روانشناسی و مدیریت

  • ۰
  • ۰

۱. می‌خواهی زندگی‌ات را پیش از مردن خوب تکان بدهی و اقل‌کم به بعضی رویاهایت برسی.
خب، حالا چه باید بکنی؟ شاید تو هم مثل خیلی‌ها یک، دو یا چند تا کار تازه را شروع کنی، پروژه‌های تازه بگیری و خلاصه عملیات زندگی‌تکانی را با بزرگ‌کردن سبد کارها و تنوع دادن به محتویات آن شروع کنی.
اما غالباً بعد از مدتی می‌بینی کماکان گرفتاری، حتی گرفتاری‌ات بیشتر هم شده؛ نه‌تنها قدمی به سمت رویاهای بزرگت برنداشته‌ای، که خودت را از دستیابی به آن‌ها دورتر هم می‌بینی.
شاید بهتر باشد به‌جای آغاز کارهای بیشتر، روی همین کار یا کارهایی که الان داری بیشتر کار کنی.

۲. ترکیب دو کار و علاقۀ مختلف هیچ بد نیست. و اصلاً یکی از راه‌های تمایز و موفقیت است. مثل ممکن است به یک رشتۀ هنری علاقه‌مند باشی و در کنار آن دنیای آموزش هم وسوسه‌ات کند.
روی کاغذ همه چیز درست است، هم می‌توانی کار هنری‌ات را بکنی، هم معلم خوبی باشی. اما مسئله این است که اغلب اوقات هم از این می‌مانی و هم آن. باید ببینی چطور می‌توانی هم با این بمانی و هم آن!
شاید باید خیلی چیزهای اضافه را سختگیرانه از زندگی‌ات بیرون بریزی.

۳. بفرما، دو دقیقه رفتم ریشم را بزنم بیایم بهتر بنویسم، دوباره عدل زدم همان جای زخم قبلی را بریدم. حواسم بود که اصلاً ژیلت را به آن سمت نبرم، اما یک لحظه ذهنم رفت پیش همین تلگرامات که مثلاً ایده پیدا کنم برای نوشتن، که دوباره تیغ را کشیدم روی زخم قبلی و خون فواره! زد. اصلاً زندگی هم همین است، تصمیم می‌گیری خیلی اشتباه‌ها را دوباره تکرار نکنی، اما همینکه حواست پرت شد، دوباره می‌افتی به دور باطل تکرار اشتباهات قبلی.
دیدی؟ خواستم از ریش تراشیدن خودم ایده بیرون بکشم. مگر سامرست موام نگفته بود که در هر بار تراشیدن ریش فلسفه‌ای نهفته است. خب، این هم فلسفیدن من بود دیگر. ارواح مشکم!

۴. ظاهراً نوشتن، از انگشت در بینی گرداندن هم راحت‌تر است. اما همینکه شروع کنی به روزانه‌نویسی و بخواهی دو تا جملۀ ساده را به هم بچسبانی و منتشر کنی، می‌بینی خیر، این انگشت به این راحتی‌ها توی آن بینی نمی‌چرخد.
خلاصه اگر نوشتن سخت است، نگران نشو، به خاطر این نیست که تو مایه و استعدادش را نداری. مشقت در ذات این کار است. اما مرارت خالی از بهره‌ای نیست.

۵. امروز دو سه تا دفتر شعر خواندم. که یکی‌ش بیشتر درگیرم کرد. زبان‌ورزی و استعاره‌بازی نویسنده از سر ذوق و مهارت بود. دستت رسید بخوانش: گیومه‌های سرگردان از علیرضا عامری.
یکی از شعرها:
همین که هستی خوب است
چرا که تمنای طناب را به تاخیر می‌اندازد
و صبحانۀ نو پهن می‌کند
برای توان دوبارۀ سرودن
در تنی تنها.

 

شاهین کلانتری

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

تحقیقات نشان می‌دهد انسان‌ها روزانه بیش از ۵۰.۰۰۰ فکر در سرشان دارند. این الگوهای فکری اگر به‌کرات تکرار شوند و مغزمان نیز شواهدی برای آن‌ها پیدا کند تبدیل به باور می‌شوند. باور یک الگوی فکری بسیار تکرارشونده است که ثبات بیشتری دارد و به تصمیمات و رفتارهای ما جهت می‌دهد.به زبان ساده باور یعنی اصولی را در زندگی قبول داشته باشی و باور کنی که اینها اصول تغییر ناپذیر زندگی هستند چیزهایی که اگر تمام دنیا به هم ریخت بدانی آنها هنوز محکم و پابرجا هستند. ایمان داشتن به یک الگوی فکری، یک مرحله بالاتر از باور است و جایگاه حمایتی بسیار قوی و محکمی در ذهن ما دارد.

سه فرد مختلف یک جمله یکسان را بیان می‌کنند مثلاً می‌گویند: “دروغ بد است و دروغ‌گو دشمن خداوند است.” نفر اول به‌عنوان یک ایده و یک جمله زیبا و یک نظر آن را بیان می‌کند. نفر دوم به‌عنوان باور عمیق این جمله را بیان می‌کند و نفر سوم به این جمله ایمان دارد، همان‌طور که به زنده‌بودن خودش ایمان دارد. تفاوت بسیاری در عملکرد این سه نفر و تصمیمات آن‌ها وجود دارد. نفر اول در موقعیت‌های مختلف اگر لازم شود دروغ می‌گوید. نفر دوم ممکن است در تمام طول زندگی‌اش کمتر از انگشتان دست دروغ بگوید و شاید هم نگوید اما نفر سوم اگر جانش به خطر بیفتد نیز دروغ نخواهد گفت.

سه فرد مختلف می‌گویند «ورزش کردن برای سلامتی خوب است» کدامشان این جمله را باور دارند؟ آن‌هایی که ورزش می‌کنند؛ یعنی عمل شما نشان‌دهنده باور شماست و تنها معیار چیزی است که شما انجام می‌دهید نه چیزی که شما می‌گویید.

بگذارید رک برایتان بگویم: تمام زندگی شما را باورهای شما می‌سازند. وضعیت سلامت جسمی و روحی شما، درآمد شما، ارتباطات شما، معنویت شما و خلاصه تمام زندگی‌تان از باورهایتان آب می‌خورد. باورهای شما نتایج زندگی شما را خلق می‌کنند و خبر بد اینکه بسیاری از مردم اصلاً درباره باورهای خود فکر هم نمی‌کنند چه رسد به اینکه بخواهند آن‌ها را تغییر دهند.متاسفم بگویم که سهم باورها در زندگی انسانها هر لحظه کمتر و کمتر می شود.متاسفم بگویم که هر کس باوری پیدا می کند قبل از آنکه بر اساس آن باور زندگی کند به موعظه باورهایش می پردازد.گویی راه عمل به باورها بسیار وهم انگیز و ترسناک است که اگر همراهانی نیابند به تنهایی جرات پیمودن آن را ندارند.

باور نباید به سلیقه تبدیل شود،نباید به گزاره هایی قابل بحث تبدیل شود باور نباید قابل تردید باشد.امروزه باور نداشتن به هیچ چیز از باور داشتن به هر چیزی خطرناک تر است.

تردید تو را به نشستن و فکر کردن وا می دارد و باورها به ایستادن و عمل کردن.

پیشنهاد می‌کنم به باورهای خود بیندیشید. بسیاری از افراد لباس‌های ده سال قبل خود را نمی‌پوشند اما متأسفانه با باورهای صدسال قبل زندگی می‌کنند. باورهای پوسیده‌ای که موفقیت و خوشبختی و آرامش را از آن‌ها می‌گیرد. شما چه باوری درباره پول‌دارید؟ چه باوری درباره خداوند دارید؟ چه باوری درباره خودتان دارید؟ چه باوری درباره موفقیت دارید؟ لطفاً باورهایتان را یادداشت کنید. باوری را انتخاب کنید که به شما نیرو و توان و امید بدهد. باوری که شما را قدرتمند کند نه ضعیف. باوری که شما را به حرکت و رشد و سکون وا بدارد نه به رکود و خمودگی.نکته بسیار مهم این است که باورها هیچ کدام درست یا نادرست نیستند بلکه اگر هر کدام از آنها را درست فرض کنیم برایمان منافع و هزینه ای دارند.این به این معنیست که آنها به خودی خود اصالت ندارند بلکه درست مانند یک ابزار می باشند که مناسب بودن یا نبودنشان بسته به هدف معنا پیدا می کند.انسان منطقی می داند که نه چکش بهتر است و نه انبردست.او از خود می پرسد این ابزار برای چه هدف و چه منظوری مناسب است؟ برای انتخاب باورهایمان ابتدا باید از خود بپرسیم هدف مان چیست؟ و بعد ببینیم آیا این باورها ما را به آن هدفمان می رسانند؟ آیا من آرامش می خواهم،آسایش می خواهم،رفاه می خواهم،خدمت به خلق خدا را می خواهم،شهرت می خواهم،احساس مفید بودن می خواهم؟خیلی ساده لوحانه است که بگوییم همه اش خوب است.باید آنها را دو به دو مقایسه کنیم و یکی را خط بزنیم.آن قدر این بازی را ادامه بدهیم تا بتوانیم بر اساس ارزش های ذهنی مان آنها را به ترتیب اولویت مرتب کنیم.حالا دقیق تر می توان گفت که کدام باورها می تواند برای رسیدن به هدف هایمان مفید و مناسب تر باشد.

باورهای ما از کجا می‌آیند؟ از والدین، مذهب، معلمان، دوستان و نزدیکان، رادیو و تلویزیون، فرهنگ و جامعه و …مراقب ورودی‌های ذهن خود باشید. دلم نمی‌خواهد این قسمت را بیشتر توضیح دهم چون خطر سانسور توسط ناظر محترم ارشاد هست (!)

تمرین: ۷ مورد از باورهای سازنده و مثبت خود را نام ببرید مثلا:

  • من دست به هر کاری بزنم موفق می‌شوم.
  • فرصت‌ها و موقعیت‌ها را در هر جا می‌توان یافت.
  • من قابلیت و استعداد موفق شدن رادارم.
  • دنیا پر از فراوانی است.
  • در دل هر سختی و مصیبتی می‌توان میوه‌های مطلوبی به دست آورد.
  • همانا با هر سختی آسانی است.
  • خداوند با همه هستی‌اش پشتیبان من است.

۷ مورد از باورهای منفی و محدودکننده خود را نام ببرید مثلا:

  • سنگ بزرگ نشانه نزدنه
  • پول ایمان را از بین می‌برد.
  • من به‌اندازه کافی لایق و باهوش نیستم.
  • پاتو اندازه گلیمت دراز کن.
  • شغل دولتی پیدا کن با کارآفرینی زمین می‌خوری.
  • خدا خواسته ما بی‌پول باشیم.
  • فقط از راه درس و تحصیل می‌شود موفق شد.

جایگزینی باورهای مثبت با منفی

  • من نمی‌توانم این کار را انجام دهم= من می‌خواهم این کار را انجام بدهم.
  • سعی خودمو می‌کنم ولی فکر نمی‌کنم بشود= انجامش می‌دهم و مطمئنم می‌شود.
  • من آمادگی ندارم=من در حال آماده شدن هستم.
  • نمی‌توانم=نمی‌خواهم. اگر بخواهم می‌توانم.
  • تقصیر من نبود= من کاملاً مسئولم.
  • این‌یک مشکل است=این‌یک فرصت است.
  • امیدوارم=ایمان‌دارم.
  • کاش=دفعه بعد.
  • وحشتناکه= تجربه آموزنده آیه.

حسن شیرمحمدی

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

اثر بومرنگ که از آن با عنوان عمل وارونه نیز نام برده می‌شود، در بحث مدیریت کارکنان به راهبرد یک شرکت در بازگرداندن نیروهایی که سازمان را ترک کرده‌اند، اشاره دارد. نام این اثر از بومرنگ گرفته شده است، چوب خمیده‌ای که پس از پرت شدن به سوی پرتاب‌کننده باز می‌گردد. بنابراین منظور ما از بومرنگ در اینجا کارمندانی هستند که به هر دلیل سازمان خود را ترک کرده‌اند و اکنون قصد دارند به محل کار قبلی بازگردند یا سازمان قصد دارد که بار دیگر باب همکاری با آنها را بگشاید.

در گذشته شرکتها ترجیح می‌دادند فردی را که سازمان را ترک کرده دیگر دعوت به همکاری نکنند. اما امروزه این روند به صورت کلی تغییر کرده است و داده‌های منتشر شده نشان می‌دهد که روند استخدام مجدد کارمندان قبلی به سرعت در شرکتهای مختلف در حال افزایش است. برای مثال مطالعه‌ای که اخیراً توسط موسسه ورک فورس (Workforce) انجام شده و در آن بیش از 1800 مدیر منابع انسانی حضور یافته‌اند، نتایج جالبی را در پی داشته است:

·        نزدیک 76 درصد مدیران منابع انسانی عنوان کردند که نگرش مثبتی نسبت به بازگشت بومرنگ‌ها به شرکت دارند.

·        حدود یک‌سوم از مدیران منابع انسانی مهم مزیت بازگشت بومرنگ‌ها را آشنایی آنها با فرهنگ سازمان می‌دانستند درحالیکه یک سوم دیگر معتقد بودند بهترین مزیت عدم نیاز به آموزش است.

·        بیش از هشتاد درصد از مدیران منابع انسانی عنوان کردند که ورود بومرنگها باعث کاهش خروجی‌های سازمان شده است.

مزایای استخدام مجدد کارمندان قدیمی

1.      فاز شناخت به سرعت طی می‌شود. کارمندی که پیش از این در سازمان شما کار می‌کرده به خوبی با فرایندهای سازمان آشنا است. شما هم به خوبی از استعدادها و توانایی‌های وی آگاهی دارید بنابراین فاز شناخت کاری که به زمان و هزینه زیادی نیاز دارد، تقریباً حذف می‌گردد و فرد سریع‌تر می‌تواند خود را به مرحله بهره‌وری کاری برساند. از طرف دیگر، هم مدیریت و هم نیرو با روحیات یکدیگر کاملاً آشنا هستند و این بدین معنی نیست که فاز شناخت روانی نیز قبلاً انجام شده است و سازمان می‌تواند به راحتی و بدون متحمل شدن هیچ هزینه‌‌ای این مرحله را نیز پشت سر گذارد.

2.      خوبها باز می‌گردند. شما به عنوان یک مدیر همیشه یه دنبال نیروهای طلایی یا نقره‌ای هستید و هیچ وقت تمایلی ندارید که نیروهای متوسط و ضعیف را به سازمان خود بازگردانید. به عبارت دیگر، شما فردی را به سازمان خود بازمی‌گردانید که قبلاً از عملکرد وی رضایت داشته‌اید. این فرایند به صورت خودکار، به افزایش تعداد منابع انسانی شایسته کمک می‌کند.

3.      بومرنگ تجربیات و مهارتهای جدیدی با خود می‌آورد. بدون تردید نیرویی که زمانی را خارج از سازمان شما گذرانده، مهارتهای جدیدی به دست آورده که حال می‌تواند در جهت پیشبرد اهداف سازمان استفاده کند. در برخی از موارد، این افراد حتی با خود مشتریان جدیدی را برای سازمان می‌آورند.

4.      بومرنگ‌ها به محیط کار اعتبار می‌بخشند. با بازگشت نیروی قبلی به محیط کار، این پیام به سایر نیروها منتقل می‌گردد که محل کار من از ارزش و اعتبار بالایی برخوردار است که یک نیروی قابل آن را به رقبا ترجیح داده و بار دیگر در آن قدم گذاشته است. در نهایت، بازگشت بومرنگ‌ها باعث افزایش روحیه کارکنان و حس تعلق خاطر آنها به سازمان می‌گردد.

5.      ریسک‌های مرتبط با استخدام پایین می‌آیند. هر زمان که شما نیروی جدیدی را وارد سازمان خود می‌کنید، ریسک بالایی را می‌پذیرید. از همان مرحله آموزش که ممکن است فرد نیمه‌کاره آن را رها کند و هزینه زیادی را به سازمان شما تحمیل کند تا زمانی که فرد وارد سازمان می‌شود ولی ممکن است کیفیت موردنظر شما را نداشته‌ باشد تا حتی مسائل مربوط به امنیت اموال و اطلاعات، افراد جدید همواره درصد بالایی از ریسک را با خود به همراه می‌آورند. این ریسک‌ها در مورد کارمند جدید وجود ندارد چون شما با دانش، صداقت و درستی او آشنا هستید.

6.      ماندگاری و وفاداری بومرنگ‎ها بیشتر است. بِرَد هریس استاد دانشگاه ایلینوی امریکا در تحقیقی به این نتیجه رسیده است که میزان ماندگاری افرادی که سازمان را ترک کرده و دوباره به آن بازمی‌گردند، نسبت به سایر کارکنان بسیار بالاتر است. این افراد با شناخت قبلی به سازمان می‌آیند و از شرایط و انتظارات آن به خوبی آگاهند.

با توجه به این نکات لازم است راهبرد ما در قطع همکاری با نیروها به ویژه نیروهای طلایی و نقره‌ای به گونه‌ای باشد که امکان همکاری در آینده باز بماند. برخی از شرکت‌های پیشرو مانند اپل، باشگاههایی مجازی با عنوان باشگاه قدیمی‌ها به وجود آورده‌اند که افرادی که سازمان را به هر دلیلی ترک کرده‌اند در آن عضویت دارند و این باعث می‌شود ارتباط آنها با سازمان قطع نشود. 

 

پرویز درگی

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

بازاریابان در سراسر دنیا پولهای هنگفتی بابت پاسخ به این سوال که به چه عللی مردم کالا یا خدمات آنها را مصرف می کنند، هزینه می کنند.

البته در اینجا در پی آن نیستیم که به این سوال جوابی خاص بدهیم. هدف ما ارائه یک فهرست کلی است شاید بدینوسیله بتوانیم به شما کمک کنیم که دلیل خرید محصول یا خدمات خود را پیدا کنید؟

دلایل خرید را می توانیم به صورت زیر طبقه بندی کنیم:

  • ضروری: گاهی از اوقات خرید ها ضروری هستند مانند خرید دارو.
  • غیر ضروری: اما گاهی نیاز خریدها ضرورتی ندارد.
  • منطقی: گاهی از اوقات خریدها بر اساس منطق و تصمیم عقلائی انجام می شود.
  • غیر منطقی: گاهی نیز خریدها به دلایل احمقانه و پوچ انجام می شود.
  • آگاهانه: گاهی از اوقات خریدها بر اساس تحقیق انجام می شود و خریدار قبل از خرید بررسی هائی را به عمل می آورد.
  • هیجانی: گاهی از اوقات هم خرید بر اساس احساسات و هیجانات صورت می گیرد
  • بر اساس نیاز: گاهی خرید نیازی را بر طرف می کند.
  • بر اساس خواسته: گاهی نیز خرید خواسته و تمایل درونی را ارضا می کند.

از منظری دیگر مردم خرید می کنند:

برای افزایش

  • فروش
  • سود
  • رضایت
  • اعتماد به نفس
  • آسایش
  • لذت
  • تولید

برای محافظت از

  • خود
  • سرمایه گذاری
  • کارکنان
  • دارائی ها
  • پول
  • خانواده

برای ایجاد

  • درآمد
  • رضایت مشتری
  • تاثیر خوب بر دیگران

برای بهبود

  • ارتباط با مشتری
  • ارتباط با کارکنان
  • تصویر ذهنی
  • موقعیت
  • درآمد
  • عملکرد

برای کاهش

  • ریسک
  • هزینه
  • رقابت
  • نگرانی
  • مشکل

برای صرفه جوئی در

  • وقت
  • پول
  • انرژی
  • فضای مورد نیاز

برای نشان دادن ثروت:

  • چشم و همچشمی: خریدهای مسرفانه برای نمایش ثروت، در این موارد محصولات گرانتر ارجحیت دارند.
  • افاده فروشی: خرید چیزی که منحصر به فرد و تک است. مانند تابلوی یک نقاش مشهور
  • پیروی از مد: خرید چیزی که مطلوب همگان است

همچنین  دلایل مردم برای خرید را در سه طبقه می توان بررسی کرد:

  • اقتصادی: خرید برای ارتقای سبک زندگی یا ارضای دو طبقه اول نیازهای هرم مازلو یعنی نیازهای فیزیولوژیک و نیازهای ایمنی انجام می شود
  • روانشناختی: در این دسته تعامل انسانها با محیط و تاثیر آن بر خرید مورد بررسی قرار می گیرد. از این منظر محصولات برای ارتقای سطح رفاه و سلامت خریداری می شود مثلا خرید دستگاه تصفیه آب یا مبلمان
  • جامعه شناختی: مطالعه افکار، احساسات و رفتارها در تعامل یک گروه بخصوص در موقعیتهای اجتماعی مورد بررسی قرار می گیرد. افراد علاقه دارند که توسط دوستان و آشنایان پذیرفته شوند و به همین دلیل تمایل دارند که محصولاتی را مصرف کنند که اطرافیان و یا گروههائی که به آنها تعلق دارند مصرف می کنند.

 

محمدرضا حق پرست

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

با خودم گفتم بد نیست به سبک پاراگراف فارسی متمم، چند جمله از کتاب چنین گفت زرتشت را در این‌جا نقل کنم. بخشی که به خواب راحت شبانه می‌پردازد. نیچه در این بخش، از فرزانه‌ای حرف می‌زند که به مردم توصیه می‌کند تمام جنبه‌های زندگی خود را چنان بچینند که بتوانند آسوده بخوابند. و البته در پایان، حرف این فرزانه را نقد می‌کند و می‌گوید که چنین نگرشی، وقتی مفید است که برای زندگی معنایی قائل نباشیم:

***

زرتشت وصف فرزانه‌ای را شنید که از خواب و فضیلت نیکو سخن می‌گفت و بدان خاطر بسیار پاس داشته می‌شد و پاداش می‌گرفت و جوانان همه پای کرسیِ آموزش‌اش می‌نشستند. زرتشت به سراغ او رفت و با جوانان همه در پایِ کرسی‌اش نشست. و فرزانه چنین گفت:

حرمت و شرم در پیشگاهِ خواب! این است سَرِ کارها! از بدخوابان و شب‌زنده‌داران بپرهیزید!

خفتن هنری کوچک نیست: برای آن سراسر روز بیدار می‌باید بود.

روزانه می‌باید ده بار بر خود چیره شوید. زیرا این کار خوب خسته می‌کند.

… دیگر بار می‌باید ده بار با خود آشتی کنید. زیرا چیرگی مایه‌ی تلخ‌کامی است و هر که با خود آشتی نکرده باشد بد می‌خوابد.

روزانه باید ده حقیقت را بیابید. وگرنه شبانگاه نیز هنوز در جستجوی حقیقت خواهید بود و روان‌تان گرسنه خواهد ماند.

روزانه می‌باید ده بار بخندید و شادی کنید. وگرنه معده‌ی شما، این پدر رنج، شب‌هنگام شما را خواهد آزرد.

… صلح با خدا و همسایه: خواب خوش چنین می‌طلبد. و نیز صلح با شیطان همسایه! تا شبانگاه به سراغ‌ات نیاید!

احترام به اولیای امور و اطاعت از ایشان. حتّا احترام به اولیای کژ-و-کوژ! خواب خوش چنین می‌خواد. من چه توانم کرد که قدرت دوست دارد کژ-و-کوژ راه رود؟

… نه سرفرازی‌های بسیار می‌خواهم و نه گنجینه‌های بزرگ، که صفرا‌انگیزند. اما بی نامی نیک و گنجینه‌ای کوچک نیز آسوده نتوان خفت.

… [شب] می‌اندیشم که سراسرِ روز در چه کار بوده‌ام و چه اندیشیده‌ام. و شکیبا چون گاو، نشخوارکنان از خود می‌پرسم: و اما ده چیرگی‌ات چه بوده است؟ و چه بوده است ده آشتی و ده حقیقت و ده خنده‌ای که دل از آن شاد بوده است؟

هم‌چنان که در این‌ها فرو می‌روم و در گاهواره‌ی چهل اندیشه‌ی خویش تاب می‌خورم، ناگاه، خواب، آن ناخوانده، آن خداوندگار فضیلت‌ها، بر من چیره می‌شود.

زرتشت چون سخنان فرزانه را شنید، در دل بخندید. زیرا از آن سخنان فروغی بر او دمیده بود. و با دل خود چنین گفت:

این فرزانه با چهل اندیشه‌اش در چشم من ابلهی است. اما ایمان دارم که راه و روش خفتن را خوب می‌داند. نیکبخت آن که همسایه‌ی دیوار به دیوار این فرزانه است! چنین خوابی واگیر است، حتی از خلال دیواری ستبر.

… این است فرزانگی او: بیدار باش تا خوب بخوابی! و به راستی، اگر زندگی را معنایی نمی‌بود و بر من بود که به بی‌معنایی زندگی تن در دهم، مرا نیز تن در دادنی‌ترین بی‌معنایی همین بود.

***

پی‌نوشت یک: اولین دفعاتی که چنین گفت زرتشت را می‌خواندم، دلم با زرتشت نیچه همراه‌تر بود و من هم در دل، به این فرزانه‌ی خواب‌پسند، می‌خندیدم. این روزها، همدلی بیشتری با فرزانه‌ی این داستان پیدا کرده‌ام و به نظرم، موعظه‌ی خواب خوش، با همه‌ی پیش‌نیازها و ضروریاتش، موعظه‌ی چندان کوچکی نیست و شاید بتوان زندگی را بر آن بنا کرد.

پی‌نوشت دو: این روزها برای تقویت زبان انگلیسی‌ام، ترجمه‌ی انگلیسی «آدریان دل کارو» از چنین گفت زرتشت را برداشته‌ام و موازی با آن، نسخه‌ی داریوش آشوری را هم به شکل تطبیقی می‌خوانم. در زحمت شگفت‌انگیز داریوش آشوری برای ترجمه‌ی این کتاب، تردیدی نیست. اما نمی‌توانم نگویم که با ترجمه‌ی انگلیسی بیشتر از ترجمه‌ی فارسی ارتباط برقرار می‌کنم و به نتیجه رسیده‌ام که گاهی، زحمت زیاد مترجم می‌تواند بر زحمت خواننده هم بیفزاید.

برای من، فهمِ «پرتگاه» ساده‌تر است تا «مغاک». «دیوانگی» ساده‌تر است تا «شیدایی». «قلاب» ساده‌‌تر است تا «چنبره». «تیر» ساده‌تر است تا «خدنگ» و صدها واژه‌ و معادل دیگر که در ترجمه‌ی انگلیسی، به سادگی و روانی می‌توان آن‌ها را درک کرد. قطعاً نسخه‌ی انگلیسی، زیبایی ظاهری ترجمه‌ی داریوش آشوری را ندارد. اما خواندن آن، با «خواب خوش» سازگارتر است و بعد از خواندنش، راحت‌تر می‌توان خوابید.

 

محمدرضا شعبانعلی

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

نوشته‌ای که در زندگی روزمره‌ات هیچ تجربۀ خاصی وجود ندارد، از ملال روزگار نالیده‌ای، می‌خواهی از مشاهداتت بنویسی، اما چیز دندان‌گیری نمی‌یابی. و پرسیده‌ای: خب در چنین شرایطی داشتن دفترچه یادداشت به چه‌ کار می‌آید، وقتی هیچ‌چیز دندان‌گیری وجود ندارد؟

برای نوشتن منتظر اتفاقات خاص و عجیب‌وغریب نباش. مگر چند نفر از نویسنده‌ها می‌توانند برای ماجراجویی مثل همینگوی بروند شکار و جنگ و گاوبازی؟

زندگی بیشتر انسان‌ها فراز و نشیب تندی ندارد. همه درگیر روزمرگی هستیم. اما شاید برایت جالب باشد که همین زندگی به‌ظاهر تکراری می‌تواند منشأ ایده‌های تازه و حیرت‌انگیزی باشد.

تمرین زیر را انجام بده، نتیجه را به من هم بگو. من از آن نتایج حیرت‌انگیزی گرفته‌ام. از پیدا کردن ایده برای کسب‌وکار تا نوشتن قصه:

باید دائم الدفترچه بشوی.

منتظر نباش که هر وقت ایده‌ای به نظرت جالب آمد آن را توی دفترچه بنویسی، بلکه باید در ساده‌ترین لحظات زندگی هم دفترچه را باز نگه‌داری و قلم بزنی. مثلاً مادرت در حال طرف شستن است، برو آشپزخانه کنار او و ازآنچه می‌گوید یادداشت بردار، توی تاکسی و مترو و اتوبوس هشیار باش و هر چه می‌بینی و می‌شنوی درجا بنویس.

ناگهان می‌بینی که چه ایده‌های بکری در حرف‌های ساده اطرافیان و رفتارهای ظاهراً کلیشه‌ای آن‌ها وجود دارد که قبلاً سرسری از آن‌ها می‌گذشته‌ای. این مشاهدات لحظه‌به‌لحظه راه می‌دهد به ساختن دنیایی که شاید برای دیگران هم تازگی داشته باشد.

 

شاهین کلانتری

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

شاید کمی خودخواهانه به نظر بیاید اما معتقدم کسی که اول‌ازهمه خودش را بپذیرد و با خودش در آشتی باشد و خودش را دوست داشته باشد آنگاه می‌تواند صمیمانه دیگران را دوست بدارد و به آن‌ها عشق بورزد. نشانه اینکه خودمان را دوست داریم این است که چقدر به تغذیه‌مان اهمیت می‌دهیم. آیا به روابطمان توجه داریم. آیا به سلامتی‌مان اهمیت می‌دهیم یا با سیگار و قلیان و پرخوری آن را به خطر می‌اندازیم. چقدر به خودمان احترام می‌گذاریم. آیا بهترین دوست خودمان هستیم. آیا خودمان را می‌بوسیم! آیا به خودمان هدیه و پاداش می‌دهیم. آیا به بدنمان احترام می‌گذاریم. آیا خودمان را با همین بدن پرمو یا کم مو، چاق یا لاغر، تیره یا سفید و اندام درشت یا ریز پذیرفته‌ایم؟ آیا به خودمان افتخار می‌کنیم. آیا از خلقتمان راضی هستیم.

یک خاطره

استادم تعریف می‌کرد که مراجعه‌کننده خانمی داشت که گله و شکایت می‌کرد که جناب مشاور، شوهر من خیلی «جون دوست و خود عزیز» است به خاطر کوچک‌ترین ناراحتی‌اش به پزشک مراجعه می‌کند. بسیار به سلامت و تغذیه‌اش حساس است و … من نمی‌دانم با ایشان چه کنم؟ مشاور هم به آن خانم گفته بودند: لازم نیست کاری بکنید؛ بروید خدا را شکر کنید؛ حتماً باید شوهرتان مریض و رنجور شود تا او را دوست داشته باشید. آیا دوست دارید شوهر بیماری داشته باشید که مجبور شوید از او مراقبت و پرستاری کنید یا شوهر سالمی که او از شما مراقبت کند.خودخواهی نه تنها جرم نیست بلکه کسی که خودخواه نباشد انسان نیست.

 

حسن شیرمحمدی

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

مهارتهای خودمدیریتی به شما امکان میدهد تا بهره‌وری خود را به حداکثر برسانید، عملکرد خود را بهبود بخشید و به اهداف حرفه‌ای خود برسید. بهبود مهارتهای خودمدیریتی میتواند به شما در افزایش اشتغال و مدیریت بهتر مسیر شغلی کمک کند. در این مقاله مهارت های خود مدیریتی لازم در محیط کار را شناسایی میکنیم.

مهارتهای خود مدیریتی چیست؟

مهارتهای خودمدیریتی توانایی هایی است که به افراد این امکان را میدهد که افکار، احساسات و اعمال خود را کنترل کنند. اگر مهارتهای خود مدیریتی قوی دارید، به طور مستقل اهدافی برای خود تعیین کرده و برای رسیدن به آنها تلاش کنید. خودمدیریتی هدفمند میتواند به شما در جهت گیری مسیر حرفه ای کمک کند و فرصتهایی برای نزدیکی به اهداف خود پیش می‌آورد.

مهارتهای خودمدیریتی در زمینه های زیر تاثیر دارد:

·        سازمان

·        هدف

·        مدیریت زمان

·        خودانگیزشی

·        مدیریت استرس

·        مسئولیت پذیری

 

در یک سازمان، فرد میتواند مهارتهای خود مدیریتی را در مدیریت زمان، انرژی، توانایی و .. به کار گیرد تا نظم و عملکرد بهتری داشته باشد. اگر به خوبی سازمان یافته باشید ، می توانید به برنامه ریزی ، اولویت بندی و اجرای فعالیت های مهم کمک کنید تا به شما در مدیریت مسئولیت های اساسی در محل کار خود کمک کنید.

 

چگونه مهارت های مدیریت بر خود را بهبود دهیم؟

با چند راه میتوانید کارهای خود را هدایت، ارزیابی و بهبود بخشید. در ادامه چند روش برای این کار وجود دارد:

1.نقاط قوت خود را ارزیابی کنید.

بدانید در چه کاری بهترین هستید و چه توانایی هایی دارید. به راههای به حداکثر رساندن این توانایی ها توجه کنید. شناخت نقاط قوت به شما کمک میکند تا مسیر شغلی خود را مدیریت کنید.

2. مسئولیتهای خود را در اولویت قرار دهید.

به روشنی مشخص کنید که مهمترین مسئولیتها چیست و توجه خود را بر آنها بگذارید.

3.توسعه سیستم های سازمانی

روشهای موثری پیدا کنید که به شما کمک کند تا وقت خود را مدیریت کنید. فعالیتهای روزانه خود را ساده تر کنید و موارد مهم در مکانهای آسان پیدا کنید. ممکن است شامل استفاده از یک کتاب دستور کار ، تنظیم یک برنامه مدیریت زمان بر روی تلفن شما یا ایجاد یک سیستم پر کردن در میز کار شما باشد.

4.مهلت های سختگیرانه ای تعیین کنید.

برای هر مرحله از پروژه های خود زمانی تعیین کنید و برنامه های خود را حفظ کنید. خود را متعهد به انجام وظایف کنید و مهلتهایی برای آن تعیین کنید.

5.یک کار انجام دهید.

انرژی و توانایی های خود را بر یک کار واحد متمرکز کنید. قبل از انجام هر کار دیگر ، کار را به طور کامل انجام دهید تا بتوانید وقت و تلاش خود را به نحو احسن مدیریت کنید.

6.صبور باشید.

احساس آرامش خود را حفظ کنید تا بتوانید درست فکر کنید. به دیگران توجه داشته باشید و سعی کنید نیازها و تجربیات آنها را درک کنید.

7.مراقب سلامتی خود باشید.

رژیم صحیحی را پیش بگیرید، مرتبا ورزش کنید، بهداشت شخصی خود را رعایت کنید و بر کاهش استرس خود تمرکز کنید.

8.پیشرفت خود را ارزیابی کنید.

با بررسی مسیر و دستاوردهای خود، پیشرفتهای خود را ارزیابی کنید و از بازخوردها برای پیشرفت و مدیریت استفاده کنید.

 

پرویز درگی

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

در این مقاله به بررسی مراحل انجام تحقیقات بازاریابی می پردازیم.

مرحله ۱) تعریف اهداف تحقیق

تحقیقات بازاریابی معمولاً با طرح سؤال یا سؤالاتی برای حل یک مشکل و یا جستجوی فرصتی تازه در بازار آغاز می‌شود. و عموماً بر اساس تجربیات قبلی و یا یک سری تحقیقات ابتدائی پاسخ‌هایی به سؤال‌ها داده می‌شود. این پاسخ‌ها فرضیات تحقیق ما هستند و در ادامه تحقیقات به دنبال این هستیم که کشف کنیم آیا این فرضیات صحیح است یا خیر.

ازآنجایی‌که تحقیقات بازاریابی معمولاً به‌صورت یک پروژه انجام می‌شود در این مرحله باید در مورد پارامترهای دیگری همچون زمان انجام کار، بودجه لازم و فرآیند انجام کار تصمیم گرفته شود.

البته مواردی هم وجود دارد که نیازمند دریافت اطلاعات مداوم از بازار هستیم که آن موضوع جداگانه‌ای است که بعداً در مورد آن صحبت خواهیم کرد.

مرحله ۲) تعیین منابع داده‌ها

داده‌های موردنیاز برای پاسخ متقن و صحیح به سؤالات مرحله یک را می‌توان از منابع مختلفی جمع‌آوری کرد مثلاً تحقیقات کتابخانه‌ای، جستجو در اینترنت، تحقیقات میدانی، بحث‌های گروهی و …

هرکدام از این منابع نقاط قوت و ضعف ویژه خود را دارند و هرکدام ممکن است برای پروژه‌های خاصی مناسب‌تر باشند. محقق باید نقاط ضعف و قوت هر منبع را بشناسد و بداند که هر منبع داده‌ها برای چه پروژه‌ای مناسب‌تر است.

مرحله ۳) طراحی و اجرای روش جمع‌آوری داده‌ها

جمع‌آوری داده‌ها بسته به نوع منبع روش کار خاص خودش را دارد. مثلاً اگر محقق فکر می‌کند که برای بررسی فرضیات تحقیق بهتر است به تحقیق از مشتریان بپردازد باید روش کار را طراحی کند، پرسش‌نامه‌ای را بنویسد و نمونه‌ای از مشتریان را که باید پرسش‌نامه بین آن‌ها توزیع شود مشخص کند و داده‌های جمع‌آوری‌شده را طبقه‌بندی کند.

مرحله ۴) تحلیل داده‌ها

داده‌های جمع‌آوری در مرحله سوم به‌تنهایی قابل‌استفاده نیست. این داده‌ها باید مورد تحلیل قرار بگیرد تا تبدیل به اطلاعات موردنیاز برای کاربران تحقیق شود. معمولاً در این مرحله از روش‌های آماری برای تحلیل داده‌ها استفاده می‌شود.

مرحله ۵) ارائه گزارش

ازآنجایی‌که معمولاً کسانی که تحقیقات بازار را مدیریت کرده‌اند همان کسانی نیستند که از اطلاعات حاصل از آن را برای تصمیم‌گیری و حل مشکلات استفاده می‌کنند. محققین یافته‌های خود را طی گزارشی به کاربران تحقیقات ارائه می‌دهند. در این گزارش ممکن است توصیه‌هایی هم برای تصمیم‌گیری و یا حل مشکلات درج‌شده باشد.

تفاوت داده‌ها و اطلاعات

در مرحله چهارم این فرآیند گفته شد که برای تبدیل داده ها به اطلاعات باید آنها را تحلیل کنیم،  اجازه بدهید که با ذکر یک مثال ساده تفاوت داده‌ها و اطلاعات (داده‌های تحلیل‌شده) را روشن‌تر کنیم:

بیماری را در نظر بگیرید که به خاطر مشکلی مثلاً درد مفاصل انگشتان پا به پزشک مراجعه می‌کند. پزشک یک سری سؤال از او می‌پرسد و معایناتی که حتماً شامل معاینه فیزیکی محل درد باشد انجام می‌دهد. اما برای اطمینان بیشتر یک سری آزمایش و یک عکس رادیولوژی از انگشتان پا برای او می‌نویسد.

بیمار به آزمایشگاه و رادیولوژی مراجعه می‌کند و آزمایش‌ها را انجام می‌دهد و عکس می‌گیرد و سپس پاسخ آن‌ها را که شامل یک سری داده است نزد پزشک می‌برد. خود بیمار هم می‌تواند برگه آزمایش را ببیند و گزارش رادیولوژیست را بخواند. مثلاً متوجه می‌شود که اسید اوریک خونش بالاست و یا در ادرارش پروتئین دیده‌شده است و یا در گزارش رادیولوژی از التهاب مفاصل انگشتان پا صحبت شده است. این‌ها شامل یک سری داده است که بیمار اگر دانش پزشکی نداشته باشد خود قادر به تحلیل آن‌ها نیست.

بیمار جواب آزمایش و رادیولوژی (داده‌ها) را به نزد پزشک می‌برد و پزشک با تحلیل داده‌های حاصل از آزمایش، رادیولوژی، معاینات خودش و شرح‌حالی که از بیمار گرفته، تشخیص می‌دهد که بیمار دچار نقرس شده است. تا اینجا دکتر داده‌ها را تحلیل و تبدیل به اطلاعات کرده است، ازاینجا به بعد با تکیه ‌بر دانشی که از سال‌ها تحصیل و تجربه اندوخته است داروهایی تجویز می‌کند و توصیه‌هایی به بیمار می‌کند.

 

محمدرضا حق پرست

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

مدیریت استرس (Stress Management) و سایر موضوعات مرتبط با استرس مانند مقابله با استرس و روشهای کاهش استرس و عوامل استرس زا و استرس شغلی، از جمله بحث‌های رایجِ روزگار ما هستند.

شاید نیم قرن قبل، چنین واژه‌هایی به ندرت شنیده می‌شدند.

در گذشته‌های دور، اصطلاح عاملان مرگ همه را به یاد عفونت و بیماری و جنگ و مواردی از این دست می‌انداخت؛ اما به نظر می‌رسد که امروز، استرس در زندگی شخصی و استرس شغلی از جمله شتاب‌دهنده‌‌های مهم حرکت انسان به سوی مرگ هستند.

هدف از ارائه‌ی درس مدیریت استرس و راه های مواجهه با استرس

اگر چه مدیریت استرس و مواجهه با استرس می‌تواند دغدغه‌ی بسیاری از انسان‌ها باشد، اما قاعدتاً برای دوستان متممی می‌تواند مسئله‌ی جدی‌تری محسوب شود.

بررسی‌های ما نشان داده است که بسیاری از دوستان متممی، حداقل یکی از ویژگی‌های زیر را دارا هستند:

  • علاقه‌مندی به توسعه فردی (در زندگی فردی یا محیط سازمانی)
  • جوان بودن و قرار داشتن در آستانه ورود به زندگی جدی شغلی و اجتماعی
  • ایفای نقش مدیریت و سرپرستی در سازمان‌ها و کسب و کارها

هر سه ویژگی فوق می‌توانند به نوعی استرس زا باشند.

کسانی که برای توسعه فردی وقت می‌گذارند، طبیعتاً در پی تغییر و بهبود وضعیت خود و محیط خویش هستند. این را هم به خوبی می‌دانیم که نوع تلاشی برای تغییر، می‌تواند به تحمل استرس های درونی و بیرونی منتهی شود.

جوان بودن هم به این معناست که هنوز، موقعیت مشخصی برای فرد، تثبیت نشده و حاصل این وضعیت، ابهام در زندگی و رویارویی با چالش برنامه ریزی جهت دستیابی به هدف‌ها و خواسته‌هاست.

اشتغال به مدیریت و سرپرستی هم از جمله عوامل استرس‌زایی است که می‌تواند بر تمام جنبه‌های زندگی ما سایه  بیندازد.

مسئولیت داشتن به خودی خود برای تجربه‌ی استرس شدید کافی است. طبیعتاً تلاطم‌های کلان اقتصادی و چالش‌های محیط کار هم می‌توانند بر استرس شغلی بیفزاید.

در چنین شرایطی اگر مدیری در مدیریت استرس توانمند نباشد، این ناآرامی و تنش درونی او به همکارانش هم منتقل خواهد شد و به این ترتیب، مشکلات حاشیه‌ای سازمان افزایش پیدا می‌کند.

به این علت، ما بر این باور هستیم که مباحث مدیریت استرس و مقابله با استرس (و اگر به شکل دقیق‌تر بگوییم: مواجهه با استرس) مهارتی است که می‌تواند برای همه‌ی دوستان متممی مفید باشد.

بیماری های ناشی از استرس و سایه تهدید آن بر سر زندگی ما

می‌دانیم که بیماری های ناشی از استرس در زندگی انسان، پدیده‌ی نسبتاً جدیدی محسوب می‌شوند.

زندگی مدرن، شهرنشینی و تکنولوژی‌های جدید تولید که پس از انقلاب صنعتی فراگیر شدند، سبک زندگی ما را به کلی تغییر دادند و بسیاری از ویژگی‌های سبک زندگی جدید، برای ما تنش زا و تنش آفرین بوده است.

به همین علت، رایج است که بیماری های ناشی از استرس را در گروه بیماری‌های سبک زندگی یا Lifestyle Diseases طبقه‌بندی می‌کنند.

بسیاری از بیماری‌های سبک زندگی، در گذشته‌های دور یا وجود نداشته‌اند؛ یا شدت و گستردگی آنها بسیار کمتر از امروز بوده است.

به همین علت، مدیریت استرس و تلاش برای شناخت عوامل ایجادکننده استرس و تکنیک های کاهش استرس و چاره‌اندیشی برای پیش‌گیری از استرس نیز، دغدغه‌‌های نسبتاً جدیدی در تاریخ زندگی انسان محسوب می‌شوند.

 

‌بیماری‌های سبک زندگی با تعبیر خاص و سنتی واگیردار بودن، غیرواگیردار محسوب می‌شوند و عموماً در عادتهای زندگی ما ریشه دارند.

این عادت‌ها می‌توانند در زمینه‌های مختلف، از جمله ارتباطات، دوستی‌ها، تغذیه و تحرک فیزیکی باشند.

ادامه در سایت متمم

  • حسین هرمس