدغه‌ها و نگرانی‌هایتان را روی کاغذ بیاورید.

من در ادامه برای روشن شدن موتور «جریان سؤال‌نویسی» سؤالاتی را طرح می‌کنم تا شما هم با دیدن این نمونه‌ها سؤالات خودتان را بنویسید.

اگر دوست داشتید سؤال یا سؤال‌های خودتان را در بخش کامنت‌های این صفحه بنویسید. باری، بنا نیست من به پرسش‌های شما پاسخ بدهم. اینجا صرفاً تمرین سؤال‌نویسی می‌کنیم.

چگونه می‌توانم ذهن خودم را خلوت‌تر و آرام‌تر کنم؟

چگونه می‌توانم کارهای عقب‌مانده‌ام را با تشویش کم‌تری انجام بدهم؟

چگونه می‌توانم فرصت و نیروی لازم برای پیاده‌روی را فراهم کنم؟

چگونه می‌توانم به حواسپرتی‌ها تن ندهم و به کار خودم بپردازم؟

چگونه می‌توانم به جای سرزنش خودم روی بهبود عملکردم تمرکز کنم؟

چگونه می‌توانم در کنار اولویت‌هایم بمانم و نگذارم حساب کارها از دستم خارج شود؟

چگونه می‌توانم کارهای دودقیقه‌ای را در لحظه انجام بدهم و به بعد موکول نکنم؟

چگونه می‌توانم در نظم و برنامه‌ریزی به ثبات و پایدار برسم و به‌جای اینکه مدام دنبال شیوه‌های تازه باشم برای اجرای کامل و طولانی‌مدت شیوه‌ای که بلدم بکوشم؟

چگونه می‌توانم فهرست دقیقی از اهدافم بنویسم و آن‌ را مدام مرور کنم؟

چگونه می‌توانم برنامۀ خوابم را تنظیم کنم و در مناسب‌ترین زمان ممکن بخوابم و بیدار شوم؟

چگونه می‌توانم به جای بی‌حوصلگی و کلافگی در انجام کارهای سخت، آن‌ها را اندک اندک انجام دهم؟

چگونه می‌توانم به هنرم برسم و هر روز برای خلق آثار هنری زمان صرف کنم؟

چگونه می‌توانم پرسش‌هایم را کنار نگذارم و دائم در جستجوی یافتن پاسخی مناسبی برای آن‌ها باشم؟

 

شاهین کلانتری

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

برای اولین بار با این ایده در کتاب بی‌نظیر «دیوانگان ثروت ساز» نوشته دارن هاردی آشنا شدم. این ایده به‌قدری به من شوق‌وذوق و انرژی داد که غیرقابل بیان است. دلم می‌خواهد این ایده را عیناً از زبان دارن هاردی بشنوید:

اومی‌گوید: روزی دوستم برایم از مقاله‌ای گفت که به تازگی‌ها در “نیوزویک” خوانده بود از آن لحظه به بعد آن مقاله نظرم را در مورد کل نظر مردم عوض کرد.

آن مقاله می‌گفت در خاک‌سپاری هر آدمی که زندگی طولانی به‌عنوان یک شهروند، دوست یا انسان خوب داشته به‌طور متوسط فقط ده نفر آن‌قدر به او اهمیت می‌دهند که برایش گریه کنند.

ده نفر. همین.

شگفت‌زده شده بودم. گفتم: چی؟ منظورت این است که من کل عمرم را کارکنم و جان بکنم که خوب باشم و باعث خوشحالی و لذت بقیه شوم تا دست‌آخر فقط ده نفر آن‌قدر به من اهمیت دهند که برای ام گریه کنند.

سرش را رو به پایین تکان داد و چیزی که در ادامه گفت ماجرا را بدتر کرد!

آن مقاله در ضمن می‌گفت عامل اولی که تعیین می‌کند چند نفر در محل خاک‌سپاری‌تان حاضر می‌شوند…

صبر کنید…آب‌وهواست!

بله؛ یعنی اگر در روزی که بدنتان جزئی از زمین می‌شود باران ببارد، بیش از پنجاه‌درصد از آن‌هایی که قرار بود به مراسم خاک‌سپاری بیایند، مستقیم می‌روند به مهمانی‌هایشان می‌رسند.

ازنظر من این واقعاً ترسناک است.

مهم نیست چطور زندگی کرده‌ام، چقدر بخشیده‌ام،چقدر دوست داشته‌ام، چقدر خوب زندگی کرده‌ام…آب‌وهوا تعیین می‌کند که چند نفر در آخرین لحظاتی که بیرون از زمین هستم بالای سرم می‌آیند. قرار است چند قطره باران اهمیت بیشتری داشته باشد نسبت به‌کل زندگی من؟

تحقیرشده بودم.

برای یک‌لحظه.

و بعد، انگار خلاص شدم.

کل نظرم نسبت به زندگی به خاطر کسب رضایت بقیه با آن مکالمه عوض شد. اگر خودم را نسبت به طرز فکر مردم درباره خودم مسئول می‌دانستم که آیا کاری را که انجام می‌دهم (یا چیزی را که می‌پوشم) قبول می‌کنند یا نه کل کاری که می‌کنم این است که آیا آن شخص جزو آن ده‌نفری هست که در مراسم خاک‌سپاری من گریه می‌کند یا نه؟ با این کار، فوری، جواب منفی‌شان قدرت اش را روی احساسات من از دست می‌دهد.

از آن موقع به بعد، قبل از برقراری هر تماس، یا بعد از هر تماسی که جواب منفی شنیده‌ام، از خودم می‌پرسم: «این یارو در مراسم خاک‌سپاری من گریه می‌کند؟» و اغلب مواقع، جواب این است: «شک دارم حتی از چند کیلومتری‌اش رد شود.»

این کل ماجرایی بود که باعث شد دیگر به طرز فکر مردم درباره خودم فکر نکنم.

اسم این فرایند را گذاشته‌ام «کنترل احساسات» این کار یعنی ببینید نظرات بقیه چقدر برایتان مهم است. در بیشتر مواقع، کنترل احساسات یعنی آن نظرات مهم نیستند.

یکی کنترل احساسات را جور دیگری برایم توضیح داد و اسمش را گذاشت قانون ۱۸-۴۰-۶۰

وقتی هجده‌ساله هستیم در مورد طرز فکر مردم نسبت به خودمان بیش‌ازحد نگرانیم. به نظرت فکر می‌کند من بامزه‌ام؟ مرا دوست دارند؟ فلانی از دستم عصبانی است؟ پشت سرم شایعه درست کرده‌اند؟ بعد، وقتی می‌رسیم به چهل‌سالگی، دیگر نگران شایعه‌ها و نظرهای بقیه نیستیم. درنهایت از نگرانی درباره طرز فکر مردم نسبت به خودمان دست می‌کشیم. ولی وقتی به شصت و پنج‌سالگی می‌رسیم تازه می‌فهمیم: این مدت هیچ‌کس واقعاً به ما فکر نمی‌کرده.

بیایید با واقعیت روبرو شویم، مردم، اغلب مواقع به شما فکر نمی‌کنند، مشغله‌های خودشان را دارند و فکر خودشان هستند. اگر در مورد شما فکری کنند، فقط به این موضوع فکر می‌کنند که شما باعث می‌شوید آن‌ها چگونه به نظر برسند.

نباید تا ۶۵ سالگی منتظر باشید که متوجه این موضوع شوید، وقت زیادی از زندگی‌هایمان را صرف نگرانی در مورد رد شدن از طرف بقیه می‌کنیم. در این دام نیفتید. احساساتتان را کنترل کنید. نگذارید آدم‌هایی که در زندگی‌تان مهم نیستند، مهم شوند.

 محمدرضا شعبانعلی نقل قولی زیبا دارد:

اساساً نظر دیگران را جدی نمی‌گیرم اما هنوز آنقدر انسان بزرگی نشده ام که نظر دیگران را کامل در نظر نگیرم.بر این باورم که کسی که نظر همه مردم را جدی بگیرد به همان‌جایی خواهد رسید که همه مردم رسیده‌اند: هیچ جا

بر این باورم که همه ی بزرگانی که در تاریخ تحولی ایجاد کرده‌اند،‌ مردم را به هیچ‌چیز حساب نمی‌کرده‌اند! آن‌قدر ادامه داده‌اند تا مردم مجبور شده‌اند آن‌ها را به چیزی حساب کنند.

یک خاطره

هیچ‌گاه فراموش نمی‌کنم در سمینار آموزشی گران‌قیمتی مربوط به کارآفرینی شرکت کرده بودم و استادم جمله‌ای را بیان کرد که سعی کردم در تصمیم‌گیری‌هایم حتماً آن را در نظر بگیرم و آن جمله این بود: «دوست من اگر نظر دیگران برات مهم باشه بعید می دونم رشد و ثروت و موفقیت را تجربه کنی.» این جمله را یک استاد معمولی نگفت بلکه استادی آن را به زبان آورد که هزینه یک ساعت مشاوره با ایشان پنج میلیون تومان است! بعدازآن روز مدت‌ها فکر کردم و متوجه شدم چقدر در تصمیم‌گیری‌هایم سهم نظر مردم زیاد بوده است و بعد به ‌تدریج شروع کردم به کار کردن روی خودم. یک جمله معرکه را روی برد اتاقم نوشتم و هرروز آن را زمزمه می‌کنم:

«می خوام برم پیش دکتر، بگم آقای دکتر لطف کنید اون بخش مغزم که نظر بقیه براش مهمه را در بیارین!»

فراموش نمی‌کنم وقتی کتاب اولم چاپ شد و با استقبال نه چندان گرم شرکت‌های پخش و کتاب‌فروشی‌ها برای فروش آن مواجهه شدم ناامید نشدم و خودم به‌طور مستقیم شروع به تبلیغ و فروش کتابم در سمینارها و مکان‌های مختلف کردم و سعی کردم نگاه‌ها و نظرات مردم را جدی نگیرم. نتیجه این شد که در کمتر از ۱۶ روز کتاب اولم به چاپ سوم رسید! درصورتی‌که شاید شش ماه زمان می‌برد تا در کتاب‌فروشی‌ها به چنین رکوردی برسد.

 

حسن شیرمحمدی

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

به عنوان مشاور شرکتهای مختلف به صورت مستقیم و غیرمستقیم در فرایند جذب و استخدام نیروها در بخش‌های گوناگون مشارکت داشته‌ام. با اینکه چند دهه از تجربیات من در این زمینه می‌گذرد اما متاسفانه مشاهده می‌کنم که همان روش‌های استخدام که در دهه 70 و حتی دهه 60 به کار گرفته می‌شدند، هنوز هم مورد استفاده شرکت‌ها قرار می‌گیرند. این در حالیست که اگر ما در دهه 70 فردی را استخدام می‌کردیم ولی متولد دهه 50 بود، اما اکنون نیروی کار جوان مورد نیاز سازمان‌ها دهه 70هایی هستند که روحیات‌شان حتی با متولدین یک دهه قبل، از زمین تا آسمان متفاوت است. حال سوال این است که با روش‌های سنتی و با آگهی‌های استخدام به سبک دهه پیش می‌توان به نیروی کار شایسته دست یافت؟ بدون شک پاسخ منفی است.

با توجه به این تحول شگرف در وضعیت نیروی کار، کل فرایند استخدام شامل جذب، استخدام و حفظ و نگهداری نیز باید دستخوش تغییرات گسترده قرار گیرد. به زودی مطالب بسیار بیشتری در این زمینه عنوان خواهم کرد اما در اینجا قصد دارم پیرامون دو پای ثابت آگهی‌های استخدام صحبت کنم: مدرک دانشگاهی و تجربه کاری.

 

مدرک دانشگاهی:

معمولاً در استخدام‌ها در مورد مدرک دانشگاهی فرد از وی سؤال می‌شود و یا عنوان می‌گردد که افرادی که فلان مدرک را دارا هستند می‌توانند برای استخدام رزومه ارسال کنند. من به عنوان فردی که سالها در دانشگاه‌های مختلف کشور تدریس کرده‌ام و احترام بسیار زیادی برای این نهاد تاثیرگذار قائل هستم، از مدیران شرکتها سوالی دارم: آیا تابحال به صورت سالانه یا حتی در بازه‎‌های زمانی بزرگتر، ارتباط بین مدرک دانشگاهی و عملکرد نیروها به ویژه در بخش‌هایی همچون بازاریابی و فروش را بررسی کرده‌اید؟ اگر این کار را انجام نداده‌اید، حتماً در اولین فرصت این تحقیق ساده را انجام دهید. مطمئن باشید نتایج بدست آمده شما را شگفت‌زده خواهند کرد. باز هم تاکید می‌کنم که دارا بودن مدرک دانشگاهی بسیار شایسته و پسندیده است اما شرایط استخدام سازمان خود را به گونه‌ای تنظیم نکنیم که نیروهای شایسته را بدلیل عدم برخورداری از این شرط از دست بدهیم. فراموش نکنیم که در بخش خصوصی، این عملکرد فرد است که جایگاهش را در سازمان تعیین می‌کند نه مدرکش.

 

تجربه کاری:

یکی دیگر از آیتم‌های همیشگی آگهی استخدام، بحث مربوطه به تجربه کاری است. در برخی از مشاغل واقعاً نمی‌توان این مورد را نادیده گرفت. برای مثال نمی‌توانیم مدیریت یک پروژه راهسازی را به فردی بسپاریم که هیچگونه تجربه‌ای در این زمینه ندارد. اما در بسیاری از موارد به ویژه مشاغلی که با بخش فناوری سر و کار دارند، گذاشتن شرط تجربه کاری آن هم به میزان 5 سال یا بالاتر ممکن است سازمان‌ها را از وجود استعدادهای جوان که قادرند خلاقیت خود را در یک بستر مناسب به نوآوری تبدیل کنند، محروم سازد.

در اینجا هنر مدیریت ارشد یک سازمان در تیم‌سازی می‌تواند نقش مهمی در جذب نیروی جوان نوآور داشته باشد. برای مثال اگر سرپرست با تجربه‌ای برای تیم خود انتخاب کنیم که در عین حال ارتباط خوبی با نیروهای جوان‌تر داشته باشد، می‌توانیم در مورد شرط تجربه‌کاری قدری انعطاف‌پذیری به خرج دهیم.

 

پرویز درگی

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

 احتمالاً تاکنون با  این مسأله روبرو شده اید، این حس که همه ناامید و دلگیر هستند، هیچ کس در حال رشد نیست، برخی از مردم در حال پس رفتن هستند، مشکلات برطرف نمی شوند ، مردم راضی نیستند و گروه فکر می کند:

«مهم نیست چه چیزی را می خواهیم امتحان کنیم، ما قادر به حل کردن مشکلات  یا بهبود شرایط  نخواهیم بود.»

این احساس درماندگی چیست و از کجا به‌وجود می آید؟

در اواخر دهه ۱۹۶۰ ، روانشناس مارتین سلیگمن این اصطلاح را پس از مطالعه در مورد سگ‌ها به کار برد، مطالعه ای که نشان داد، با گذشت زمان، تجربیات منفی گذشته توانستند چنان پاسخ “عدم توانایی کنترل” را هنگام مواجهه با حل مسئله تقویت کنند که سگ‌های سوژه آزمایش به سادگی تسلیم شدند و تلاش برای فرار از یک وضعیت بد را رها کردند. حتی تعجب آورتر هم این بود که وقتی دیدند که دیگران را با موفقیت فرار می کنند ، از آنها پیروی نکردند. چگونه چنین اتفاقی افتاد؟ (در اینجا مطالعه کنید)

این موارد را در نظر بگیرید:

  • یک مدیر ضعیف که به شدت دیگران را کنترل می کند و در هنگام چالش با کارمندانش با خصومت برخورد می کند. عدم وجود استقلال عمومی برای کارمندان بدون وجود راهی برای مدیریت اوضاع یا عبور از آن.
  • یک رئیس بخش خودشیفته که به نظرات جدید گوش نمی دهد؛
  • فرهنگی که کارکنان را برای قدم گذاشتن در خارج از محدوده تعیین شده یا به چالش کشیدن وضع موجود  به شدت تحقیر می کند.
  •   می توانیم حدس بزنیم که چگونه کارکنان ممکن است بعد از تجربه چنین واکنشهای منفی‌ای، دچار کاهش اعتماد به نفس شوند و در اجرای نقش خود ناتوان بگردند.

    بطورکلی علل بروز ناتوانی آموخته شده در محیط کار عبارت است از:

    • گیرکردن در شغل نامتناسب
    • شرایط ضعیف کاری
    • رهبری و مدیریت بد
    • عزت نفس کم فرد
    • مطالبات غیر منطقی از کارمند

    آنچه در مرحله بعد رخ می دهد شکایت، افسردگی، عملکرد ضعیف، گسترش سیاست بازی و دیگر پیامدهای منفی است که باعث کاهش بهره‌وری می شود. سازمان ناسالم و سمی می شود و هیچ کس در تلاش نیست تا امور را بهتر کند.

    این سناریو لازم نیست در سازمان سیستمیک باشد، می‌تواند مختص به یک کارمند باشد که حتی وقتی دیگران را در حال رشد،  شکوفایی و پیشرفت می‌بیند، به دلیل تجربیات منفی گذشته احساس کند هیچ انتخاب یا صدایی ندارد و فرصتی برای موفقیت نخواهد داشت. این افراد خود را از معرکه کنار کشیده‌اند، حتی اگر کسی نباشد که جلوی عملکرد بهتر آن‌ها را بگیرد.

    به طور معمول ، نورو پلاستیسیتی یعنی توانایی مغز در سازماندهی مجدد خود و بهبودی از آسیب های جسمی یا عاطفی، به ما کمک می کند تا بعد از تجربیات منفی به جلو برویم. اما خوشبختانه، این عملکرد شگفت انگیز را می توان با تجربیات مثبت مناسبت شروع کرد تا بر ناتوانی آموخته شده غلبه کرد.

    غلبه بر ناتوانی آموخته شده در محیط کار

    به عنوان رهبر، چگونه می توانیم بر ناتوانی آموخته شده در محیط کار غلبه کنیم؟

    • مشکل را بشناسید: اگر شما می شنوید “کاری وجود ندارد که ما بتوانیم انجام دهیم” ، “ما این کار را قبلاً امتحان کرده‌ایم” ، “این کارها فایده ای ندارد” یا به سادگی می‌گوبند: “این موضوع خارج از کنترل ما است” ، شما به احتمال زیاد با ناتوانی آموخته شده طرف هستید.
    • درباره مشکل صحبت کنید: هنگام برخورد با مشکلی که ناشی از تجربیات منفی است ، شما نمی توانید که با ارعاب کارمندان خود به روشی که می توانید با آن روبرو شوید، مسئله را پیچیده کنید ، اما باید درباره آن صحبت کنید و آنها را به جلو برانید. جملاتی که با “من درک می کنم” ، “می فهمم” ، “ممکن است به نظر برسد چالش برانگیز است” ، “ما می توانیم بر این مشکل غلبه کنیم” ، “ما با هم …” و “این به نفع شما خواهد بود …” راه های خوبی برای این هستند که نشان دهد شما متوجه هستید که آنها خود را عقب می کشند و اینکه چگونه انفعال خودشان حس “عدم کنترل” به آنها می دهد و به یک پیشگویی خودکامبخش تبدیل می شود.
    • انتظارات خود را مشخص کنید: غالباً، از سوی مدیریت نیتی برای ایجاد حس عدم کفایت کسی وجود ندارد. اما عدم درک دو طرف می تواند به‌سادگی این حس را ایجاد کند. وقتی کارمند مطمئن نیست که چه چیز خوبی است و چه چیز خوبی نیست، در مدیریت خود کمتر موثر عمل کنند. هنگامی که کارمندان عملکرد ضعیفی دارند ، اطمینان داشته باشید که انتظارات شما برای اقدام اصلاحی واضح و روشن است. مطمئن شوید که وقتی همه چیز خوب پیش می رود با آنها صحبت و پشتیبانی می کنید و یا بازخورد می دهید ، نه فقط وقتی اشتباهی رخ داده باشد. اگر آنها از اینکه می خواهید “صحبت کنید” می ترسند، هیچ ارتباط مثبتی بین زمان و چگونگی مربیگری شما و آنچه شما مسئول آن هستید.
    • کارهای  کارکنان را انجام ندهید، در عوض از آنها پشتیبانی کنید: در صورت بیان اینکه گیر کرده اند یا به نظر می رسد که ممکن است شکست بخورند، منابع ، ابزار و آموزش برایشان فراهم کنید و در رفع موانع کمک نمائید. یک رهبر خوب پا پیش نمی گذارد تا وظیفه دیگران را بر عهده بگیرد، این باعث می شود کارمند احساس ناکفایتی کند یا فکر کند به او اعتماد ندارید، بلکه یک رهبر خوب به کارکنان خود نشان می دهد چه چالش هایی در این مسیر وجود دارد و  راهنمایی هایی می کند که چگونه بر آن چالشها غلبه کنند. گاهی اوقات تنها کاری که باید انجام دهید این است که به کارمندان خود بگویید “تو می تونی این کار را انجام بدی”. یک موفقیت نه چندان بزرگ می تواند به خنثی کردن اثرات منفی یک تجربه بد در گذشته کمک کند، و حمایت شما از تلاش آنها، به جای واکنش برای مجازات آنها بوسیله برعهده گرفتن کار، به آنها کمک می کند تا بر درماندگی فائق آیند. (قابل توجه تیپ ۱ اناگرام)
    • به آنها کمک کنید تا به‌راحتی ریسک تفکر و خلاقیت را قبول کنند: آنها باید از محدودیت هایی که بر خود تحمیل کرده اند فراتر بروند، بنابراین به آنها وظایف چالش برانگیز بدهید تا به آنها انگیزه بدهد تا دوباره متفاوت فکر کنند.
    • با تیم خود اهداف شفاف بگذارید: با کمک آنها در تعیین اهداف ، آنها را به جلو پیش می برید. به آنها فرصتی دهید تا خود را بالاتر از آنچه تاکنون بوده اند ببینند.
    • بر روی راه حل ها تمرکز کنید: در هر فرصتی جلساتی برای استفاده از طوفان مغزی در مورد آنچه ممکن است موثر باشد فراهم کنید. سؤالاتی بپرسید که فکر آنها را درگیر می کند تا در مورد مشکلات و ایده های جدید برای حل آنها اندیشه کنند. حتی اگر جواب برای شما واضح به نظر می رسد، خود را کنار بکشید و آن را بروز ندهید، زیرا گذاشتن جواب روی میز به جای سؤال، فقط باعث عدم اعتماد به نفس آنها می‌شود. بگذارید با پرسیدن سؤالات درست جواب را پیدا کنند. این به آنها کمک می کند تا از گرداب ترس خود بیرون بیایند. کمک به استفاده مجدد از مهارتهای تفکر انتقادی و حل مسئله،  یک بازی”برد، برد، برد” برای همه ذینفعان درگیر است.
    • آینده‌ای روشن را ترسیم کنید: کارهای سلیگمن او را در مسیر بررسی افراد خوش بین و بدبین قرار داد. او نوشت: «افراد خوش بین تمایل دارند مشکلات را به صورت زودگذر، قابل کنترل و خاص برای یک موقعیت تفسیر کنند. برعکس، افراد بدبین معتقدند که مشکلات آنها برای همیشه دوام می آورد، کاری برای حل آنها نمی شود انجام داد و غیرقابل کنترل هستند.» این به ما می گوید که اگر بتوانیم از منظر دیگری به وضعیت خود نگاه  کنیم ، احتمالاً  کمتر دچار ناتوانی آموخته شده خواهیم شد. هنگامی که از اعضای تیم خود سخنان منفی می شنوید، به آنها  دستاوردهایی را که در آینده تیم می بینید یادآوری کنید و اینکه چگونه می توانند به آنها برسند.

    صاحبان کسب و کارها می دانند که استرس و کمبود انرژِی می تواند ویران کننده باشد. نقشی که ناتوانی آموخته  شده  در ایجاد استرس و نافعالی ایفا می‌کند، قلمرو نسبتاً آشنایی است. با این حال، هنگامی که به این مشکل و راه حل های بالقوه آن نگاه می کنید، مباحثی مانند رهبری خوب، شیوه های صحیح کسب و کار، استخدام افراد مناسب برای نقش ها و اجازه دادن به کارمندان برای هدایت عملکرد خود و سازمان خود  به سمت موفقیت  مهم هستند.

محمدرضا حق پرست

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

گه به شما 20 هزار تومن پول بدن تا 5 پله رو بپرید پایین، این کار رو انجام می دید؟ حتما این کار رو می کنیم، چون آسونه. نه!؟ حالا اگه 20 هزار تومن بدن، ولی ازتون بخوان 1 طبقه رو پایین بپرید چی؟ قطعا این کار رو نمی کنیم. چون دست و پامون می شکنه. حالا اگه در یک ساختمان باشیم که در حال آتش گرفتنه و تنها را نجات ما پایین پریدن از یک طبقه ست چی؟ برای نجات جونمون این کار رو می کنیم. درسته؟ چرا بار اول گفتیم نه و بار دوم قبول کردیم با اینکه خطر در هر دو یکسانه؟ ساده ست. چون هدف ما متفاوته و انگیزه و دلیلمون فرق کرده.

انگیزه چیست ؟

تا حالا به همکلاسی هات دقت کردی؟ بعضی هاشون خیلی خوب درس می خونند و سرکلاس به درس معلم خوب گوش میدن. بعضی هاشون هم اصلا حوصله درس خوندن و سرکلاس نشستن رو ندارند. دلیل این تفاوت رفتاری برمی گرده به انگیزه دانش آموزان . انگیزه (motivation) همون نیرویی هست که ما رو وادار می کنه به خواسته هامون برسیم و برای رسیدن به اهدافمون تلاش کنیم. حالا ما از کجا باید بدونیم که جزء دانش آموزان با انگیزه هستیم یا بی انگیزه؟ افراد بی انگیزه این ویژگی ها رو دارند:

  • اغلب کارهاشون رو ناتمام می گذراند.

  • کارها و تکالیفی رو که به عهده دارند، انجام نمی دهند.

  • اگه به مشکلی بربخورند، برای حل کردنش تلاشی نمی کنند و از روش حل مشکل بی بهره هستند.

  • نمی تونند برای خودشون تصمیم بگیرند.

  • منتظرند دیگران به اون ها کمک کنند.

  • بی‏ توجه و بی دقت کارهاشون رو انجام می دهند.

  • برای انجام ندادن وظایف و تکالیف بهونه میارند.

  • از مسئولیت فرار می کنند.

  • نمی تونند برای کارهایی که قراره انجام بدن یا در آینده می خوان انجام بدن برنامه ریزی کنند.

  • اغلب اوقات در رویا هستند.

  • تمرکز پایینی در انجام کارها یا تکالیف دارند.

  • برای انجام کاری داوطلب نمی شوند.

چرا انگیزه درس خوندن ندارم ؟

ببینیم که چه مسئله ای باعث شده بی انگیزه بشیم؟ چی میشه که وسط درس خوندن بی حوصله می شیم، یا اصلا نمی ریم سراغ درس ؟ مدت ها برنامه ریزی می کنیم که درس رو شروع کنیم، اما هی امروز و فردا می کنیم و انگار اون فردا هیچ وقت برای ما نمی رسه. همین مسئله رو ما می تونیم در رژیم گرفتن یا کارهای دیگه هم ببینیم. در این جور مواقع لازمه که بشینیم فکر کنیم که چی باعث این میشه که ما کارمون رو انجام ندیم یا عقب بندازیمش. می تونیم از یک برنامه ریزی مناسب استفاده کنیم و خودمون رو متعهد کنیم که کار مورد نظر رو انجام بدیم. مثلا می تونیم با دوستمون که در درس هاش موفقه قرار بگذاریم که ساعاتی رو باهم درس بخونیم یا باهم بریم کتابخونه. می تونیم برای خودمون یه برنامه درسی بنویسیم و اون رو جلوی چشممون بگذاریم و آخر روز ببینیم چقدر به اون برنامه عمل کردیم. یادتون باشه که همیشه وقتی می خواهیم کاری رو شروع کنیم، ممکنه در شروع نتونیم اون کار رو درست و کامل انجام بدیم؛ دلسرد نشید و ادامه بدید و مطمئن باشید با گذشت زمان اوضاع بهتر میشه.

 

به فکر سلامت فکری و جسمانی تون هم باشید.

وقتی می خواهیم یک کار رو در طولانی مدت انجام بدیم، طبیعیه که بدن و فکر ما به دلیل مسائل مربوط به اون کار خسته میشه. پس لازمه که گاهی به خودمون استراحت بدیم و از اون کار دور بشیم. ورزش کردن، رفتن به پارک، و تفریحات این چنینی می تونه به ما کمک کنه. برنامه ریزی ما نباید جوری باشه که به سلامت ما آسیب بزنه و ضرر برسونه.

حتما بخونید: استراحت برای کنکوری ها

مراقب افکارتون باشید.

گاهی ممکنه احساس دلسردی و ناامیدی کنیم، ممکنه فکر کنیم که مهم نیست چقدر تلاش کنیم، در نهایت موفق نمی شیم. یا ممکنه نظرات دیگران باعث بشه از کارمون ناامید بشیم. در این وضعیت اعتماد به نفس دانش آموزان پایین میاد و انگیزه خودشون رو برای انجام اون کار و تلاش برای اون از دست میدن. در این شرایط بهتره کمی به خودتون استراحت بدید، به راهی که طی کردید تا به این جا برسید و موفقیت هاتون فکر کنید و افکار منفی رو از ذهنتون دور کنید.

مهم ترین قسمت راه کجاست؟

میانه راه قسمت سخت و مهم راهیه که قراره طی کنیم. چرا مهم و سخته؟ به خاطر اینکه در این جا ما دیگه مثل اول راه هیجان زده نیستیم و شاید اون انگیزه اولیه رو نداشته باشیم. ممکنه با فکر کردن به انتهای راه و تلاشی که برای رسیدن به اون جا لازمه، احساس خستگی کنیم و ناامید شیم. گرچه هنوز نیمه راه هستید، اما می تونیند با فکر کردن به نتیجه ای که در آخر راه به اون می رسید، انگیزه تون رو به دست بیارید.

مولفه های انگیزه

انگیزه 3تا مولفه داره.
1. جهت: انگیزه باعث میشه رفتارهای انسان هدف و جهت خاصی داشته باشه و واضح تر بشه. مثلا کسی که انگیزه اش از دانشگاه رفتن وقت گذرونیه، کمتر میره سر کلاس ها، زیاد غیبت می کنه و سرکلاس به حرف استاد خوب گوش نمی کنه. در مقابل کسی که انگیزه اش مدرک عالی گرفتنه جوره دیگه ای رفتار می کنه. بنابراین انگیزه به رفتارهای ما جهت خاصی میده.

2. پافشاری: موقع هایی هست که در برابر مشکلاتی که سر راهمون هستند نیاز به انگیزه داریم تا پافشاری کنیم و مشکلات رو پشت سر بگذاریم. مثلا برای بعضی از ما یادگیری زبان ممکنه سخت باشه. اما اگه انگیزه لازم رو داشته باشیم و یادگیری مون رو ادامه بدیم و پافشاری کنیم، می بینیم که می تونیم از پسش بر بیاییم؛ هرچند که اولش سخته.

3. شدت: گاهی برای رسیدن به اهداف باید با سرعت عمل و یا شدت بیشتری تلاش کنیم تا بتونیم سریع تر به هدف هامون برسیم. مثلا اگه می خواهیم در مبحث زبان انگلیسی بیشتر پیشرفت کنیم، باید هرروز براش وقت بگذاریم، تمرین کنیم، کلاس بریم، فیلم زبان اصلی ببینیم و...

درباره روش کار حافظه چی می دونید؟
حافظه چیست | انواع حافظه

تفاوت انگیزه و انگیزش

غیر از انگیزه ، ما یه انگیزش هم داریم. به نظرتون انگیزه و انگیزش باهم تفاوت دارند؟ بله. در واقع انگیزه و انگیزش با هم تفاوت دارند. انگیزه یه عامل درونیه، در حالی که انگیزش یه عامل بیرونی محسوب میشه. یعنی چی؟ مثلا درس خوندن برای نمره خوب گرفتن یا شرکت در یک مسابقه ورزشی برای برنده شدن و امتیاز گرفتن مربوط میشن به انگیزش ؛ اما انجام یک فعالیت ورزشی برای لذت بردن از اون (نه برنده شدن) یا درس خوندن و مطالعه کردن به دلیل علاقه داشتن به اون درس یا مبحث از انگیزه سرچشمه می گیرند. البته یادتون باشه، اینکه ما برای انجام برخی کارها انگیزه مون بیرونی ( انگیزش ) باشه، بد نیست.

برای اطلاع بیشتر درباره انگیزش ، حتما مقاله انگیزش تحصیلی رو مطالعه کنید.

چطوری انگیزه درس خوندن پیدا کنیم ؟

  1. یه جای مناسب برای درس خوندن پیدا کنید که آروم باشه و وسائلی که حواس شما رو پرت می کنه در اون جا نباشه. در اون قسمت حتما میز و صندلی برای استفاده تون قرار بدید. اگه در نزدیکی محل زندگی تون کتابخونه وجود داره، می تونید به کتابخونه برید و درس بخونید.

  2. اگه می خواهید از خودکار، ماژیک، برگه یا کتاب خاصی استفاده کنید، اون ها رو قبلا دم دستتون آماده بگذارید. اگه بخواهید مدام برید خودکار یا ماژیک بیارید یا دنبال اون ها بگردید، حواستون پرت میشه و از فضای درس خوندن بیرون میایید. حتما مقداری تنقلات سالم و آب کنارتون داشته باشید تا انرژی بدنتون رو تامین کنید. منظور از تنقلات سالم، میوه و مغزهایی مثل گردو، بادام و ... هستند؛ نه شیرینی و پفک و چیپس!

  3. تلفن همراه خودتون رو خاموش یا بی صدا کنید و سعی کنید اون رو دور از دسترس خودتون بگذارید تا حواستون پرت نشه.

  4. اگه لازمه که برای درسی که در حال مطالعه کردن اون هستید از اینترنت استفاده کنید، از اون مطالب قبلا پرینت بگیرید تا به بهانه جست و جو برای اون مطلب، حواستون به مطالب دیگه در اینترنت نره و به جای درس خوندن مشغول جست و جوی اینترنتی در سایت های ورزشی و سایر سایت ها بشید.

  5. برای خودتون اهداف دست یافتنی و معیّن بگذارید.

  6. برای خودتون برنامه درسی درست کنید و به اون پایبند باشید. حتما برنامه ریزی مناسبی داشته باشید. اگه دوست دارید درباره اهمیت و روش اصولی برنامه ریزی بیشتر بدونید، پیشنهاد می کنیم حتما مقاله برنامه ریزی برای کنکور رو که در موسسه آموزشی بارسا تهیه شده مطالعه کنید.

  7. درس هاتون رو در طول زمان تقسیم بندی کنید و هر دفعه بخش های کوچکی از اون رو بخونید و مطالب رو جمع نکنید تا زیاد بشن و برای مطالعه اون ها به مشکل بربخورید.

  8. با اطرافیانتون صحبت کنید و اون ها رو توجیه کنید که در این زمان مشخص و این محل قراره درس بخونید تا اون ها مزاحمتون نشن و حواس شما رو پرت نکنند.

 

علی میرصادقی

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

بهمن فرسی در رمان بی نظیر شب یک شب دو می نویسد:

“…اصلا بگذار خیال‌ها را راحت کنم، ادبیات واقعی و صمیمانه دفترچه‌های خاطرات هستند که کرورها در نهانخانه‌های آدم‌ها حفاظت می‌شوند و هرگز برای سراسر خوانده شدن به کسی عرضه نمی‌شوند. ادبیات واقعی همین نامه‌ها هستند که در لحظه زاده می شوند و می‌میرند.“

تابستان سال گذشته احساس می کردم اگر لپ تاپ جدیدی بخرم می‌توانم منظم‌تر و بیشتر بنویسم. آمدن لپ تاپ جدید حسی خوبی برایم داشت اما باعث نشد هیچ نمایشنامه،فیلمنامه یا رمان کاملی بنویسم و همه در حد تمرین هایی نیمه کاره باقی ماندند. اما از اتفاقات مثبت سال گذشته، که حالا به قدر و قیمت آن بیشتر پی برده‌ام، نوشتن یادداشت‌های روزانه بود و بیش‌تریم لذت را از شنیدن دکمه های کیبورد لپ تاپ می‌بردم!

از اوایل سال جاری برنامه دیگری را پیش گرفتم که و هر روز صبح به محض بیدار شدن، سه صفحه روی کاغذ کاهی می نویسم و این کار تاثیر شگفت انگیزی روی روحیه ام گذشته است و روزی که با نوشتن این سه صفحه آغاز می‌شود از رنگ دیگری برخوردار است.طی چند ماه اخیر روزهایی که این صفحات را ننوشته‌ام از تعداد انگشتان یک دست کمتر بوده است. بعدا از برنامه‌ی صبحگاهی‌ام بیشتر خواهم نوشت.

هر از گاهی به آرشیو یادداشت های توی رایانه ام سر می‌زنم و امروز داشتم یادداشت های اوایل اسفند سال گذشته را مرور می‌کردم.و کلی ذوق زده شدم و خودم را تحسین کردم که آن روزها، افکار و رویاهایم را ثبت کرده ام تا امروز بتوانم با مرور آن‌ها عملکرد یکساله‌ی خودم را ارزیابی کنم و به تغییراتی که افکارم رخ داده پی ببرم. این نوشته‌ها یادآور بعضی از علایق و اهداف گذشته‌اند که گذر زمان و درگیری زندگی باعث فراموشی شان شده است.

مرور نوشته های سال گذشته‌ام از دغدغه‌‌ی ترس از نوشتن خبر می‌دهند، که البته شاید الان این ترس بیشتر هم شده باشد اما خب حالا فهمید‌ه‌ام از هر چه می‌ترسم به درونش بیفکنم! و این با جز با نوشتن یادداشت‌های روزانه اتفاق نمی‌افتاد.

اما امروز جز اینکه افکار و احوال گذشته ام را مرور کردم، در همان نوشته های بی تکلف و احساسی با تکه‌هایی خلاق روبرو شدم و از آن‌ها یادداشت برداشتم تا بعداً توی رمانم یا جای دیگری استفاده کنم.

چند سطر زیر تکه های بی ربطی از همان برداشت‌‌های روزانه است(البته اینها برای من تداعی های جالبی دارند شاید از نظر خواننده نوشته هایی کلیشه ای و  بدیهی به نظر برسد) :

 

“گشتن دنبال داستان های در میان اتفاقات روزانه کار خیلی جالب و مفیدی است و  هم گزارشی از عملکرد یک روز است و داستان هایی که طی یک روز می افتد گاهی می‌تواند متریال درام هم باشند. روزهایم اکثرا پر بربار و پرماجراست.“

“ساعت سه شب است و با سرعت حیرت آوری در حال تایپ هستم، نویسندگی در سکوت شب چه کار باشکوهی است و ذهن چقدر باز است…و منی که می خواهم تمام تردید ها را کنار بگذارم و درام بنویسم و عمیق زندگی کنم و به هیچ منتقد درون و بیرونی کار نداشته باشم!“

“چه مرضی است… دوست دارم این متن را به هزار کلمه برسانم!“

“از خجالت داشتم آب می شدم و هر آن منتظر برگشتن پیرمرد کچل جلویی بودم و از طرفی هم خوشحال بودم که مستقیما با کسی چشم تو چشم نیستم،سرم را کرده بودم توی کتاب اما خنده ام گرفته بود و نمیتوانستم کاری کنم بالاخره بی خیال کتاب شدم و شروع کردم به خندیدن.آخر سر هر منتظر شدم تا همه بروند بعد پیاده شوم…“

“برای یک روایت خوب باید به سراغ ادبیات رفت مشکل سینمای ما کپی از دیگر فیلم هاست، اینها از ادبیات دور‌اند و من چقدر خوشحالم که به سمت ادبیات رفته‌ام…“

“دنیای شخصی شما آن چیزی است که به اختیار خودتان می نویسید.(نمی‌دانم این جمله را از چه کسی نقل قول کرده‌ام)“

“خواندن روانشناسی هنوز برایم جدی است و یک علاقه‌ی همیشگی…“

“صبح بیدار می شوم و می گویم چرا گوشی هایم زنگ نمی خورد، متوجه می شوم که گوشی هایم دیشب در ماشین اصغر جا مانده…“

“کات به کلوزآپ من که کله ام را از خنده و شرم فرو کرده ام تو پارتیشن!“

“آقا جان زور نزن به خوک ها آواز خواندن یاد بدهی“

“چرا از هوای ابری خوشم می آید؟“

“جنِ تنهایی همه چای‌های مرا سرد می‌کند“

“پا شد برای پیاده روی رفت بیرون، با اینکه پنج سالی میشد در آن خیابان زندگی می‌کرد اما هرگز پایش را به ته خیابان نگذاشته بود.“

“نباید از نوشتن برداشت روز و گزارش روزانه دست بکشم برای من که خیلی تازه کارم و دست به قلم نبرده ام همین قدم بزرگی است….“

“-توی اتوبوس داشتم به حرف های دو دانش آموز گوش می کردم:

-من یه روز مدرسه نرم کسلم

-من وقتی می رم مدرسه کسلم!“

“-هر مردی که کنار تو باشد زشت ترین مرد دنیاست“

“یه وقتایی از ترس اینکه جواب ندی زنگ نمی زنم.

جمله‌ی بالا را مادرم گفت وقتی که داشت از دلشوره هایش حرف می‌زد….“

“منم و تعدادی محدودی کتاب عالی و تکرار و تمرکز و یادگیری…“

“خیلی راحت حرف‌های دل خودم و کشمکش هایم درونی ام را می‌نویسم و این می شود نمایشنامه من بدون هیچ تحلیل و عذابی به عمق نوشتن می‌روم و وقتی برگشتم متن اولیه ام را بخوانم خودم غافلگیر می‌شوم می نویسم و بدون خودسانسوری و ترس و اینکه این قرار است چگونه اجرا شود یا چه کسی بخواندش“

“مساله قطعی تلفن و اینترنت حسابی اعصابم را خورد کرده و مخابراتِ … امروز هم به شکل ناجوری ما را سرکار گذاشت. فردا صبح باید باز بروم مخابرات، آخ چه کار رقت انگیزی. اما به چشم یک تجربه به آن نگاه می کنم…“

“صد البته این نوشته‌های روزانه در ریختن ترس من از کاغذ سفید بی تاثیر نبوده است…“

 

شاهین کلانتری

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

یکی از باورهای عمومی غلط که از کودکی در ذهن ما ریشه دوانده این است که انسان نباید از خودش تعریف کند و بهتر است دیگران از او تعریف کنند؛ و اگر فردی از خودش تعریف کند می‌شود یک انسان خودشیفته ،ازخودراضی و مغرور!

من اعتقاددارم اتفاقاً ما باید از خودمان و توانمندی‌هایمان تعریف و تمجید کنیم و به قولی خودمان را پرزنت کنیم اگر ما توانایی‌هایمان را مطرح نکنیم و بروز ندهیم و منتظر بمانیم تا دیگران آن را کشف کنند؛ شاید باعث شود سال‌ها منتظر بمانیم و عمرمان را از کف بدهیم و هیچ اتفاقی نیز رخ ندهد. هیچ‌کس مسئول کشف توانایی‌های ما نیست و ما باید برای موفق شدن خودمان را تبلیغ کنیم. البته نحوه بیان ویژگی‌های مثبتمان و توانمندی‌مان می‌بایست بسیار هوشمندانه و رندانه باشد تا نه‌تنها اثر بدی برجای نگذارد؛ بلکه جایگاه ما را بالاتر ببرد.

چه بسیار افراد توانمند اما خجول و کمرویی را می‌شناسم که به خاطر کمرویی نتوانسته‌اند در جایگاه واقعی‌شان قرار بگیرند؛ بنابراین وظیفه ماست تا برای موفق شدن خودمان را به نحو مثبتی پرزنت کنیم و همچنین در واکنش به تمجید دیگران از ما تشکر کنیم نه اینکه با فروتنی بیجا آن تمجید را رد کنیم!

یاد گرفته‌ام علاوه بر تحسین از خود، از دیگران نیز حسن جویی کنم. چنانچه از فردی رفتار خوب یا صفت مناسبی ببینم بلافاصله از او تعریف می‌کنم. این حسن جویی هم عزت‌نفس و اعتمادبه‌نفس خودم را بالا می‌برد و هم حس بسیار خوبی به‌طرف مقابل می‌بخشد. البته بهتر است حسن جویی با ذکر دلیل باشد تا تأثیرش بیشتر شود.

یادمان باشد،تشویق اکسیژن روح است وگرنه روحمان می‌میرد. وقتی از فردی تعریف می‌کنیم شخصیت او را می‌سازیم و به او می‌گوییم شما این‌گونه باش. وقتی به فردی می‌گوییم تو ماهی، تو فوق‌العاده‌ای؛ یعنی من انتظار دارم تو این‌گونه باشی و او این‌گونه خواهد بود لااقل پیش ما. اگر همان‌طور که دیگران هستند آن‌ها را فرض کنیم آن‌ها شکوفا نمی‌شوند. آرمان‌گرایی عین واقع‌گرایی است.

یک خاطره

دوستی دارم که مدیر فروش یکی از شرکت‌های بزرگ بیمه ایرانی است ایشان سلطان فروش بیمه عمر هستند و هم‌اکنون درآمد بسیار بالایی دارند. ایشان سال‌ها قبل دچار افسردگی شده و خانواده‌اش وی را برای درمان مدتی به مشهد ، شمال و زادگاهش اهواز می‌برند اما ایشان همچنان حالشان خوب نمی‌شود تا اینکه دو ماه به ترکیه نزد خواهرش رفته و در آنجا کاملاً حالشان دگرگون‌شده و به ایران برمی‌گردد و کار فروش بیمه را شروع کرده و بسیار موفق می‌شوند. ایشان راز موفقیت و بهبودی‌شان را فقط در یک‌چیز می‌داند: «تحسین و ایجاد احساس خوب در دیگران» او نقل می‌کند: در ترکیه که بودم مردم آنجا مدام دیگران را تحسین و تمجید می‌کردند و نکات مثبت فرد را به او یادآور می‌شدند: مثلاً این لباستان چقدر زیباست،شما چقدر مؤدبید و … این تحسین‌ها روی من بسیار تأثیرگذار بود و احساسم را بهتر می‌کرد من هم وقتی به ایران بازگشتم تصمیم گرفتم این کار را برای مشتریانم انجام دهم. نتیجه بسیار خارج از انتظار بود، فروشم چندین برابر شد. من به مشتری‌هایم شخصیت می‌دادم و آن‌ها نیز من را می‌پذیرفتند و اعتماد می کردند. مردم حتی از تحسین غیرواقعی خوشحال می‌شوند اما بهتر است این تحسین صادقانه باشد این رمز موفقیت من است.

 

حسن جویی در ارتباطات

یک داستان از مجله موفقیت:

یک روز به همراه دوستم سوار تاکسی شدیم موقع پیاده شدن دوستم به راننده تاکسی گفت: از شما به خاطر رانندگی خوبتان تشکر می‌کنم. شما به بهترین نحو ممکن رانندگی کردید، راننده تاکسی برای لحظاتی مات و مبهوت به ما نگاه کرد و گفت: شما حالتان خوب است؟ مشکلی پیش‌آمده؟ دوستم گفت: نه هیچ مشکلی نیست و من اصلاً قصد دست انداختن شما را ندارم و فقط خونسردی و حفظ آرامشتان را در رانندگی به‌خصوص مواقعی که ترافیک سنگین بود تحسین می‌کنم. راننده نگاه متعجب دیگری به ما کرد و رفت.

از دوستم پرسیدم منظورت از این حرف‌ها چه بود؟ او گفت: می‌خواهم عشق و محبت را به شهرمان برگردانم. چون فکر می‌کنم تنها چیزی که می‌تواند شهرهای بزرگ را نجات دهد عشق است.

با تعجب گفتم تو با گفتن این جمله به یک راننده تاکسی می‌خواهی عشق را به شهر برگردانی. او با قاطعیت گفت: او تنها یک شخص نبود. من فکر می‌کنم با حرف‌هایم روز خوبی را برای او رقم زدم. تو فرض کن او امروز حداقل ۲۰ مسافر دیگر را سوار کند و سعی می‌کند با این ۲۰ مسافر به خاطر انرژی مثبتی که من به او دادم رفتار خوبی داشته باشد و آن ۲۰ نفر هم در اثر خوش‌اخلاقی و ادب این راننده تاکسی تا شب با کارگران، فروشنده‌ها، ارباب‌رجوع و یا حتی خانواده‌شان رفتار خوبی خواهند داشت. درنتیجه با یک حرکت ساده، احساس خوب، رفتار مؤدبانه و آرامش حداقل به ۱۰۰۰ نفر انتقال پیدا می‌کند.

باکمال ناباوری به حرف‌های دوستم گوش دادم و بعد پرسیدم: یعنی تو مطمئنی که این راننده تاکسی رفتار خوب را به دیگران انتقال می‌دهد. او گفت نه مطمئن نیستم به همین دلیل تا پایان روز که با افراد مختلف سروکار دارم سعی می‌کنم به همین نحو برخورد کنم و اگر از ۱۰ نفر بتوانم حتی ۳ نفر راهم خوشحال کنم در پایان روز به‌طور غیرمستقیم توانسته‌ام بیش از ۳۰۰۰ نفر را تحت تأثیر برخوردم قرار دهم. با خودم فکر کردم که این حرف‌ها خیلی قشنگ و زیبا هستند ولی در عمل بازده نخواهند داشت.

دوستم که متوجه افکارم شده بود با قاطعیت گفت: به فرض حتی اگر این کار هیچ بازدهی هم نداشته باشد، بازهم من چیزی را از دست نمی‌دهم چون زمان و انرژی خاصی برای این موضوع صرف نکرده‌ام.در ادامه صحبت با دوستم گفتم: از بین افرادی که تو در طول روز با آن‌ها برخورد می‌کنی احتمالاً تعدادی شایسته تعریف و تمجید تو نیستند و وقتی تو از آن‌ها تعریف کنی آن‌ها به چشم یک دیوانه به تو نگاه خواهند کرد درنتیجه حرف‌هایت هیچ تأثیری روی آن‌ها نخواهد گذاشت. دوستم گفت: مطمئن باش حرف‌هایم در گوشه‌ای از ذهن آن‌ها رسوب خواهد کرد و وقتی چندین بار دیگر هم این حرف را بشنوند در عملکردشان تجدیدنظر خواهند کرد. در طول مسیر به چند کارگر برخورد کردیم. دوستم ایستاد و به آن‌ها گفت. چه‌کار تحسین‌برانگیزی انجام می‌دهید کارتان بسیار سخت و خطرناک است ولی شما به‌سادگی از عهده این کار برمی‌آیید. چشمان کارگران از تعجب گرد شد ولی دوستم اهمیتی نداد و به آن‌ها گفت: کارتان کی تمام می‌شود. یکی از آن‌ها گفت دو ماه دیگر. دوستم گفت چه عالی و شگفت‌انگیز. شما باید به خودتان افتخار کنید چون در حال انجام دادن کار بسیار بزرگی هستید. وقتی از کنار کارگران گذشتیم دوستم گفت: مطمئنم کارگران بافکر کردن به حرف‌هایم احساس بهتری خواهند داشت و کارشان را باعلاقه بیشتری انجام خواهند داد و این همان چیزی است که شهرمان به آن نیاز دارد.

 

حسن شیرمحمدی

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

معرفی و نقد کتاب

"مدیریت شرکتهای استارت‌آپی در بازارهای نوظهور"

کتاب "مدیریت شرکتهای استارت‌آپی در بازارهای نوظهور: پویاشناسی رهبری و استراتژی‌های بازاریابی" اثر آنانیا راجاگوپال است که در سال 2020 توسط انتشارات پالگریو مک میلان به چاپ رسیده است. کتاب از شش فصل تشکیل شده که با بحث درباره مفاهیم کلی پیرامون شرکتهای استارت‌آپی آغاز می‌گردد و با ارائه یک نقشه راه برای مسیر پیش روی این شرکتها به پایان می‌رسد.

درباره نویسنده

آنانیا راجاگوپال مهندس طراحی سیستم‌های صنعتی است که نحصیلات خود در مقطع دکتری را در موسسه تکنولوژی مونتری در پایتخت مکزیک، مکزیکوسیتی، گذرانده است. خانم راجاگوپال تجربه زیادی در صنعت مالی نیز دارد و تاکنون مقالات زیادی در زمینه‌های مختلف مالی و بازاریابی به چاپ رسانده است. راجاگوپال استاد دانشگاه آناهواک در مکزیک است. حوزه‌های تحقیقاتی موردعلاقه وی شامل کارآفرینی، بازاریابی بین‌الملل، بازاریابی صنعتی، فروش، مدیریت برند و روش‌شناسی تحقیق می‌شود. ایشان همچنین به عنوان سردبیر و داور با تعداد زیادی از مجلات بین‌المللی از جمله ژورنال بین‌المللی رقابت کاروکسبی و رشد همکاری دارد.

چرا بازاریابی برای شرکتهای استارت‌آپی مهم است؟

راجاگوپال در این کتاب عنوان می‌کند که شرکتهای استارت‌آپی معمولاً از دل کاروکسب‌های خانوادگی (FBF) بیرون می‌آیند که در یک گوشه بازار به فعالیت می‌پردازند و به طور مستمر از طریق کشف فرصت‌های جدید در قالب همکاری‌هایی در بخش نوآوری و فناوری در حال گسترش کاروکسب خود هستند. با این وجود، کاروکسب‌های خانوادگی برای آنکه بتوانند شرکتهای استارت‌آپی را به صورت سازمان‌هایی مستقل با طراحی سازمانی و برنامه کاروکسبی از پیش تعیین شده توسعه بخشند با چندین پیچیدگی مختلف مواجه هستند. شرکتهای استارت‌آپی، راه‌حل‌هایی نوآورانه برای نیازهای پنهان جامعه ارائه می‌دهند. نوآورهای نیاز-محور در بخش‌های مختلف اجتماعی مانند بهداشت، غذا و نوشیدنی، حمل و نقل و ارتباطات از راه دور موردنیاز هستند. شرکتهای استارت‌آپی با رویکردی نیاز-محور و در قالب بستر اجتماعی، اقدامات خود در زمینه نوآوری باز را به انجام می‌رسانند. این شرکتها با چالش‌های مهمی در توسعه و اجرای راهبردهای بازاریابی روبرو هستند. شرکتهای استارت‌آپی در مراحل اولیه رشد خود، کاروکسب‌هایی نه چندان بزرگ هستند که ارزش‌های محدودی را برای سهام‌داران، ذینفعان و مشتریان به وجود می‌آورند. راهبردهای بازاریابی این دسته از شرکتها  در بستر اقدامات وسیع‌تر اجتماعی یا کاروکسبی خلق می‌شوند.

راجاگوپال معتقد است که شرکتهای استارت‌آپی، بنیان اقتصاد داخلی و منطقه‌ای را در قرن بیست و یکم به وجود می‌آورند. آنها همچنین از طریق فرصتهای نوآوری معکوس وارد همکاری کاروکسبی با شرکتهای چندملیتی شده‌اند تا این شرکتها به تجاری‌سازی نوآوری‌های داخلی کمک کنند. پویاشناسی دومسیره در گسترش کاروکسب شامل نفوذ شرکتهای چندملیتی به بازارهای محلی و هدف‌گیری شرکتهای محلی برای جهانی شدن ‌می‌شود. این پویاشناسی، فرصتهای گسترش افقی برای شرکتهای استارت‌آپی بهبود بخشیده است. جهانی‌سازی مسیرهای بسیاری را به روی بازاریابی گشوده که شامل فرصتهای بازاریابی از طریق اینترنت و فروشگاه‌های مجازی می‌شود. با این وجود، در بین رقابت در حال افزایش در بازار، قوانین بازی برای شرکتهای خُرد، کوچک و متوسط اغلب تبدیل به چالش می‌شوند. بنابراین، مدیریت شرکتهای استارت‌آپی یک وظیفه مدیریتی پیچیده است زیرا این شرکتها باید حضور خود در فضای رقابتی بازار را از طریق درک کامل تمام حرکات شرکتهای رقیب در بازارهای داخلی – جهانی حفظ کنند. شرکتهای استارت‌آپی در گوشه‌هایی از بازار رشد می‌کنند که محیط محافظت شده بازار، منابع محدود، تاثیرات اجتماعی بالا، فرهنگ قومی و گزینه‌های محدود رقابتی برای تولید و فعالیت‌های اقتصادی، وضعیت آنها در بازار را تعیین می‌کنند. یک جنبه جالب توجه از بازار نوآوری-محور که شرکتهای استارت‌آپی آن را هدایت می‌کنند این است که ماهیت رقابت می‌تواند در طول زمان دستخوش تغییر شود و عدم قطعیت به وجود ‌آورد.

راجاگوپال همچنین عنوان می‌کند که شرکتهای کوچک تلاش می‌کنند به روش‌های مختلف مشتریان را جذب کنند تا کاروکسب خود را دوقطبی سازند و به ارزش نهایی مصرف‌کننده در بازار دست یابند. از آنجایی که الگوی گسترش شرکتهای استارت‌آپی در بازارهای نوظهور، عرضی است، انجام کاروکسب در بازارهای رقابتی رسیدن به بخش‌های بالای بازار پیچیده‌تر از گذشته شده است. این شرکتها باید با نقش‌های جدید خود را تطبیق بخشند. این نقش‌ها شامل وردی‌های کم‌هزینه، بازاریابان متمرکز بر یک بخش‌بندی بازار و تامین‌کننده تجهیزات مشترک می‌شوند. شرکتهای استارت‌آپی همچنین باید آمادگی انتخاب‌های راهبردی جدید را داشته باشند زیرا ساختار صنعت تغییر می‌کند.

یکی از نکات مهم در این کتاب پرداختن به بحث اکوسیستم پایدار است. شرکتهای استارت‌آپی برای اینکه از مرحله نوپایی عبور کنند و وارد مرحله برنامه‌ریزی برای اداره کاروکسب شوند، به یک اکوسیستم پایدار نیاز دارند. اکوسیستم کارآفرینی بر توسعه راهبردهای بازاریابی مناسب، سیستم‌های عملیاتی و الگوهای سود تمرکز می‌کند. اکوسیستم یک شرکت استارت‌آپی پیشران مدیریت نوآوری، توزیع و انطباق با فناوری، راهبرد بازاریابی، اثربخشی عملیاتی و چرخه توسعه اجتماعی – اقتصادی است. بیشتر شرکتهای استارت‌آپی ویژگی‌هایی همچون خصوصیات فرهنگی، تمایل به محیط بیرون، شبکه‌سازی صنعتی و ائتلاف راهبردی با شرکتهای چندملیتی را نشان می‌دهند. بسیاری از شرکتهای استارت‌آپی به این درک رسیده‌اند که توسعه راهبردهای بازاریابی از آنجا که با حرکات پیش‌بینی نشده رقبا و عدم وجود اهداف روشن کارآفرینانه همراه است، آنها را بر سر دوراهی‌های مختلف قرار خواهد داد. چنین تنظیمات بازاری برای شرکتهای کوچک، انتخاب‌های راهبردی پیچیده‌ای جهت مدیریت سناریوهای کاروکسبی داخلی – جهانی هستند. اما شرکتهای استارت‌آپی که پتانسیل در حال رشد بازار را تجسم‌سازی می‌کنند، تمایل به توسعه نقشه‌های راهبردی سناریو – محوری دارند تا بتوانند خود را در رقابت غیرقابل پیش‌بینی بازار حفظ کنند.

چرا این کتاب را بخوانیم؟

کتاب مدیریت شرکتهای استارت‌آپی در بازارهای نوظهور را می‌توان از جمله اولین کتابهایی به حساب آورد که به طور خاص به موضوع استراتژی‌های بازاریابی برای شرکتهای استارت‌آپی می‌پردازد؛ موضوعی که این دسته از شرکتها به شدت با آن درگیر هستند ولی تعداد خیلی کمی از آنها از تخصص کافی در این زمینه برخوردارند. متاسفانه یکی از دلایل سقوط زودهنگام شرکتهای استارت‌آپی همین عدم آگاهی نسبت به روش‌های بازاریابی و فروش محصولات و خدمات‌شان است. خواندن کتاب راجاگوپال بدون‌شک برای مدیران شرکتهای استارت‌آپی و کسب و کارهای کوچک مفید خواهد بود زیرا افق دید آنها نسبت به استراتژی‌های بازاریابی و فروش را وسیع‌تر خواهد کرد. علاوه بر این، کتاب تأکید نسبتاً خوبی بر استراتژی‌های قیمت‌گذاری دارد که به شرکتهای استارت‌آپی کمک خواهد کرد تا محصولات و خدمات نوآورانه خود را با درست‌ترین قیمت به بازار عرضه کنند.

کتاب به لحاظ نظری از جامعیت بسیار بالایی برخوردار است و نظریه‌های مختلفی را به بحث و بررسی می‌گذارد. با این وجود شاید مهم‌ترین نقطه ضعف کتاب عدم بکارگیری مطالعات موردی کافی باشد. البته راجاگوپال به چندین نمونه واقعی از شرکتهای استارت‌آپی اشاره کرده است اما اکثر این نمونه‌ها مربوط به آمریکای لاتین هستند و این شاید برای خوانندگان بین‌المللی، قدری از جامع بودن بُعد عملی کتاب بکاهد. در مجموع، اثر آنانیا راجاگوپال را می‌توان شروع بسیار خوبی برای طرح موضوعات مختلف بازاریابی و فروش در حوزه استارت‌آپها دانست؛ حوزه‌ای که بدون شک می‌تواند با بهره‌گیری از مفاهیم بازاریابی و فروش، مسیر توسعه خود را با سرعت بیشتری بپیماید.

 

پرویز درگی

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

همه ما کم و بیش دچار تنبلی در کارها هستیم. کارهای امروز را به فردا می اندازیم و گاه این امروز و فردا کردن آنقدر ادامه می یابد تا فرصتی که پیش آمده  کاملاً از بین می رود. در اینجاست که ممکن است یاد این سخن مولوی بیافتیم که می گوید:

هین مگو فردا که فرداها گذشت                     تا به کلی نگذرد ایام کشت

شاید شنیدن پند و اندرز و نصیحت و شعر جند روزی در ما تاثیر بگذارد و اشتیاقی به انجام عمل پیدا کنیم ولی حقیقت این است که به تعویق انداختن فعالیتها و پشت گوش انداختن کارها ریشه در شخصیت ما دارد و برای حل ریشه ای این معضل باید علت اصلی را بیابیم و چاره ای برای آن انجام دهیم.

به کمک انیگرام می توانیم به علت اصلی ای معضل در خود پی ببریم و بفهمیم که مشکل کجاست. همانطور که قبلا گفته شد انیگرام شخصیت انسانها را به ۹ دسته تقسیم می کند که هر کدام از این شخصیتها یک مساله اصلی دارند. فلسفه ای وجودی که نگرش آنها را به جهان شکل می دهد و این نگرش شخصیت آنها را می سازد. بطور کلی می توان گفت که انجام فعالیتهایی که با این نگرشها سازگار نباشد بطور ناخودآگاه توسط شخصیت ما پس رانده می شود.  حال کمی با جزئیات بیشتر مطلب را در هر شخصیت بررسی می کنیم:

کمال طلبی   افراد تیپ یک علاقه مند هستند کارهایشان کامل باشد و اشکالی در آن وجود نداشته باشد  و هیچکس نتواند ایرادی درآن ببینید  وبه اصطلاح  نمره آن بیست باشد. این افراد به همین دلیل افراد جدی و سخت کوش هستند و معمولاً تلاش می کنند که از پس کارها برآیند. اما همین افراد هم گاه کارها را به تعویق می اندازند. زیرا استانداردهای ذهنی آنها برای کار خوب بالاست و اگر احساس کنند که در کاری نمی توانند به آن استانداردها دست پیدا کنند دچار تشویش و نگرانی می شوند و از انجام آن کار طفره می روند.  علاوه بر آن این افراد گاه آنچنان درگیر به کمال رساندن کارهای کوچک و بی اهمیت می شوند که دیگر انرژی و وقت برای انجام کارهای مهم تر برای آنها نمی ماند. به عبارت دیگر این افراد در اولویت بندی امور هم دچار نشکل هستند و نمی توانند بین کارهای مهم و غیر مهم تفاوت بگذارند.

نیاز به همراه  نیاز افراد تیپ ۲ به دوستی و ارتباط با دیگران است. آنها از کارهایی که به تنهائی انجام دهند لذت نمی برند. بنابراین یا در انجام کارها باید همراهی داشته باشند و یا اینکه ترجیح می دهند به جای انجام کارها با دوستان وقت بگذرانند. در حقیقت کاری که قرار است به تنهائی انجام شود اولویت خود را از نظر آنها از دست می دهد و به تعویق انداخته می شود.

موفقیت طلبی   افراد تیپ ۳ بدنبال کسب  نتیجه و موفقیت هستند. موفقیت برای این افراد امری حیاتی است. بازنده شدن در یک کار برای آنها به معنای از دست رفتن حیثیت و آبرو است. این افراد اگر احساس کنند که در کاری نمی توانند موفق شوند وارد آن نمی شوند و با به تعویق انداختن آن سعی در طفره رفتن از زیر کار دارند.. چند سال پیش نشریه ای با یکی از مشهورترین نقاشان معاصر ایران مصاحبه ای کرده بود و از وی پرسیده بودند که چرا در مسابقات دوسالانه نقاشی شرکت نمی کند. وی در پاسخ به شوخی گفته بود :” من آدم دل نازکی هستم و اگر کسی در مسابقه ای سوم یا چهارم شود بسیار ناراحت می شوم بخصوص اگر آن یک نفر خودم باشم.” این مطلب با آنکه به شوخی بیان شده اما نگرش کمال طلبانه گوینده را می رساند. وی در مسابقه شرکت نمی کند زیرا می ترسد که اول نشود.

حالت روحی   افراد تیپ ۴ باید در حالت روحی و روانی خاصی باشند تا دست به عمل بزنند. این افراد معمولاً انسانهای زود رنجی هستند که وقایع اطراف بر روی آنها تاثیر زیادی می گذارد و باعث رنجش و گاه افسردگی دوره ای آنها می شود. در این مواقع حال کار و فعالیت ندارند و ترجیح می دهند در گوشه ای بنشینند و غصه بخورند تا اینکه بلند شوند وکاری برای خود و زندگی خود انجام دهند.

عزلت گزینی  افراد تیپ ۵ دوست دارند که تنها باشند. آنها علاقه ای به تماس با افراد دیگر ندارند بخصوص با فراد ناشناس. بنابراین انجام کارهایی که به تماس و برخورد با دیگران نیاز دارد برای آنها مشکل است. بنابراین انجام کارهایی که به خلوا آنها آسیب بزند و مستلزم تماس با دیگران باشد را خحتی الامکان به تعویق می اندازند.

شک و دودلی  افراد تیپ ۶ دچار شک و دودلی هستند. آنها تصمیمی می گیرند ولی قبل از اجرا دچار شک می شوند که آیا این کار موثر است؟ به نتیجه می رسد؟ آیا راه بهتری وجود ندارد؟ سایه شک و دودلی بر تصمیم آنها موجب تنبلی و مسامحه کاری آنها می شود.

آنارشیسم عملی  افراد تیپ ۷ انسانهایی هستند با ذهن فعال که هر روز فکر و ایده ای جدیدی خلق می کند.  آنها کاری را آغاز می کنند اما ناگهان فکر جدید و ایده ای نو به ذهنشان می رسد. بنابراین کار اول را رها می کنند تا کار دوم را انجام دهند و کار دوم تمام نشده، ایده جدیدی آنها را به خود مشغول می کند. در حقیقت این افراد تنبلی و مسامحه نمی کنند، بلکه دچار هرج و مرج در عمل هستند و کارها را نیمه کاره رها می کنند. در ضمن آنها برای حق انتخاب خود بسیار اهمیت قائلند و زمانی که به کاری مشغول هستند دل نگران این هستند که چه فرصتهائی را از دست خواهند داد.

زمانی که جوان بودم هیج کتابی را تا انتها نمی خواندم چون کتاب دیگری می دیدم و میل خواندن آن به سرم می زد بنابراین کتاب اول را نیمه کاره رها می کردم. کتاب دوم هم تمام نشده، کتاب سوم نظرم را جلب می کرد. بنابراین هر دو سه روز یک بار کتابی را نیمه کاره رها میکردم تا کتاب جدیدی را شروع کنم.

 بی تصمیمی  در اساطیر یونان آمده است که تانتالیوس بر سر یک دوراهی قرار داشت وی هم تشنه بود و هم گرسنه. در یک طرف وی آب قرار داشت و در طرف دیگر غذا اما وی نمی توانست تصمیم بگیرد که اول طرف آب برود و یا غذا بنابراین همواره گرسنه و تشنه می ماند. افراد تیپ ۹ نیز دچار همین مشکل هستند که مانند تانتالیوس اصولا نمی توانند از بین گزینه های مختلف تصمیم بگیرند و یکی را انتخاب کنند. بی تصمیمی باعث بی عملی می گردد. در ضمن افراد تیپ ۹ اگر با انجام کاری موافق نباشند مخالفت خود را بر زبان نمی آورند ولی با پشت کوش انداختن و مسامحه کاری تلاش می کنند که آن کار پیش نرود. بنابراین یکی از دلایل مسامحه این افراد در انجام امور بخصوص در محل کار مخالفت نهانی با آن موضوع می باشد.

 علت مسامحه کاری و تنبلی هر کدام از ما ممکن است یکی از دلایل فوق باشد. معمولا راه چاره تنبلی غلبه بر عامل ایجاد کننده آن است و باور به این مطلب که یکی ازمهمترین تفاوتها بین انسانهای موفق و ناموفق  اقدام به عمل است.

 در رابطه با این موضوع در کتاب شخصیت شناسی انیگرام برای فروشندگان حرفه ای بیشتر توضیح داده ام.

برای مطالب بیشتر به سایت مدیر پیشرو سر بزنید

  • حسین هرمس