روانشناسی و مدیریت

  • ۰
  • ۰

هجوم خانوادۀ ما به پایتخت با کوچیدن به اسلامشهر شروع شد! البته نه به راحتی. پدرم خوش نداشت بند و بساطش را جمع کند، او که از کودکی در تهران بزرگ شده بود، دیگر میل دود خوردن نداشت. دوست داشت در همان باغچه و مغازۀ اجاره‌ایِ شهرستان، ماست خودش را بخورد. اما مادرم مخالف بود: «بچه‌ها آینده دارند، تو این خراب‌شده حیف می‌شوند». و سکونت یکی از همشهری‌هایی که در اسلامشهر به فروش نوشیدنی (!) مشغول بود عزم پایتخت‌نشینی را در مادرم جزم‌ کرد.

باری، در اولین ماه‌های زندگی ما در اسلامشهر یکی از سرگرمی‌های پدر و مادرم این بود که هر وقت می‌رفتیم میدان تره‌‎بار، سر راه از دکۀ روزنامه‌فروشی دو سه تا هم بلیت بخت‌آزمایی می‌خریدند.

من همیشه خیال می‌کردم بالاخره با برنده شدن یکی از این بلیت‌ها اوضاع ما هم مثل آن همشهریِ نوشیدنی‌فروش طوری خوب می‌شود که می‌توانیم هر روز چند کیلو موز بخریم بخوریم. (پیداست که میل من به موز نشانگر شباهت عمیق ما با عمو زاده‌هایمان، یعنی میمون‌هاست!)

بعدها بساط بخت‌آزمایی جمع شد، و من هم در مهمانی‌های مختلف بیشتر موز خوردم و کل ماجرا از یاد رفت.

اما حالا حس می‌کنم هر بار نوشتن برای من مانند خرید بلیت بخت‌آزمایی است.

من هر روز غالباً ۱۰ تا ۱۰ دقیقه می‌نویسم. یعنی در هر لحظه از شبانه‎روز که حس کنم ده دقیقه فرصت آزاد دارم، ساعت شنی را بر می‌گردانم و شروع می‌کنم به نوشتن. لیستی هم دارم که این ده دقیقه‌ها را با آن اندازه می‌گیرم. این لیست در حکم مشوقی است که این کار را برایم جدی‌تر می‌کند.

ثبت کردن هر چیز باعث جدی‌تر شدن آن می‌شود.

اما چرا بخت‌آزمایی؟

چون ممکن است در یکی از همین نشست‌های نوشتاری به ایده‌ای برسم که به یکباره زندگی‌ام را دگرگون کند. و این خیال باطل نیست.

من به نوشتن اعتماد دارم. من انتظار نمی‌کشم که سوژه به ذهنم برسد و بعد شروع کنم. من شروع می‌کنم و سوژ ه را از نوشتن می‌طلبم.

و ایده صرفاً قرار نیست برای خلق شعر و داستان و هر اثر ادبی دیگری باشد. گاهی هنگام نوشتن ایده‌ای می‌یابی برای بهبود روابطت. گاهی ممکن است به راهکاری برسی برای توسعۀ کسب‌وکارت و گاهی اوقات هم ممکن است نوشتن وادارت کند تا مسیر زندگی خودت را  تغییر بدهی.

بارها برای پیش آمده که پس از پنج دقیقه آزادنویسی چنان به وجد آمده‌ام که اطرافیانم از  شدت هیجانی که با بشکن‌‎زدن بروز داده‌ام، مبهوت شده‌اند.

من حالا هر روز اغلب گره‌های کارم را با نوشتن آزمایی می‌گشایم، و انتظار دست‌یافتن به اید‌‌ه‌های تازه‌ای برای تحقق اهدافم را از نوشتن آزامایی می‌کشم.

این‌ها همه از شگفتی تفکر مکتوب است.

و یک دلیل عمدۀ اصرار من بر اینکه نوشتن می‌تواند برای همه مفید و موثر باشد همین است. چرا که همۀ ما برای دوام آوردن و رشد کردن به ایده‌های تازه نیاز داریم.

همۀ ما مجبوریم تصمیم بگیریم و انتخاب کنیم. همۀ ما مجبوریم حرکت کنیم و پیش بریم.

و برای بهتر انجام دادن همۀ این‌ها، چرا از بلیت بخت‌آزمایی نوشتن بهره نگیریم.

در بخت‌آزمایی کم‌تر کسی شانس برنده شدن دارد، اما در نوشتن‌آزمایی تقریباً همه می‌توانند جزو برندگان باشند.

فکر می‌کنم با نوشتن این یادداشت پاسخ بسیاری از سوالات را داده باشم، از جمله این سوال که مکرراً می‌شنوم:

«من که ایده ندارم، راجع به چه چیزی بنویسم؟» یا «من می‌خوام رمان بنویسم، آزادنویسی چه فایده‌ای واسه من داره؟»

در نوشتن‌آزمایی به محصول و نتیجه فکر نمی‌کنیم. فقط خودمان را در معرض شانس قرار می‌دهیم. شروع می‌کنیم به نوشتن و هر چه در لحظه از ذهنمان جاری شد قلمی می‌کنیم. همین. و همین نه‌تنها از بهترین تمرین‌های راحت و بهتر نوشتن است که بستری برای یافتن ایده‌ها و راه‌های تازه است.

خودتان را به نوشتن بسپارید.

 

شاهین کلانتری

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

ترس یک کلمه سه‌حرفی فلج‌کننده است. ترس‌های زیادی بشر امروز را احاطه کرده است. در وجود بسیاری از انسان‌ها ترس حکومت می‌کند.

مواردی مانند ترس از شکست، ترس از آینده، ترس از بی‌پولی، ترس از دست دادن شغل، ترس از نه گفتن و نه شنیدن، ترس از حرف زدن، ترس از ابراز عقیده، ترس از سؤال کردن، ترس از توضیح خواستن و ترس از درخواست و صدها ترس دیگر.

ترس قاتل رؤیاهای ماست. قاتل آرزوهای ماست. قاتل موفقیت ماست. قاتل جسم و روح ماست. ترس کار شیطان است. ابزار شیطان است. قوی‌ترین وسیله شیطان است. ترس عامل سرطان است (!) این‌یکی را دیگر قبول ندارید؟ پس دوباره تاکید می کنم لطفاً کتاب خانم آنیتا مورجانی را بخوانید. فردی که دچار سرطان لنفوما شده و ۲۴ ساعت مرگ موقت را تجربه می‌کند و متوجه می‌شود که علت اصلی سرطان ترس‌هایش بوده است.

ترس نمی‌گذارد به شهر بزرگ‌تر مهاجرت کنیم، ترس نمی‌گذارد از شغلی که دوستش نداریم استعفا دهیم، ترس نمی‌گذارد محکم عقیده‌مان را بیان کنیم، ترس نمی‌گذارد از ناحیه امن مان خارج شویم. ترس نمی‌گذارد بر طبق خواسته قلبی‌مان عمل کنیم. ترس نمی‌گذارد ریسک کنیم. ترس نمی‌گذارد تصمیم جدید بگیریم. ترس نمی‌گذارد از رابطه نامناسبمان خارج شویم.

بیایید قسم بخوریم که انسان موفقی شویم. قسم بخوریم که ایمان را جایگزین ترس کنیم.

من نگفتم شجاعت را جایگزین ترس کنیم. چون سال‌ها قبل از برادرم یاد گرفتم که متضاد ترس شجاعت نیست متضاد ترس ایمان است. این به این معنی است که اگر شما ترستان زیاد است؛ پس ایمانتان کم است. ایمانتان متزلزل است.

آیا برای نترسیدن آمپولی هست؟ خیر. تنها راه درمانش پیدا کردن ریشه ترس و اقدام کردن است. اقدام ترس را می‌کشد. بهترین درمان ترس روبرو شدن با آن است. هر کاری انجام بدهید که نتیجه بگیرید تنها کارهایی که منجر به مرگتان می‌شود را انجام ندهید. بقیه راه‌ها را یک‌به‌یک امتحان کنید تا بالاخره به نتیجه برسید. افراد جسور خدایان سعی و خطا هستند. آن‌ها از اشتباه کردن نمی‌ترسند. لطفاً از ترس‌هایتان فهرستی بنویسید با ذکر دلایل. نوشتن ترس‌ها خودش یک اقدام درمانی است. تا ننویسید باور نخواهید کرد.

تمرین: لطفاً همین‌الان ۵ ترس مهم زندگی‌تان را در یک ستون یادداشت کنید. جلوی آن بنویسید چه اقدامی برای از بین بردن آن ترس باید انجام دهید.

مثلاً ترس از نه شنیدن یکی از ترس‌های اکثر انسان‌هاست و جزو ترس‌های اصلی ماست. نه بگویید و نه بشنوید. قرار نیست همه مردم دنیا را دوست داشته باشید و قرار نیست همه شما را دوست داشته باشند… حالا شما تمرین کنید کارهایی انجام دهید که نه بشنوید مثل درخواست‌های نامتعارف، درخواست قرض پول، وام، کمک مالی، کفش، عینک، تا مغزتان عادت کند به نه شنیدن. باور کنید هیچ اتفاقی نمی‌افتد. عمداً کاری کنید که به شما نه بگویند. مثلاً یک تراول پنجاه‌هزار تومنی را صبح اول وقت ببرید مغازه و بخواهید برایتان خرد کنند.(!) جالب است بدانید چون خودمان از نه شنیدن بدمان می‌آید نه گفتن نیز برایمان سخت است.

یک خاطره

نیما طبری فرد نتورکر بزرگ ایرانی در کتابش می‌نویسد: روزی دریکی از سمینارهای نتورک مارکتینگ در کوآلالامپور شرکت کرده بودم و به نزد «تیم سیلز» معروف رفته و سؤال کردم: من از مشتریانم در ترکیه جواب منفی شنیده‌ام.حالم خوش نیست. در جوابم و تنها در یک جمله کاری کرد که برای همیشه نق زدن را کنار گذاشتم. به من گفت:

نیما اگر تابه‌حال ۱۰ تا «نه» شنیده ای، هنوز آماتوری و اگر ۱۰۰۰ تا «نه» شنیدی حرفه‌ای هستی.

حسن شیرمحمدی

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

فیزیک کوانتومی عنوان می‌کند که یک نقطه مشاهده متفاوت منجر به جایگاهی متفاوت برای ذره نوری یا یک احتمال متفاوت می‌شود. این عبارت ممکن است یک گزاره کاملاً واضح به نظر برسد و اینگونه تحلیل شود که بر اساس نحوه نگاه ما، وضعیت متفاوت خواهد بود. اما اگر روی ترکیب "احتمال متفاوت" تمرکز کنیم، به این نکته مهم پی می‌بریم که تغییر در زاویه دید، نه تنها نحوه دیدن ما، بلکه احتمال یک پدیده را نیز تغییر می‌دهد. این اتفاق نیازمند تغییر در نوع تفکر مدیریت یک سازمان است. در اینجا قصد داریم در مورد دو رویکرد تفکر جدید یعنی تفکر کاتالیزوری و کلایدسکوپی به بحث بپردازیم.

تفکر کاتالیزوری چیست؟

تفکر کاتالیزوری در حقیقت برگرفته از نقشی است که یک کاتالیزور در یک فرایند شیمیایی ایفا می‌کند. کاتالیز یا فروکافت، فرایند افزایش سرعت و میزان واکنش شیمیایی از طریق اضافه کردن ماده‌ای به نام کاتالیزور است که این ماده در جریان واکنش از بین نمی‌رود و می‌تواند پیوسته به ایفای نقش بپردازد.

بر این اساس، تفکر کاتالیزوری عنوان می‌کند که تغییرات کوچک در حقیقت نقش کاتالیزور را دارند و می‌توانند سرعت و میزان فرایندها را بالا ببرند. متخصصان تفکر کاتالیزوری به سازمانها پیشنهاد می‌دهند که برای ایجاد تغییر در نتایج خود، ابتدا به سراغ تغییر در سوالات‌شان بروند. به عبارتی به جای پرسیدن سوالات واکنشی مانند اینکه "حالا باید چکار کنیم تا این مشکل حل شود؟"، تفکر کاتالیزوری این سوال را پیشنهاد می‌دهد: "چکار کنیم که آینده بهتری برای خود و سازمان رقم بزنیم؟" به جای اینکه بپرسیم: "پول لازم را از کجا بیاوریم؟" این سوال را مطرح کنیم: "ما در قالب یک جمع، چه منابعی را در اختیار داریم که می‌توانیم برای رشد سازمان از آنها بهره بگیریم؟"  

تفکر کلایدسکوپی چیست؟

روزابت ماس کانتر، از اساتید دانشکده کسب و کار هاروارد، بر این اعتقاد است که برای موفقیت در آینده، رهبران باید تمام کلیشه‌ها و مرزبندی‌های ذهن خود را کنار بگذارند و از زاویه‌ای تازه به مسائل نگاه کنند تا بتوانند مجموعه‌ای نوآور داشته باشند. کانتر، نام این رویکرد را تفکر کلایدسکوپی می‌گذارد. در یک کلایدسکوپ (زیبابین) تکه‌های شیشه رنگی یک الگو را به وجود می‌آورند که این الگو، ثابت نیست. اگر کلایدسکوپ را تکان دهید، بچرخانید و یا زاویه نگاه خود را تغییر دهید، همان تکه‌های شیشه یک الگوی کاملاً متفاوت را ایجاد خواهند کرد. همین اتفاق زمانی نیز رخ می‌دهد که عناصر سازمان خود را به شکل خلاقانه‌ای با یکدیگر ترکیب کنید تا به روش‌های جدیدی دست یابید که بتوانید به شکل کارآمدتری مجموعه خود را مدیریت کنید، مشتریان خشنود بیشتری داشته باشید و مشارکت بیشتری را در نیروهای خود ایجاد کنید. دقیقاً مانند این است که کلایدسکوپ را بچرخانید تا یک وضعیت یکسان را به صدها شکل متفاوت ببینید.

تنها یک تغییر ایجاد کنید تا کل دنیا عوض شود. این مشابه اتفاقی است که درون یک کلایدسکوپ رخ می‌دهد: یک تغییر کوچک و حرکت یک ذره می‌تواند کل تصویر را عوض کند و تصویری جدید و زیبا را بوجود آورد. این نوع تغییر فراتر از تنظیم تسلسل زمانی رویدادها در دنیایی ثابت است. تغییر در این مورد یک دنیای کاملاً جدید را به وجود می‌آورد.

برای سازماندهی تفکر درباره یک محیط کسب و کاری پیچیده اغلب به حداقل سازی و ساده‌سازی تعداد عوامل تعیین کننده توجه می‌گردد زیرا تفکر غالب این است که محدود کردن تمرکز، درک موضوع را آسانتر می‌سازد. برای مثال، عبارت "اگر بهترین تکنولوژی را با پایین‌ترین قیمت ارائه دهیم، رقبا را شکست خواهیم داد" را در نظر بگیرید. عباراتی از این دست برخاسته از طرز تفکری هستند که در مقابل تفکر نوآوری قرار می‌گیرند زیرا تمرکز بر عوامل محدود (در اینجا تکنولوژی و قیمت) ارتباط تفکر یک سازمان را با ریشه‌های کارآفرینانه و خلاقش قطع می‌کند و منجر به ناآگاهی نسبت به پتانسیل‌های در حال ظهور می‌شود. همچنین در این نوع تفکر، توسعه‌های کوچکی که پتانسیل‌های بزرگ و کاتالیزوری دارند، مورد بی‌توجهی قرار می‌گیرند.

در اینجا بد نیست اشاره‌ای به دنیای موسیقی داشته باشیم. جالب است بدانید که آلبرت انیشتین که تفکر کلایدسکوپی و بسیاری دیگر از ابعاد برنامه‌ریزی کوانتومی برگرفته از نظریات او هستند، نوازنده بسیار خوب ویولن بود. زمانی که به موسیقی مورد علاقه خود گوش می‌کنید، به این نکته فکر کنید که آن قطعه زاده ذهن و قلب یک موسیقی‌دان است. حتی شاید یک نُت در ذهن موسیقی‌دان غوغایی به پا کند که نتیجه آن با استفاده از سازهای مختلف تبدیل به قطعه‌ای زیبا می‌گردد. این نت که شاید برگرفته از یک صدای به ظاهر بی‌اهمیت در طبیعت یا حتی کوچه و خیابان باشد در نهایت منجر به یک تغییر بزرگ می‌گردد. تفکر کاتالیزوری و کلایدسکوپی نیز چنین الگویی را دنبال می‌کند. استدلال این تفکر آن است که در فرایند برنامه‌ریزی، جایی برای ایده‌های به ظاهر کوچک و بی‌اهمیت باز نگه داشته شود. تفکر کاتالیزوری و کلایدسکوپی خواهان مطالعه‌ای عمیق‌تر از نحوه ارتباط عوامل بزرگ و کوچک در فضای کسب و کاری است که می‌توانند بر موفقیت سازمان تاثیر بگذارند. یک رویداد نوظهور در ترکیب با تغییر زاویه دید می‌تواند تعداد بیشماری احتمال جدید به وجود آورد.

یکی از اقتضائات مهم این تفکر، فکر کردن به چیزهایی است که "هنوز وجود ندارند". بیایید از دنیای فیزیک خیلی فاصله نگیریم. بر اساس فیزیک کوانتومی، یک زاویه دید جدید حتی محل قرار گرفتن الکترون را نیز تغییر می‌دهد. بنابراین می‌توان گفت که تغییر در زاویه دید یک سازمان، پتانسیل آن سازمان برای تحقق اهدافش را نیز تغییر می‌دهد. فقط کافی است "یک نفر" این فرصت را ببیند. به عبارت دیگر، نیازی به تشکیل جلسات پرهزینه و اتاق‌های فکر بی‌فایده نیست. به محض اینکه فرصتی تشخیص داده شود، تمام عوامل قابل کنترل و غیرقابل کنترل بررسی می‌شوند و با سرعت نور تصمیم‌گیری و اقدام صورت می‌گیرد.

تفکر کاتالیزوری و کلایدسکوپی همچنین بر جریان سیال و مداوم تغییر، تأکید و عنوان می‌کند که نگاه ما به پدیده‌های مختلف از زوایای گوناگون باید همواره در حال تغییر کردن باشد. بدون شک اجرای این رویکرد ساده‌تر خواهد شد اگر تنوع افراد درگیر در فرایند برنامه‌ریزی (از نظر تخصص، سن، تجربه، ملیت و ...) بیشتر باشد. علاوه بر این، تفکر کاتالیزوری و کلایدسکوپی به شدت نیازمند یادگیری مهارتهای گوش دادن فعال و عمیق است تا فرد پذیرای نظرات جدید باشد و این توانایی را کسب کند که در مواجهه با ایده‌هایی که غیرمعمول هستند، به سرعت دست به قضاوت نزند. بنابراین فرهنگ سازمانی که قصد دارد مدیریت کوانتومی داشته باشد باید به سمتی برود که نیروها در تمام رده‌های سازمان آمادگی ذهنی لازم را برای تغییرات بی‌پایان کسب کنند. برای مثال، ممکن است پروژه‌ای به یکباره قطع شود و پروژه دیگری جایگزین گردد یا اینکه افراد جدید با سرعت بیشتری به تیم اضافه شوند یا از آن جدا گردند.

مشکل سازمانهایی که در برابر تغییر مقاومت می‌کنند این است که به شدت روی فرایندهای داخلی خود تمرکز کرده‌اند و رهبری آنها نمی‌تواند تجربیات و اقدامات ماورای مرزهای سازمان را ببیند. حال سوالی که مطرح می‌شود این است که چگونه می‌توان تفکر کلایدسکوپی را در یک مجموعه کاری ترویج داد. می‌توانید این قبیل اقدامات را به کار ببندید:

·       وظایف کاری چرخشی و تعریف پروژه‌های بین رشته‌ای جهت قرار گرفتن افراد در معرض ایده‌های جدید

·       درخواست از دپارتمان‌های مختلف برای سر زدن به بخش‌های دیگر سازمان جهت کشف روش‌های جدید انجام کارها

·       ارسال نیروها به بیرون سازمان جهت مشاهده روش‌های متفاوت کاری

·       ترتیب دادن جلسات مختلف بحث و بررسی با افرادی خارج از سازمان

·       در نظر گرفتن بودجه برای نیروهایی که قصد شرکت کردن در کنفرانس‌ها و رویدادهایی با محوریت خلاقیت و نوآوری را دارند.

·       تشویق تمام نیروها به پرسیدن سوالات عجیب و غریب و نامتعارف. فراموش نکنیم که بسیاری از ابداعات و نوآوری‌ها حاصل سوال یا ایده‌ای بودند که در ابتدا احمقانه به نظر می‌رسیده است.

 

پرویز درگی

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

حفظ رابطه

افرادی که رابطه زناشویی شان را تا آخر عمر حفظ می‌کنند، ۴سال بیشتر از کسانی عمر می‌کنند که نمی‌توانند حفظ رابطه کنند. همین جمله ما را به فکر فرو می‌برد که یک بازنگری در مورد روابط ، اصلاح یا مصمم شدن برای ماندن یا رفتن از رابطه‌ی فعلیمان داشته باشیم. اگر اکنون در مرحله‌ای قرار دارید که بین رفتن و ماندن در یک رابطه‌ی زخمی و آسیب خورده ، ماندن را انتخاب کرده‌اید یا هنوز در انتخاب ، تردید دارید  و این سوال‌ها برای شما به وجود آمده که آیا ماندن در رابطه‌ی تضعیف شده منفعتی هم دارد یا خیر؟ اصلا چرا باید رابطه‌ام را حفظ کنم؟

پیش از بررسی ماهیت این چالش‌ها با جزئیات بیشتر ، ابتدا ماهیت بستر رمانتیکی را که این چالش‌ها در آن ظهور می‌کنند ، از طریق بررسی سطوح و مراحل مختلف صمیمیت مرور می‌کنیم.

اشتباهات یک رابطه ی عاشقانه

در روش درمانی مبتنی بر پذیرش و تعهد ACT ، انعطاف ناپذیری روانی به منزله فرآیند آسیب شناختی اصلی در نظر گرفته می‌شود. هنگامی که افراد بر حسب عادت درگیر رفتار‌های اجتنابی خاص شوند ، علائمی مشکل ساز و یک روش زندگی محدود ظهور خواهند کرد. عناصر اصلی انعطاف ناپذیری روانی از این قرارند :

زندگی در گذشته یا آینده :

نشاط و سرزندگی در رابطه تنها در اینجا و در این لحظه تجربه خواهد شد. دلیل بخش عمده ناراحتی‌های یک رابطه تمرکز بر روی گذشته یا آینده است. همواره باید این را به خاطر داشت که درد اجتناب ناپذیر و بدیهی است. ولی رنج بردن از آن اختیاری است و هیچ راهی برای فرار از قطار غلطان یک رابطه عاشقانه وجود ندارند. رنج بردن به مدت طولانی در رابطه در حقیقت یک تقویت ذهنی است که ساخته ذهن خود فرد است. برخی مثال‌های شکایت از گذشته در روابط : چی می شد اگر من متفاوت بودم؟ اگر من متفاوت بودم ، این اتفاقات می‌افتاد؟ بعد از آن همه کاری که کردم، او چطور می تواند در حق من این چنین بی انصافی کند؟ هیچ گاه برای تلاش‌هایم در این زندگی از من قدردانی نشد. از همان ابتدای رابطه‌مان تمرکز او همیشه بر روی کارش بود و نه بر روی من.

افرادی که دائما درگیر فکر به بی انصافی‌ها و بی عدالتی‌هایی که نسبت به آن‌ها شده باشند، محتمل به غرق شدن در درد و ناراحتی و خشم فزاینده‌ای هستند. در چنین شرایطی آن‌ها به اتفاقات حاضر با عینک گذشته می‌نگرند متعاقبا حتی دیدن تجربه‌های خوشایند فعلی نیز برایشان دشوار خواهد شد. و نمی‌توانند حفظ رابطه کنند.

چرا باید حفظ رابطه کنم ؟

نمونه هایی از نگرانی برای آینده : بعد از این دیگر هیچ گاه به فرد عاشقی اعتماد نخواهم کرد. مردم راجع به من این چنین فکر می‌کنند که گویا من یک بازنده‌ام. دفعه‌ی بعدی تظاهر می‌کنم که همه چیز خوب است و از هیچ چیزی شکایت نخواهم کرد. دیگر با هیچ وکیلی ( برای مثال ) آشنا نخواهم شد. زیرا همه آنها دائما درگیر شغل خود هستند. دغدغه و نگرانی برای آینده ترس و دلهره‌ی پیش نگرایانه را به دنبال خواهد داشت.

قطع ارتباط با ارزش‌ها : در یک رابطه صمیمی و نزدیک این ارزش‌ها هستند که به مثابه ابزاری جهت دهنده عمل کرده و به افراد کمک می‌کنند تا بدون در نظر گرفتن تغییراتی که در احساسات و افکارشان حاصل می شود، همراه و عاشق باقی بمانند.

افرادی که پیروی از قوانین را به ارزش‌های خود ترجیح می‌دهند، در رویارویی با مشکلاتی که در یک رابطه‌ی دراز مدت و صمیمی ظهور می‌کنند، از مهارت و توانایی انعطاف پذیری کمتری برخوردار ترند. برخی از این قوانین سودمند بوده و برخی دیگر نیستند. ولی چه قوانین سودمند و چه غیرسودمند همگی افراد را از همسانی‌های طبیعی زندگی دور می‌کنند. اگر فردی حس کند که به سبب پیروی از قانون خاصی حالا دیگر حق با اوست، حتی چنین حسی هم نمی‌تواند جایگزینی برای سرزندگی مطلوب در رابطه‌اش باشد. سوالی که در روش درمانی مبتنی بر پذیرش و تعهد از افراد طرح می‌شود، این است که می‌خواهید زندگیتان کدام یک از ان دو رو باشد ؟ حق با شما باشد یا یک زندگی با نشاط و سرزنده‌ای را تجربه کنید؟

محدود کردن داستان های خود ساخته : فکر هر فرد درباره این که کیست و چگونه به چیزی که اکنون هستند تبدیل شده است، می تواند در برقراری و حفظ روابط صمیمی مفید یا زیان بار باشد. افراد درباره روابطی که در آن هستند، داستان‌هایی می‌بافند و این داستان‌ها نیز می‌توانند برای صمیمیت موجود در یک رابطه سودآور یا زیان آور باشند. به خاطر داشته باشید که وقتی داستانی گفته می‌شود، واقعیت راستینی وجود نداشته و همه چیز صرف از دیدگاه شخصی بیان می‌شود.

اجتناب تجربی

 اجتناب تجربی به معنی تلاش برای کنترل ، تغییر یا فرار از رویداد‌های شخصی استرس زا است. این تلاش گاه تا نقطه‌ای پیش می‌رود که آسیب روانی و رفتاری به فرد وارد می‌کند. اساسا هر نوع رفتاری ممکن است به افراد کمک کند تا از تجارب خود اجتناب کنند. مصرف مواد مخدر یا الکل ، برقراری رابطه جنسی ، خواب بیش از حد یا عقب نشینی از فعالیت‌های ارزش مند ممکن است به عنوان یک اجتناب تجربی عمل کنند. این تاثیر به این صورت است که احساسات ، افکار و خاطرات ناخوشایند فرد به طور موقت تسکین می‌یابد. در یک رابطه نیز ممکن است افراد از موقعیت‌های ترسناک یا تعاملات چالش برانگیز و ناخوشایند که زوج‌ها اجتناب کنند. برای نمونه این که زوج‌ها زمینه‌های اختلاف نظر و عدم توافق را به بحث نمی‌گذارند، مسئله‌ای کاملا رایج است.

چرا باید روابطمان را حفظ کنیم؟

برخی از مطالعات دریافته‌اند که احتمال طلاق در ازدواج دوم 10درصد بیشتر از طلاق کسانی است که برای اولین بار ازدواج می‌کنند چون در حفظ رابطه خود بیشتر مشکل دارند. احتمال طلاق گرفتن آن قدر بالاست که کاملا منطقی بنظر می‌رسد که همه زوج‌های متاهل از جمله آنهایی که در حال حاضر از رابطه‌شان راضی هستند تلاش مضاعفی داشته باشند تا رابطه زناشویی شان را همچنان حفظ کرده و آن را تقویت کنند.

رابطه زناشویی ناشاد می‌تواند احتمال بیمار شدن را تا حدود 35 درصد افزایش دهد و حتی ممکن است به طور متوسط تا 4 سال باعث کوتاه‌تر شدن عمر شود. به عبارتی افرادی که زندگی زناشویی شادی دارند، بیشتر عمر می‌کنند و زندگی سالمتری نسبت به کسانی دارند که طلاق گرفته‌اند یا زندگی زناشویی ناشادی دارند. افرادی که رابطه زناشوییشان را حفظ می‌کنند، 4 سال بیشتر از کسانی عمر می‌کنند که نمی‌توانند رابطه‌شان را حفظ کنند. یک رابطه زناشویی خوب ممکن است شما را سالمتر نگه دارد بدین خاطر که به طور مستقیم به سیستم ایمنی شما که سردم دار دفاع از بدن در برابر بیماری هاست سود می‌رساند. پژوهشگران حدود یک دهه است که متوجه شده‌اند که طلاق می‌تواند عملکرد سیستم ایمنی را مختل کند.

وقتی رابطه زناشویی دچار مشکل می‌شود، و نمی‌توانند حفظ رابطه کنند، زن و مرد تنها کسانی نیستند که از این مسئله لطمه می‌خورند، بچه‌ها نیز صدمه می‌بینند. در یکی از پژوهش‌ها اثبات شد که آنهایی که در خانواده‌هایی بزرگ می‌شدند که در آن مشکلات زناشویی و خصومت بین پدر و مادر وجود داشت، در مقایسه با کودکان دیگر سطح بالاتری از هورمون‌های استرس مورد مطالعه را به صورت مزمن داشتند.

ادامه ی مطلب در علی میرصادقی

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

اولین مفهومی که در بازاریابی مورد بحث قرار می گیرد «نیاز» است. نیاز کمبودهایی است که افراد در درون خود احساس می کنند و تلاش برای رفع  این کمبودها آنها را به تکاپو و تلاش وا می‌دارد.
حتماً با سلسله مراتب نیازهای مازلو آشنا هستید، مازلو نیازهای انسانی را به ۵ طبقه تقسیم می‌کند:
نیازهای زیستی (گرسنگی، تشنگی، میل جنسی و…)
نیاز به امنیت
نیاز به تعلق اجتماعی
نیاز به احترام
نیاز به خودشکوفایی

البته روانشناسان دیگر طبقه‌بندیهای دیگری از نیازها ارائه می‌دهند. مثلاً ویلیام گلاسر نیز نیازهای انسان را در ۵ گروه قرار می دهد:
نیاز به بقا
نیاز به دوست داشتن و تعلق اجتماعی
نیاز به قدرت و کنترل دیگران
نیاز به آزادی و کنترل زندگی خود
نیاز به تفریح و خوشی

اما علیرغم تفاوتهائی که  در نظریات روانشناسان در مورد چیستی نیازهای انسانی وجود دارد، نیازها وجود دارند و محرک رفتار انسانی هستند و ساخته و پرداخته بازاریابان نیستند.

خواسته
اما نیاز در همه افراد و همه جوامع به یک شکل خود را نشان نمی دهد بلکه معمولا تحت تاثیر فرهنگ و اجتماع و شخصیت فرد به شکل خاصی بروز می کند که «خواسته» و گاهی نیز «نیاز ثانویه» نامیده می‌شود. یک امریکایی وقتی در خیابان احساس گرسنگی می‌کند احتمالا ساندویچ مک‌دونالد و یا سیب‌زمینی سرخ کرده می‌خورد، در حالی یک فرد ایرانی مثلاً در آبادان به فلافل فروشی می‌رود و فلافل می‌خورد.

تقاضا

مفهوم دیگری که در بازاریابی اهمیت دارد «تقاضا» است. بدیهی است که افراد خواسته های متنوعی دارند ولی همواره قدرت خرید آن را ندارند. وقتی فردی قدرت خرید خواسته هایش را داشته باشد و متقاضی خرید آن خواسته نیز باشد تقاضا بوجود می‌آید.
خواسته های افراد اجتماع به شکل محصولات، خدمات، تجارب و اطلاعات توسط شرکتهای بزرگ و کوچک و همچنین مشاغل فردی به بازار عرضه می‌شود.

نزدیک‌بینی در بازاریابی
یکی از نکات مهمی که هر بازاریابی باید آن را بداند و ذکر آن در اینجا که صحبت از تقاضا به میان آمد لازم است، این است که خریداران در پی ارضای نیازها و خواسته خود هستند نه محصول یا خدمات شما.  کسی که فقط  به محصولات خود توجه دارد نه خواسته های واقعی مشتری دچار نزدیک بینی در بازار خواهد شد.
کسی که مته می‌خرد خواسته او سوراخ در دیوار است نه مته. کسی که تله‌موش می‌خرد بدنبال دفع موش است نه خود تله‌موش. مردم منافع محصول را می‌خرند نه خود محصول را. بنابراین اگر تله موش می‌سازید فقط به دنبال ارتقای کیفیت تله موش نباشید چون ممکن است شرکتی دیگر راهی بهتر برای دفع موش پیدا کند.

فکر کنید که در همین سالهای اخیر چه محصولاتی از بازار کنار گذاشته شده‌اند. مثلا نوار کاست با ورود سی‌دی و سپس دی‌وی‌دی از بازار محو شد وشرکتهائی که نوارکاست تولید می کردند، با اختراع سی دی یا خود را تطبیق دادند و یا  بازار را ترک کردند. سی‌دی در دنیای دیجیتال فقط جایگزین نوارکاست نبود بلکه جایگزین فلاپی دیسک هم شد.

بنابراین اقبال مردم به محصول شما در حال حاضر به معنای تداوم موفقیت شما نیست. همواره ممکن است جایگزینی برای محصول شما پیدا شود که بهتر خواسته های مشتری را برآورده کند.

همچنین باید توجه داشته باشیم که یک محصول یا خواسته ممکن است چند نیاز را با هم ارضا کند.‌کسی که اتومبیل مرسدس می خرد. تنها وسیله ای برای مسافرت داخل شهری یا برون شهری نمی خرد او احتمالا نیاز به راحتی، امنیت و احترام را نیز با این کار ارضا می کند.

 

محمدرضا حق پرست

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

۱.

که زندگی به قدر یک قاچ هندوانه شیرینی دارد.

-علی یاری

لااقل یک گاز بزن!

 

۲. ببین، اگر چک لیست نداشته باشم حساب کار از دستم در می‌رود. چک لیست نمی‌گذارد از اولویت‌هایم دور شوم. امتحان کن. یک لیست بنویس از تمام کارهایی که باید هر روز انجام بدهی و حواست به آن‌ها باشد، بعد این لیست را حداقل برای دو-سه هفته تکثیر کن. حالا کافی است لیست را روزی چند نوبت چک کنی؛ صبح، نیمروز، نصفه‌ شب. چند وقت دیگر می‌بینی همین چک لیست نمی‌گذارد از خط بیرون بزنی. و کمک می‌‌کند تا پرت‌ترین اوقات را هم صرف کارهای بهتر و مولدتر کنی.

 

۳. بخش اعظم امروز صرف طراحی و انتشار صفحۀ پروژۀ صد داستان در سایت مدرسه نویسندگی شد. من از نتیجۀ کار لذتی را بردم که همیشه تشنۀ تجربۀ آن هستم: لذت ناب شکل دادن به یک کار تازه. نوشتن را هم به خاطر طعم همین لذت می‌ستایم، کاریکاتور کشیدن و مجله‌‌هواکردن را هم به همین دلیل دوست داشتم.

و اما در همان ساعت‌های اول اعلام فراخوان «صد داستان» استقبال درخشان بود. چرا این اقبال برایم دلگرم‌کننده است؟ چون حس می‌کنم اهمیت و ضرورتِ حرکت صد داستان خوب درک شده.

 

۴. واقعیت این است که سرعت عمل مهم است.

دچار استرس می‌شوی؟ حس می‌کنی ناتوانی؟ برای رسیدن به جایی که بقیه ایستاده‌اند خیلی دیر شده؟

خب، باشد، علی‌رغم همۀ این ترس‌ها و تردیدها باید سرعت عملت را بیشتر کنی.

اگر فاصلۀ ایده تا اجرا را روزبه‌روز کم‌تر نکنی باید فاتحۀ ایده‌‌‌‌هایت را بخوانی.

در آب‌و‌هوای این روزگار ایده‌ها خیلی زودتر از قبل بیات می‌شوند.

دیگر جایخی هم برای فریز کردن هیچ ایده‌ای کارساز نیست.

 

۵. امروز بیشتر از این نخواه. کم‌تر خوانده‌ام. بروم نشخوار ذهن را فراهم کنم.

 

شاهین کلانتری

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

یاد گرفته‌ام هرگز اصراری به‌درستی یک حرف نداشته باشم. حرفی که الآن می‌زنم ممکن است یک روز دیگر آن را نقض کنم زیرا هرلحظه و هر دقیقه، به‌طور پیوسته در حال یادگیری هستم و یک روز بعد ممکن است انسان یک روز قبل نباشم.

بازهم از استاد محمدرضا شعبانعلی نقل‌قول می‌کنم ایشان فرمودند: زمانی یکی از دانشجویانم به من گفت: شما چند سال قبل در فلان سمینار حرفی زدید که متفاوت و متناقض با صحبت‌های امروز شماست و من پیش خودم گفتم این نادان فکر می‌کند، من از چند سال قبل تا الآن باید مغزم منجمد شده باشد و هیچ تغییری نکرده باشم. هرلحظه ممکن است جهان‌بینی ما تغییر کند و هر آن ممکن است نگرش جدیدی به جهان هستی و پدیده‌ها پیدا کنیم.

یک خاطره
 زمانی عباس کیارستمی کارگردان مطرح سینما گفته بود، دیگر فیلم نمی‌سازد. بعد از مدتی که شروع به ساخت فیلمی جدید نمود، منتقدان به او گفتند، پس قول و قرارت چی شد؟ و ایشان در جواب گفتند: فقط احمق‌ها روی یک حرفشان ثابت مانده و پافشاری می کنند، شرایط تغییر می‌کند.

 

حسن شیرمحمدی

 

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

زمانیکه شما  دررابطه با مدیریت ارتباط با مشتری در سایت ها به دنبال اطلاعات هستید، صفحه گوگل شما پر از نرم افزارها و سیستمهایی میشود که در این زمینه هستند. اما به جای اینکه همه تمرکز خود را بر سیستم ها و نرم افزارهایی برای ارتباط بهتر با مشتریان بگذاریم، بهتر است زمانی صرف این کنیم که چه رفتارهایی به ما در این مبحث کمک خواهد کرد.

درواقع اغلب شرکتها، ابزاری که مناسب است را انتخاب میکنیم و سپس به جای فکرکردن، همه تصمیمات این ابزار را اجرایی میکنیم.

درواقع برقراری یک ارتباط و نحوه ارتباط با مشتری تاثیر بسیار زیادی بر برند شما دارد. مکالمه طولانی میتواند برای مدتی طولانی موجب رضایت مشتریان شود.

زمانیکه شما با روشهایی اطلاعاتی به مشتریان منتقل میکنید یا از آنها فیدبک میگیرید، بازدهی بهتری در کار و کسب خود مشاهده خواهید کرد.  درواقع ارائه خدمات خوب به مشتریان میتواند عاملی اصلی برای موفقیت شما باشد و ارتباط با مشتری و نحوه برخورد نیز از فاکتورهای مهم به شمار میرود.

با این اوصاف برای ارتباط خوب با یک مشتری باید چه استراتژی در پیش بگیریم؟

1.     لحن مکالمه در صحبت کردن

لحنی خاص برای صحبت با مشتریان خود درنظر بگیرید و به افراد خود نیز بیاموزید از این لحن استفاده کنند. استفاده از عبارتها و کلماتی منفی میتواند مشتری را وارد محدوده قرمز کند. در محدوده قرمز مشتری ناراضی است و عبارات دوستانه و حرفه ای به نظر نمیرسند. لحن مثبت مکالمه را به سمت جلو پیش می‌برد و از سوءتفاهم‌های احتمالی جلوگیری می‌کند. کلماتی مانند نتوانستن، نشدن و باید بار منفی دارند و بهتر است در زمان صحبت با مشتری از آن‌ها استفاده نکنیم.

هم چنین اگر در سلام و احوالپرسی ابتدایی موجود در زمان برخورد با مشتری، نام او را ذکر نکنید، فرصت مناسبی برای استفاده از روانشناسی فروش را از دست خواهید داد. نویسنده و سخنران معروف دیل کارنگی (Dale Carnegie)، همواره به خوانندگان خود یادآوری می‌کرد که نام هر فرد برای او زیباترین، مهم‌ترین و شیرین‌ترین صدای موجود در تمام زبان‌ها است. این مسئله از نظر روانشناسی نیز تایید شده است.

 

2.     مدیریت مکالمات سخت و دشوار

ممکن است بخواهید شرایطی بیان کنید که باب طبع مشتری نیست، در این موقعیت باید بدانید با چه روشهایی میتوانید مشتریان خود را خوشحال و راضی نگه دارید.

فرقی نمی‌کند که با یک مشتری راضی طرف هستید یا مشتری که از دست شما عصبانی است. تنها چیزی که اهمیت دارد نوع برخورد با مشتری و جمله‌بندی شما در زمان گفتگو با اوست. مدیریت موقعیت های دشوار کار ساده ای نیست، در چنین شرایطی به ندرت میتوان راه حلی کامل و جامع ارائه کرد. با این حال با کمی مهارت و تمرین میتوان از پس این چالشها برآمد.

3.     توجه به مشتریان

به جزئیات توجه کنید. گاهی ممکن است برخی جزئیات بی اهمیت به نظر برسند اما درواقع تاثیر زیادی داشته باشند.

همیشه به خاطر داشته باشید زمانی که یک مشتری به دنبال یک راهکار خاص هست، بهتر است کمی زمان بگذارید تا بفهمید که دقیقاً دنبال چه چیزی است. این کار نه تنها به شما کمک می‌کند بر روی مشتریان خود مطالعه داشته باشید و موقعیت‌های مختلف را شناسایی کنید، بلکه به شما کمک می‌کند تا با دریافت اطلاعات از کاربران رابطه خوبی را با او برقرار کنید و اعتمادی بین شما شکل می‌گیرد.

گاهی اوقات ممکن است که مشکل مشتری، سوالی متداول و تکراری باشد. پیش از آنکه با یک جواب کوتاه و خلاصه به مکالمه خود پایان دهید، دوباره فکر کنید. سعی کنید از این فرصت استفاده کرده و ارتباط دوستانه‌ای با مشتری خود برقرار کنید.

فراموش نکنید که مشتری‌ها در هر شرایطی دوست دارند پاسخ مشکلات خود را از زبان یک انسان بشنوند. بنابراین، خوب به صحبت‌های آن‌ها گوش داده و با آن‌ها همدردی کنید.اگر نمی‌توانید پاسخ مشتری را بدهید هیچ اشکالی ندارد که تماس را به بخش دیگری ارجاع دهید. همچنین، تمام مراحل حل مشکل را برای آن‌ها توضیح دهید و آن‌ها را در جریان امور قرار دهید. گاهی اوقات یک برند نمی‌تواند مشکل مشتری را به هیچ‌وجه برطرف کند. در چنین شرایطی، بهترین کار این است که سرویس دیگری به مشتری پیشنهاد داده شود. در برخورد با مشتری طوری رفتار کنید که دوست دارید با شما رفتار شود.

 

پرویز درگی

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

 چند سال پیش یکی از بانک‌ها، تیزری تبلیغاتی در مورد جوایز حساب‌های قرض‌الحسنه در تلویزیون پخش کرد. پخش این تبلیغات باعث کاهش چشمگیر حساب‌های قرض‌الحسنه آن بانک شد. یعنی تبلیغی که باید باعث افزایش سپرده‌گذاری قرض‌الحسنه در بانک شود اثر معکوس داشت.

در این مواقع سؤالی که به ذهن می‌رسد این است که چه چیزی باعث این‌گونه اتفاقات می‌شود؟

این سوالی است که تلاش می کنیم در یک سلسله مباحث با عنوان ارتباط مؤثر به آن ها پاسخ بدهیم.

می‌دانیم که چه در ارتباطات بین فردی و چه در ارتباطات جمعی مقصود این است که پیام خود را واضح و بدون ابهام به دیگران برسانیم. برای رسیدن به این مقصود هم فرستنده پیام و هم گیرنده باید تلاش کنند. اما درهرصورت ارتباطات  فرایندی است که می‌تواند مملو از خطا باشد، یا پیام‌ها توسط گیرنده بد تفسیر شود. اگر این خطاها شناسایی نشود می‌تواند باعث سردرگمی فوق‌العاده، به هدر رفتن تلاش‌ها و از دست رفتن فرصت‌ها شود.

درواقع، ارتباطات زمانی موفق است که  فرستنده و گیرنده درک مشترکی از پیام داشته باشند.

ما تلاش می‌کنیم که با ارسال موفق پیام خود به گیرنده، افکار و ایده‌های خود را به شکلی مؤثر منتقل ‌کنیم. هنگامی‌که ارسال پیام موفق نباشد افکار و ایده‌هایی که منتقل می‌شود منعکس‌کننده نظر ما نیست، و این به معنای شکست هدف ارتباط است خواه شخصی باشد یا حرفه‌ای.

در بررسی‌های اخیر در شرکت‌هایی با بیش از ۵۰۰۰۰ پرسنل، مهارت‌های ارتباطی به‌عنوان مهم‌ترین عامل تعیین‌کننده در انتخاب مدیران ذکر شده است. این تحقیق، که توسط دانشگاه کسب‌وکار کاتز پیتسبورگ انجام‌شده، اشاره می‌کند که مهارت‌های ارتباطی، ازجمله مهارت ارائه شفاهی و کتبی، و همچنین  توانایی کار با دیگران، عامل اصلی کمک به موفقیت شغلی است.

به‌رغم افزایش اهمیت مهارت‌های ارتباطی، بسیاری از افراد همچنان قادر به برقراری ارتباط و انتقال افکار و ایده‌های خود به‌طور مؤثر چه در قالب شفاهی و یا مکتوب نیستند. این ناتوانی پیشرفت شغلی آن‌ها را مشکل می‌کند.

انتقال موفق  پیام خود چه درفروش و بازاریابی و چه در مسیر شغلی برترین راه برای پیشرفت است. برای این کار، شما باید بدانید که چه پیامی را می‌خواهید منتقل کنید، چه مطلبی را برای مخاطبان خود ارسال می‌کنید و این مطلب توسط آن‌ها چگونه درک خواهد شد. شما همچنین باید شرایط و وضعیتی را که ارتباطات را احاطه کرده است مانند بافت موقعیتی و فرهنگی را بشناسید.

اهمیت برداشتن موانع انتقال پیام

فرایند ارتباطات متشکل از ارسال‌کننده، پیام، کانال، دریافت‌کننده، فیدبک و بافت با زمینه است (مشاهده نمودار زیر) و موانع ارتباط می‌تواند در هر مرحله ظاهر شود و ایجاد سوءتفاهم و سردرگمی کند.

communicationsprocess

برای برقراری ارتباط مؤثر و برای انتقال پیام  خود بدون ایجاد سوءتفاهم و سردرگمی، هدف شما باید این باشد که این موانع  را در هر مرحله از این فرایند به حداقل برسانید.

بافت یا زمینه ارتباط

موقعیتی که در آن پیام خود را منتقل می‌کنید بافت یا زمینه ارتباطات محسوب می‌شود که شامل محیط  و یا فرهنگ می‌شود (فرهنگ‌سازمانی، فرهنگ‌های بین‌المللی، و غیره).

خوب است در اینجا مثالی بزنیم که شاید آن را در شبکه‌های اجتماعی خوانده باشید. اینکه این داستان واقعی است یا نه را نمی‌دانم. اما درهرصورت نشان‌دهنده اهمیت بافت یا زمینه در ارسال پیام است:

یکی از نمایندگان فروش شرکت کوکاکولا، مأیوس و ناامید از خاورمیانه بازگشت. 
دوستی از وی پرسید: چرا در کشورهای عربی موفق نشدی؟
وی جواب داد: هنگامی‌که من به آنجا رسیدم مطمئن بودم که می‌توانم موفق شوم و فروش خوبی داشته باشم. اما مشکلی که داشتم این بود که من عربی نمی‌دانستم. لذا تصمیم گرفتم که پیام خود را از طریق پوستر به آن‌ها انتقال دهم. بنابراین سه پوستر زیر را طراحی کردم:

پوستر اول مردی را نشان می‌داد که خسته‌وکوفته در بیابان بیهوش افتاده بود.

پوستر دوم مردی که در حال نوشیدن کوکاکولا بود را نشان می‌داد.

پوستر سوم مردی بسیار سرحال و شاداب را نشان می‌داد.

پوسترها را به ترتیب از چپ به راست در همه جاهایی که در معرض دید بود چسباندم.

دوستش از وی پرسید: آیا این روش به کارآمد؟
جواب داد: متأسفانه من نمی‌دانستم عرب‌ها از راست به چپ می‌خوانند و لذا آن‌ها ابتدا تصویر سوم، سپس دوم و بعد اول را دیدند و فکر کردند که با خوردن کوکاکولا خسته و کوفته در بیابان بیهوش می شوند!

این مطلب که عربها مطالب را از راست به چپ می‌خوانند زمینه‌ای بود که نماینده فروش فوق به آن بی‌توجهی کرده بود.

ارسال‌کننده پیام

به‌عنوان ارسال‌کننده پیام، شما باید بدانید چرا در حال برقراری ارتباط هستید و چه پیامی را می‌خواهید به مخاطب برسانید. شما همچنین باید مطمئن باشید که پیام شما مفید و درست است.

پیام

اطلاعاتی است که شما قصد دارید آن را به دریافت‌کننده پیام منتقل کنید.

 کدگذاری پیام

بیان اطلاعات باید به شکلی باشد که مخاطب آن را به‌راحتی درک کند، به شکل بیان اطلاعات کدگذاری می‌گویند. موفقیت در این مرحله بستگی به انتقال ساده و شفاف اطلاعات دارد. هرچقدر که اطلاعات به شکل ساده‌تر و شفاف‌تری منتقل شود فهم آن آسان‌تر می‌شود.

در این مرحله همچنین باید این امکان را که ممکن است مخاطب گیج و سردرگم شود، پیش‌بینی کنید و تلاش کنید که این امکان را از بین ببرید.

مباحثی که می‌تواند موجب گیجی مخاطب شود عبارت است از تفاوت‌های فرهنگی، مفروضات اشتباه و از دست رفتن بخشی از اطلاعات در فرایند انتقال پیام.

بنابراین باید مراقب باشید که اطلاعات را طوری کدگذاری نکنید که موجب سوءتفاهم در مخاطب شود.

مشکل تیزر تبلیغاتی که در ابتدای این مقاله به آن اشاره شد همین بود که مخاطب دچار سوءتفاهم می‌شد و گمان می‌کرد که جایزه ارزشمندی از طرف بانک به حساب‌های قرض‌الحسنه داده نخواهد شد.

کانال انتقال پیام

کانال‌های انتقال پیام همان‌طور که از نامشان پیدا است وسیله انتقال پیام به مخاطب هستند که می‌تواند دیدار چهره به چهره، تلفن، ایمیل، مکتوبات اداری، رادیو، تلویزیون و … باشد.

هر کانالی برای ارتباطات بین فردی و ارتباطات جمعی نقاط ضعف و قوت خود را دارد. مثلاً اگر قرار است اطلاعات یک لیست طولانی را به کسی بدهیم مسلماً بیان شفاهی از طریق تلفن یا چهره به چهره مناسب نیست. 

کد برداری از پیام

همان‌طور که کدگذاری خوب یک پیام هنر است. کد برداری هم یک مهارت است و همان‌طور که کدگذاری اشتباه می‌تواند موجب سردرگمی و سوءتفاهم شود، کدبرداری هم می‌تواند گیرنده را به اشتباه بیندازد.

لازمه کدبرداری صحیح قبل از هر چیز دیگر مهارت گوش دادن فعال یا مطالعه دقیق است و در مرحله بعد داشتن دانش لازم برای درک پیام.

گیرنده پیام

پیام به افراد مخاطب شما تحویل می‌شود. بدون شک، میل دارید که پیام شما اقدام یا واکنش دلخواه در مخاطب ایجاد کند. بااین‌حال باید به خاطر داشته باشید که این افراد انبانی از احساسات و ایده‌ها و اطلاعات دارند که در درک آن‌ها از پیام تأثیر می‌گذارد و با همین درک وارد تعامل با شما می‌شوند.

 در تعاملات بین فردی برای اینکه ارتباط مؤثری برقرار کنید باید این مطلب را قبل از ارسال پیام خود در نظر بگیرید و متناسب با آن عمل کنید.

بازخورد

در تعاملات بین فردی مخاطبان در مقابل دریافت پیام بازخورد می‌دهند. این بازخورد می‌تواند کلامی یا غیرکلامی باشد.

شما به‌عنوان ارسال‌کننده پیام باید به این بازخورد توجه کافی داشته باشید چرا که تنها وسیله‌ای است که می‌توانید بفهمید که آیا گیرنده، پیام شما را درست فهمیده یا خیر. و اگر گیرنده پیام درست متوجه پیام شما نشده است حداقل برای خود این امکان را فراهم کنید که برای بار دوم پیامی قابل‌فهم‌تر ارسال کنید.

برای اینکه پیام شما به‌خوبی درک شود چه در ارتباطات بین فردی و چه در ارتباطات جمعی باید تلاش کنید که موانع انتقال صحیح پیام در مسیر این فرآیند را از میان بردارید.

در ادامه این مباحث شما را با رفع این موانع آشنا خواهیم کرد.

 

محمدرضا حق پرست

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

خودباوری

ابتدا باید خودباوری را تعریف کنیم و مرز آن را با مفاهیم مهمی مثل اعتماد به نفس و همچنین عزت نفس بیابیم. خودباوری در یک تعریف ساده می تواند شامل تمام چیزهایی باشد که ما از خودمان انتظار داریم که در آن ها موفق باشیم. با تعریف دقیق تر می توان گفت خودباوری عبارت است از انطباق ذهنی مثبت بر عملکرد و کارنامه آن. یعنی اگر ما ده ها بار در رد شدن از خیابان موفق بوده باشیم، حتما در ما خودباوری عبور از عرض خیابان شکل گرفته است. نکته بسیار اساسی این است که با تعریفی که انجام شد تفاوت خودباوری با عزت نفس به وضوح دیده شد. اما ممکن است شباهت هایی میان اعتماد به نفس و خودباوری وجود داشته باشد. اعتماد به نفس هم مانند خودباوری انطباق ذهنی با کارنامه عملکرد و یا پیش بینی از توانایی انجام کاری است. با این تفاوت مهم که خودباوری، شعبه های مختلفی دارد. اما اعتماد به نفس کلی است. یعنی انسان ها در زمینه های مختلف ممکن است دارای خودباوری یا عدم خود باوری باشند اما لزوما دارای اعتماد به نفس مثبت یا منفی هستند. که بیشتر مردم از اعتماد به نفس مثبت، به عنوان اعتماد به نفس داشتن و از اعتماد به نفس منفی نیز به عنوان اعتماد به نفس نداشتن یاد می کنند.

به طور مثال شما ممکن است فردی دارای اعتماد به نفس مثبت باشید اما خودباوری پریدن از برج بانجی جامپینگ را نداشته باشید و برعکس ممکن است فردی دارای اعتماد به نفس منفی باشد اما به دلیل تکرار و عادت به این کار، به راحتی از برج بانجی جامپینگ سقوط آزاد کند. تنیدگی شدید عزت نفس و اعتماد به نفس از آن جهت است که در آن ها بحث نظام ارزشی افراد نیز مطرح است. به طور مثال شما اگر اعتماد به نفس مثبت داشته باشید و همچنین فردی دارای عزت نفس بالا هم باشید هیچ کاری نمی کنید مگر آن که در نظام ارزشی شما بلامانع باشد. شما دروغ نمی گویید، کار خلاف انجام نمی دهید و ...تفاوت دیگر خودباوری با دو مفهوم مشابه دیگر همین است. شما می توانید خودباوری منفی و ضد اجتماعی نیز داشته باشید. شاید دیده باشید که در گزارش های خبری سارقینی را مقابل دوربین می آورند که در چشم بر هم زدن درب خودرو را باز می کنند. این سارق ممکن است دارای اعتماد به نفس مثبت یا منفی باشد، حتما دارای عزت نفس نیست اما قطعا دارای یک خودباوری بسیار بالا در زمینه سرقت است.

خودباوری چه طور به ما کمک می کند؟

این سوال لطیفه گونه را حتما شنیده اید که اول مرغ بوده یا تخم مرغ؟ سوال اساسی موضوع امروز ما این است که اول موفقیت بوده و بعدا خودباوری شکل گرفته یا اول موفقیت ایجاد شده تا بعدا به واسطه آن خودباوری شکل گرفته است. جواب قاطع و صریحی در این مورد وجود ندارد اما چیزی که می دانیم این است که خودباوری و موفقیت به هم دیگر مربوط هستند. بدون موفقیت خودباوری شکل نمی گیرد و بدون خودباوری موفقیت ایجاد نمی شود. همچنین یقین داریم که خودباوری و موفقیت هم تراز یک دیگر افزایش پیدا می کنند و هم تراز هم دیگر نیز کم می شوند. یعنی هر چه شخصی در موارد مختلف به موفقیت دست پیدا کند خودباور تر می شود و هر چه خودباورتر باشد قله های موفقیت بیشتری را فتح خواهد کرد. موفقیت نیاز به خودباوری دارد. بارها شنیده اید که برای شروع کردن لازم نیست عالی باشید ولی برای عالی شدن حتما باید شروع کنید. تا شما شروع به حرکت نکنید، مسیرتان را انتخاب نکنید و برای رسیدن به هدفتان تلاش نکنید نمی توانید از موفق شدن حرف بزنید. شما اگر در خانه تان نشسته باشید هیچ گاه به یک شهر دیگر نمی رسید اما اگر تصمیم بگیرید که به شهر دیگری بروید و از جایتان بر خیزید و شروع به حرکت کردن کنید و در این مسیر خسته نشوید و موانع احتمالی را پشت سر بگذارید حتما بعد از مدتی، چه کوتاه یا طولانی به مقصد مورد نظرتان می رسید.

بگذارید برای شما یک مثال عینی بزنیم: شما می خواهید به صورت جدی درس بخوانید و در تحصیل فرد موفقی شوید. شاید به خاطر تلقین هایی که از گذشته خودتان برای خودتان ایجاد کرده اید، قضاوت های دوستان، سرزنش های اولیا یا معلمان و مسئولان مدرسه بر مبنای گذشته ای که داشته اید و نتوانسته اید یا نخواسته اید درس بخوانید خودباوری لازم را برای شروع این کار ندارید. متاسفانه شما به خاطر نداشتن خودباوری هیچ گاه موفق نمی شوید. شما چون نزد خودتان و اطرافیانتان پیش زمینه مناسبی ندارید خودباوری کافی برای تبدیل شدن به دانش آموزی درس خوان را ندارید و اگر تصمیمی جدی نگیرید هیچ وقت هم درس خوان نمی شوید و یا به طور دیگر شما می خواهید نمره 18 یک درس را تبدیل به نمره 20 کنید یا درصدهای یک درس خاص در کنکور آزمایشی بعدی را به جای 80 درصد، 90 درصد بزنید. شما زمانی که نمره 18 آن درس یا درصد 80 را کسب کرده بودید هم مورد ستایش اطرافیانتان بودید و رضایت خودتان را هم جلب کرده بودید. با این حساب می دانید که چون این شما بودید که در گذشته این موفقیت نسبی را به دست آورده اید پس دوباره هم می توانید موفقیت قبلی را تکرار کرده و حتی آن را بهبود ببخشید.

دلیل اصلی دوران استراحت روحی بعد از تصادفات شدید رانندگی نیز چنین دلیلی دارد. فردی که در تصادف رانندگی آسیب دیده یا به کسی آسیب رسانده است، طبق نظر روانپزشکان و مشاوران روانشناس تا مدتی از رانندگی منع می شود. پزشکان و مشاوران سعی می کنند با روش القای مثبت که یکی از روش های روانشناسی مثبت گرا است خاطرات بد را از ذهن فرد بیرون رانده و خودباوری از دست رفته را احیا کنند. به بیانی واقعی خودباوری برای انجام کاری، در اصل بیش از 50 درصد راه را برای شما هموار می کند. باعث می شود که شما تصمیم بگیرید و علاقه مند شوید که کاری را شروع کنید و یا آن را ادامه دهید. خودباوری بستر و زمینه اصلی انگیزه و امید انسان هاست. انسان ها بدون خودباوری نمی توانند تصمیم بگیرند، نمی توانند شروع به حرکت کنند، نمی توانند خودشان را در این مسیر ارزیابی کنند و در نتیجه نمی توانند موفق شوند.

چگونه به خودباوری برسیم؟

1- خودتان را ببخشید: پذیرفتن این که همه انسان ها اشتباه می کنند جزو ویژگی های افراد سالم است. همه ما در زندگی کوتاهی داشته ایم، تنبلی کرده ایم، مسیرهای اشتباه را امتحان کرده و وقت خود را تلف کرده ایم. اما شنیده اید که می گویند ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است؟ ماهی موفقیت تان را از آب بگیرید. گذشته ها گذشته.

2- دچار دام کامل گرایی نشوید: در حین مقاله برای شما نوشته ایم که برای شروع کردن نباید عالی بود. بلکه برای عالی شدن باید شروع کرد. ما وقتی از انسان های موفق صحبت می کنید پروفسور حسابی و کریستیانو رونالدو و دیوید فینچر به ذهنمان می آیند. نمونه های کامل از موفقیت و وقتی خودمان را با آن ها مقایسه می کنیم خودمان را دست کم می گیریم و عملا خودباوری را در خودمان می کشیم. باید بدانیم همه افراد موفق از نقطه ای شروع کرده اند و در زمان شروع و یا حتی اواسط مسیر اصلا عالی نبوده اند فقط کمی تلاششان بیشتر بوده، خسته نشده اند و باور کرده اند که می توانند.

3- فکرهای مسموم را از ذهنتان بیرون کنید: بی خیال بهانه ها شوید. این که فلانی باهوش تر است، فلانی تجربیات بیشتری دارد یا شرایط بهتری برایش فراهم است دام های ذهن تنبل است. شما باید شروع کنید و به موفقیت برسید. با هر میزان هوش، هر میزان امکانات و هر میزان تجربه.

4- کیک بزرگ را در دهانتان نگذارید: شما می دانید که یک کیک تولد را نمی توانید درسته بخورید. پس آن را تکه تکه می کنید و بعد می خورید. اهدافتان همان کیک بزرگ تولد است. در مثالی که با هم مرور کردیم رسیدن از نمره 12 به نمره 18 برای شما یک کیک بسیار بزرگ است. بدیهی است که شما خودباوری لازم برای پریدن از نمره 12 به 18 را ندارید اما وقتی هدف را کوچک می کنید، در حد یک نمره می کنید چی؟ خودباوری لازم را پیدا می کنید. یک نمره چیزی نیست که به آن نرسید. این چنین اطرافیان شما هم به صورت تدریجی باور می کنند که شما در حال پیشرفت هستید و این توانمندی را دارید که رشد کنید. همین باور اطرافیان به تقویت خودباوری خودتان منجر می شود.

 

علی میرصادقی

  • حسین هرمس