روانشناسی و مدیریت

۷۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

نوشته‌ای که در زندگی روزمره‌ات هیچ تجربۀ خاصی وجود ندارد، از ملال روزگار نالیده‌ای، می‌خواهی از مشاهداتت بنویسی، اما چیز دندان‌گیری نمی‌یابی. و پرسیده‌ای: خب در چنین شرایطی داشتن دفترچه یادداشت به چه‌ کار می‌آید، وقتی هیچ‌چیز دندان‌گیری وجود ندارد؟

برای نوشتن منتظر اتفاقات خاص و عجیب‌وغریب نباش. مگر چند نفر از نویسنده‌ها می‌توانند برای ماجراجویی مثل همینگوی بروند شکار و جنگ و گاوبازی؟

زندگی بیشتر انسان‌ها فراز و نشیب تندی ندارد. همه درگیر روزمرگی هستیم. اما شاید برایت جالب باشد که همین زندگی به‌ظاهر تکراری می‌تواند منشأ ایده‌های تازه و حیرت‌انگیزی باشد.

تمرین زیر را انجام بده، نتیجه را به من هم بگو. من از آن نتایج حیرت‌انگیزی گرفته‌ام. از پیدا کردن ایده برای کسب‌وکار تا نوشتن قصه:

باید دائم الدفترچه بشوی.

منتظر نباش که هر وقت ایده‌ای به نظرت جالب آمد آن را توی دفترچه بنویسی، بلکه باید در ساده‌ترین لحظات زندگی هم دفترچه را باز نگه‌داری و قلم بزنی. مثلاً مادرت در حال طرف شستن است، برو آشپزخانه کنار او و ازآنچه می‌گوید یادداشت بردار، توی تاکسی و مترو و اتوبوس هشیار باش و هر چه می‌بینی و می‌شنوی درجا بنویس.

ناگهان می‌بینی که چه ایده‌های بکری در حرف‌های ساده اطرافیان و رفتارهای ظاهراً کلیشه‌ای آن‌ها وجود دارد که قبلاً سرسری از آن‌ها می‌گذشته‌ای. این مشاهدات لحظه‌به‌لحظه راه می‌دهد به ساختن دنیایی که شاید برای دیگران هم تازگی داشته باشد.

 

شاهین کلانتری

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

شاید کمی خودخواهانه به نظر بیاید اما معتقدم کسی که اول‌ازهمه خودش را بپذیرد و با خودش در آشتی باشد و خودش را دوست داشته باشد آنگاه می‌تواند صمیمانه دیگران را دوست بدارد و به آن‌ها عشق بورزد. نشانه اینکه خودمان را دوست داریم این است که چقدر به تغذیه‌مان اهمیت می‌دهیم. آیا به روابطمان توجه داریم. آیا به سلامتی‌مان اهمیت می‌دهیم یا با سیگار و قلیان و پرخوری آن را به خطر می‌اندازیم. چقدر به خودمان احترام می‌گذاریم. آیا بهترین دوست خودمان هستیم. آیا خودمان را می‌بوسیم! آیا به خودمان هدیه و پاداش می‌دهیم. آیا به بدنمان احترام می‌گذاریم. آیا خودمان را با همین بدن پرمو یا کم مو، چاق یا لاغر، تیره یا سفید و اندام درشت یا ریز پذیرفته‌ایم؟ آیا به خودمان افتخار می‌کنیم. آیا از خلقتمان راضی هستیم.

یک خاطره

استادم تعریف می‌کرد که مراجعه‌کننده خانمی داشت که گله و شکایت می‌کرد که جناب مشاور، شوهر من خیلی «جون دوست و خود عزیز» است به خاطر کوچک‌ترین ناراحتی‌اش به پزشک مراجعه می‌کند. بسیار به سلامت و تغذیه‌اش حساس است و … من نمی‌دانم با ایشان چه کنم؟ مشاور هم به آن خانم گفته بودند: لازم نیست کاری بکنید؛ بروید خدا را شکر کنید؛ حتماً باید شوهرتان مریض و رنجور شود تا او را دوست داشته باشید. آیا دوست دارید شوهر بیماری داشته باشید که مجبور شوید از او مراقبت و پرستاری کنید یا شوهر سالمی که او از شما مراقبت کند.خودخواهی نه تنها جرم نیست بلکه کسی که خودخواه نباشد انسان نیست.

 

حسن شیرمحمدی

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

مهارتهای خودمدیریتی به شما امکان میدهد تا بهره‌وری خود را به حداکثر برسانید، عملکرد خود را بهبود بخشید و به اهداف حرفه‌ای خود برسید. بهبود مهارتهای خودمدیریتی میتواند به شما در افزایش اشتغال و مدیریت بهتر مسیر شغلی کمک کند. در این مقاله مهارت های خود مدیریتی لازم در محیط کار را شناسایی میکنیم.

مهارتهای خود مدیریتی چیست؟

مهارتهای خودمدیریتی توانایی هایی است که به افراد این امکان را میدهد که افکار، احساسات و اعمال خود را کنترل کنند. اگر مهارتهای خود مدیریتی قوی دارید، به طور مستقل اهدافی برای خود تعیین کرده و برای رسیدن به آنها تلاش کنید. خودمدیریتی هدفمند میتواند به شما در جهت گیری مسیر حرفه ای کمک کند و فرصتهایی برای نزدیکی به اهداف خود پیش می‌آورد.

مهارتهای خودمدیریتی در زمینه های زیر تاثیر دارد:

·        سازمان

·        هدف

·        مدیریت زمان

·        خودانگیزشی

·        مدیریت استرس

·        مسئولیت پذیری

 

در یک سازمان، فرد میتواند مهارتهای خود مدیریتی را در مدیریت زمان، انرژی، توانایی و .. به کار گیرد تا نظم و عملکرد بهتری داشته باشد. اگر به خوبی سازمان یافته باشید ، می توانید به برنامه ریزی ، اولویت بندی و اجرای فعالیت های مهم کمک کنید تا به شما در مدیریت مسئولیت های اساسی در محل کار خود کمک کنید.

 

چگونه مهارت های مدیریت بر خود را بهبود دهیم؟

با چند راه میتوانید کارهای خود را هدایت، ارزیابی و بهبود بخشید. در ادامه چند روش برای این کار وجود دارد:

1.نقاط قوت خود را ارزیابی کنید.

بدانید در چه کاری بهترین هستید و چه توانایی هایی دارید. به راههای به حداکثر رساندن این توانایی ها توجه کنید. شناخت نقاط قوت به شما کمک میکند تا مسیر شغلی خود را مدیریت کنید.

2. مسئولیتهای خود را در اولویت قرار دهید.

به روشنی مشخص کنید که مهمترین مسئولیتها چیست و توجه خود را بر آنها بگذارید.

3.توسعه سیستم های سازمانی

روشهای موثری پیدا کنید که به شما کمک کند تا وقت خود را مدیریت کنید. فعالیتهای روزانه خود را ساده تر کنید و موارد مهم در مکانهای آسان پیدا کنید. ممکن است شامل استفاده از یک کتاب دستور کار ، تنظیم یک برنامه مدیریت زمان بر روی تلفن شما یا ایجاد یک سیستم پر کردن در میز کار شما باشد.

4.مهلت های سختگیرانه ای تعیین کنید.

برای هر مرحله از پروژه های خود زمانی تعیین کنید و برنامه های خود را حفظ کنید. خود را متعهد به انجام وظایف کنید و مهلتهایی برای آن تعیین کنید.

5.یک کار انجام دهید.

انرژی و توانایی های خود را بر یک کار واحد متمرکز کنید. قبل از انجام هر کار دیگر ، کار را به طور کامل انجام دهید تا بتوانید وقت و تلاش خود را به نحو احسن مدیریت کنید.

6.صبور باشید.

احساس آرامش خود را حفظ کنید تا بتوانید درست فکر کنید. به دیگران توجه داشته باشید و سعی کنید نیازها و تجربیات آنها را درک کنید.

7.مراقب سلامتی خود باشید.

رژیم صحیحی را پیش بگیرید، مرتبا ورزش کنید، بهداشت شخصی خود را رعایت کنید و بر کاهش استرس خود تمرکز کنید.

8.پیشرفت خود را ارزیابی کنید.

با بررسی مسیر و دستاوردهای خود، پیشرفتهای خود را ارزیابی کنید و از بازخوردها برای پیشرفت و مدیریت استفاده کنید.

 

پرویز درگی

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

در این مقاله به بررسی مراحل انجام تحقیقات بازاریابی می پردازیم.

مرحله ۱) تعریف اهداف تحقیق

تحقیقات بازاریابی معمولاً با طرح سؤال یا سؤالاتی برای حل یک مشکل و یا جستجوی فرصتی تازه در بازار آغاز می‌شود. و عموماً بر اساس تجربیات قبلی و یا یک سری تحقیقات ابتدائی پاسخ‌هایی به سؤال‌ها داده می‌شود. این پاسخ‌ها فرضیات تحقیق ما هستند و در ادامه تحقیقات به دنبال این هستیم که کشف کنیم آیا این فرضیات صحیح است یا خیر.

ازآنجایی‌که تحقیقات بازاریابی معمولاً به‌صورت یک پروژه انجام می‌شود در این مرحله باید در مورد پارامترهای دیگری همچون زمان انجام کار، بودجه لازم و فرآیند انجام کار تصمیم گرفته شود.

البته مواردی هم وجود دارد که نیازمند دریافت اطلاعات مداوم از بازار هستیم که آن موضوع جداگانه‌ای است که بعداً در مورد آن صحبت خواهیم کرد.

مرحله ۲) تعیین منابع داده‌ها

داده‌های موردنیاز برای پاسخ متقن و صحیح به سؤالات مرحله یک را می‌توان از منابع مختلفی جمع‌آوری کرد مثلاً تحقیقات کتابخانه‌ای، جستجو در اینترنت، تحقیقات میدانی، بحث‌های گروهی و …

هرکدام از این منابع نقاط قوت و ضعف ویژه خود را دارند و هرکدام ممکن است برای پروژه‌های خاصی مناسب‌تر باشند. محقق باید نقاط ضعف و قوت هر منبع را بشناسد و بداند که هر منبع داده‌ها برای چه پروژه‌ای مناسب‌تر است.

مرحله ۳) طراحی و اجرای روش جمع‌آوری داده‌ها

جمع‌آوری داده‌ها بسته به نوع منبع روش کار خاص خودش را دارد. مثلاً اگر محقق فکر می‌کند که برای بررسی فرضیات تحقیق بهتر است به تحقیق از مشتریان بپردازد باید روش کار را طراحی کند، پرسش‌نامه‌ای را بنویسد و نمونه‌ای از مشتریان را که باید پرسش‌نامه بین آن‌ها توزیع شود مشخص کند و داده‌های جمع‌آوری‌شده را طبقه‌بندی کند.

مرحله ۴) تحلیل داده‌ها

داده‌های جمع‌آوری در مرحله سوم به‌تنهایی قابل‌استفاده نیست. این داده‌ها باید مورد تحلیل قرار بگیرد تا تبدیل به اطلاعات موردنیاز برای کاربران تحقیق شود. معمولاً در این مرحله از روش‌های آماری برای تحلیل داده‌ها استفاده می‌شود.

مرحله ۵) ارائه گزارش

ازآنجایی‌که معمولاً کسانی که تحقیقات بازار را مدیریت کرده‌اند همان کسانی نیستند که از اطلاعات حاصل از آن را برای تصمیم‌گیری و حل مشکلات استفاده می‌کنند. محققین یافته‌های خود را طی گزارشی به کاربران تحقیقات ارائه می‌دهند. در این گزارش ممکن است توصیه‌هایی هم برای تصمیم‌گیری و یا حل مشکلات درج‌شده باشد.

تفاوت داده‌ها و اطلاعات

در مرحله چهارم این فرآیند گفته شد که برای تبدیل داده ها به اطلاعات باید آنها را تحلیل کنیم،  اجازه بدهید که با ذکر یک مثال ساده تفاوت داده‌ها و اطلاعات (داده‌های تحلیل‌شده) را روشن‌تر کنیم:

بیماری را در نظر بگیرید که به خاطر مشکلی مثلاً درد مفاصل انگشتان پا به پزشک مراجعه می‌کند. پزشک یک سری سؤال از او می‌پرسد و معایناتی که حتماً شامل معاینه فیزیکی محل درد باشد انجام می‌دهد. اما برای اطمینان بیشتر یک سری آزمایش و یک عکس رادیولوژی از انگشتان پا برای او می‌نویسد.

بیمار به آزمایشگاه و رادیولوژی مراجعه می‌کند و آزمایش‌ها را انجام می‌دهد و عکس می‌گیرد و سپس پاسخ آن‌ها را که شامل یک سری داده است نزد پزشک می‌برد. خود بیمار هم می‌تواند برگه آزمایش را ببیند و گزارش رادیولوژیست را بخواند. مثلاً متوجه می‌شود که اسید اوریک خونش بالاست و یا در ادرارش پروتئین دیده‌شده است و یا در گزارش رادیولوژی از التهاب مفاصل انگشتان پا صحبت شده است. این‌ها شامل یک سری داده است که بیمار اگر دانش پزشکی نداشته باشد خود قادر به تحلیل آن‌ها نیست.

بیمار جواب آزمایش و رادیولوژی (داده‌ها) را به نزد پزشک می‌برد و پزشک با تحلیل داده‌های حاصل از آزمایش، رادیولوژی، معاینات خودش و شرح‌حالی که از بیمار گرفته، تشخیص می‌دهد که بیمار دچار نقرس شده است. تا اینجا دکتر داده‌ها را تحلیل و تبدیل به اطلاعات کرده است، ازاینجا به بعد با تکیه ‌بر دانشی که از سال‌ها تحصیل و تجربه اندوخته است داروهایی تجویز می‌کند و توصیه‌هایی به بیمار می‌کند.

 

محمدرضا حق پرست

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

مدیریت استرس (Stress Management) و سایر موضوعات مرتبط با استرس مانند مقابله با استرس و روشهای کاهش استرس و عوامل استرس زا و استرس شغلی، از جمله بحث‌های رایجِ روزگار ما هستند.

شاید نیم قرن قبل، چنین واژه‌هایی به ندرت شنیده می‌شدند.

در گذشته‌های دور، اصطلاح عاملان مرگ همه را به یاد عفونت و بیماری و جنگ و مواردی از این دست می‌انداخت؛ اما به نظر می‌رسد که امروز، استرس در زندگی شخصی و استرس شغلی از جمله شتاب‌دهنده‌‌های مهم حرکت انسان به سوی مرگ هستند.

هدف از ارائه‌ی درس مدیریت استرس و راه های مواجهه با استرس

اگر چه مدیریت استرس و مواجهه با استرس می‌تواند دغدغه‌ی بسیاری از انسان‌ها باشد، اما قاعدتاً برای دوستان متممی می‌تواند مسئله‌ی جدی‌تری محسوب شود.

بررسی‌های ما نشان داده است که بسیاری از دوستان متممی، حداقل یکی از ویژگی‌های زیر را دارا هستند:

  • علاقه‌مندی به توسعه فردی (در زندگی فردی یا محیط سازمانی)
  • جوان بودن و قرار داشتن در آستانه ورود به زندگی جدی شغلی و اجتماعی
  • ایفای نقش مدیریت و سرپرستی در سازمان‌ها و کسب و کارها

هر سه ویژگی فوق می‌توانند به نوعی استرس زا باشند.

کسانی که برای توسعه فردی وقت می‌گذارند، طبیعتاً در پی تغییر و بهبود وضعیت خود و محیط خویش هستند. این را هم به خوبی می‌دانیم که نوع تلاشی برای تغییر، می‌تواند به تحمل استرس های درونی و بیرونی منتهی شود.

جوان بودن هم به این معناست که هنوز، موقعیت مشخصی برای فرد، تثبیت نشده و حاصل این وضعیت، ابهام در زندگی و رویارویی با چالش برنامه ریزی جهت دستیابی به هدف‌ها و خواسته‌هاست.

اشتغال به مدیریت و سرپرستی هم از جمله عوامل استرس‌زایی است که می‌تواند بر تمام جنبه‌های زندگی ما سایه  بیندازد.

مسئولیت داشتن به خودی خود برای تجربه‌ی استرس شدید کافی است. طبیعتاً تلاطم‌های کلان اقتصادی و چالش‌های محیط کار هم می‌توانند بر استرس شغلی بیفزاید.

در چنین شرایطی اگر مدیری در مدیریت استرس توانمند نباشد، این ناآرامی و تنش درونی او به همکارانش هم منتقل خواهد شد و به این ترتیب، مشکلات حاشیه‌ای سازمان افزایش پیدا می‌کند.

به این علت، ما بر این باور هستیم که مباحث مدیریت استرس و مقابله با استرس (و اگر به شکل دقیق‌تر بگوییم: مواجهه با استرس) مهارتی است که می‌تواند برای همه‌ی دوستان متممی مفید باشد.

بیماری های ناشی از استرس و سایه تهدید آن بر سر زندگی ما

می‌دانیم که بیماری های ناشی از استرس در زندگی انسان، پدیده‌ی نسبتاً جدیدی محسوب می‌شوند.

زندگی مدرن، شهرنشینی و تکنولوژی‌های جدید تولید که پس از انقلاب صنعتی فراگیر شدند، سبک زندگی ما را به کلی تغییر دادند و بسیاری از ویژگی‌های سبک زندگی جدید، برای ما تنش زا و تنش آفرین بوده است.

به همین علت، رایج است که بیماری های ناشی از استرس را در گروه بیماری‌های سبک زندگی یا Lifestyle Diseases طبقه‌بندی می‌کنند.

بسیاری از بیماری‌های سبک زندگی، در گذشته‌های دور یا وجود نداشته‌اند؛ یا شدت و گستردگی آنها بسیار کمتر از امروز بوده است.

به همین علت، مدیریت استرس و تلاش برای شناخت عوامل ایجادکننده استرس و تکنیک های کاهش استرس و چاره‌اندیشی برای پیش‌گیری از استرس نیز، دغدغه‌‌های نسبتاً جدیدی در تاریخ زندگی انسان محسوب می‌شوند.

 

‌بیماری‌های سبک زندگی با تعبیر خاص و سنتی واگیردار بودن، غیرواگیردار محسوب می‌شوند و عموماً در عادتهای زندگی ما ریشه دارند.

این عادت‌ها می‌توانند در زمینه‌های مختلف، از جمله ارتباطات، دوستی‌ها، تغذیه و تحرک فیزیکی باشند.

ادامه در سایت متمم

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

هجوم خانوادۀ ما به پایتخت با کوچیدن به اسلامشهر شروع شد! البته نه به راحتی. پدرم خوش نداشت بند و بساطش را جمع کند، او که از کودکی در تهران بزرگ شده بود، دیگر میل دود خوردن نداشت. دوست داشت در همان باغچه و مغازۀ اجاره‌ایِ شهرستان، ماست خودش را بخورد. اما مادرم مخالف بود: «بچه‌ها آینده دارند، تو این خراب‌شده حیف می‌شوند». و سکونت یکی از همشهری‌هایی که در اسلامشهر به فروش نوشیدنی (!) مشغول بود عزم پایتخت‌نشینی را در مادرم جزم‌ کرد.

باری، در اولین ماه‌های زندگی ما در اسلامشهر یکی از سرگرمی‌های پدر و مادرم این بود که هر وقت می‌رفتیم میدان تره‌‎بار، سر راه از دکۀ روزنامه‌فروشی دو سه تا هم بلیت بخت‌آزمایی می‌خریدند.

من همیشه خیال می‌کردم بالاخره با برنده شدن یکی از این بلیت‌ها اوضاع ما هم مثل آن همشهریِ نوشیدنی‌فروش طوری خوب می‌شود که می‌توانیم هر روز چند کیلو موز بخریم بخوریم. (پیداست که میل من به موز نشانگر شباهت عمیق ما با عمو زاده‌هایمان، یعنی میمون‌هاست!)

بعدها بساط بخت‌آزمایی جمع شد، و من هم در مهمانی‌های مختلف بیشتر موز خوردم و کل ماجرا از یاد رفت.

اما حالا حس می‌کنم هر بار نوشتن برای من مانند خرید بلیت بخت‌آزمایی است.

من هر روز غالباً ۱۰ تا ۱۰ دقیقه می‌نویسم. یعنی در هر لحظه از شبانه‎روز که حس کنم ده دقیقه فرصت آزاد دارم، ساعت شنی را بر می‌گردانم و شروع می‌کنم به نوشتن. لیستی هم دارم که این ده دقیقه‌ها را با آن اندازه می‌گیرم. این لیست در حکم مشوقی است که این کار را برایم جدی‌تر می‌کند.

ثبت کردن هر چیز باعث جدی‌تر شدن آن می‌شود.

اما چرا بخت‌آزمایی؟

چون ممکن است در یکی از همین نشست‌های نوشتاری به ایده‌ای برسم که به یکباره زندگی‌ام را دگرگون کند. و این خیال باطل نیست.

من به نوشتن اعتماد دارم. من انتظار نمی‌کشم که سوژه به ذهنم برسد و بعد شروع کنم. من شروع می‌کنم و سوژ ه را از نوشتن می‌طلبم.

و ایده صرفاً قرار نیست برای خلق شعر و داستان و هر اثر ادبی دیگری باشد. گاهی هنگام نوشتن ایده‌ای می‌یابی برای بهبود روابطت. گاهی ممکن است به راهکاری برسی برای توسعۀ کسب‌وکارت و گاهی اوقات هم ممکن است نوشتن وادارت کند تا مسیر زندگی خودت را  تغییر بدهی.

بارها برای پیش آمده که پس از پنج دقیقه آزادنویسی چنان به وجد آمده‌ام که اطرافیانم از  شدت هیجانی که با بشکن‌‎زدن بروز داده‌ام، مبهوت شده‌اند.

من حالا هر روز اغلب گره‌های کارم را با نوشتن آزمایی می‌گشایم، و انتظار دست‌یافتن به اید‌‌ه‌های تازه‌ای برای تحقق اهدافم را از نوشتن آزامایی می‌کشم.

این‌ها همه از شگفتی تفکر مکتوب است.

و یک دلیل عمدۀ اصرار من بر اینکه نوشتن می‌تواند برای همه مفید و موثر باشد همین است. چرا که همۀ ما برای دوام آوردن و رشد کردن به ایده‌های تازه نیاز داریم.

همۀ ما مجبوریم تصمیم بگیریم و انتخاب کنیم. همۀ ما مجبوریم حرکت کنیم و پیش بریم.

و برای بهتر انجام دادن همۀ این‌ها، چرا از بلیت بخت‌آزمایی نوشتن بهره نگیریم.

در بخت‌آزمایی کم‌تر کسی شانس برنده شدن دارد، اما در نوشتن‌آزمایی تقریباً همه می‌توانند جزو برندگان باشند.

فکر می‌کنم با نوشتن این یادداشت پاسخ بسیاری از سوالات را داده باشم، از جمله این سوال که مکرراً می‌شنوم:

«من که ایده ندارم، راجع به چه چیزی بنویسم؟» یا «من می‌خوام رمان بنویسم، آزادنویسی چه فایده‌ای واسه من داره؟»

در نوشتن‌آزمایی به محصول و نتیجه فکر نمی‌کنیم. فقط خودمان را در معرض شانس قرار می‌دهیم. شروع می‌کنیم به نوشتن و هر چه در لحظه از ذهنمان جاری شد قلمی می‌کنیم. همین. و همین نه‌تنها از بهترین تمرین‌های راحت و بهتر نوشتن است که بستری برای یافتن ایده‌ها و راه‌های تازه است.

خودتان را به نوشتن بسپارید.

 

شاهین کلانتری

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

ترس یک کلمه سه‌حرفی فلج‌کننده است. ترس‌های زیادی بشر امروز را احاطه کرده است. در وجود بسیاری از انسان‌ها ترس حکومت می‌کند.

مواردی مانند ترس از شکست، ترس از آینده، ترس از بی‌پولی، ترس از دست دادن شغل، ترس از نه گفتن و نه شنیدن، ترس از حرف زدن، ترس از ابراز عقیده، ترس از سؤال کردن، ترس از توضیح خواستن و ترس از درخواست و صدها ترس دیگر.

ترس قاتل رؤیاهای ماست. قاتل آرزوهای ماست. قاتل موفقیت ماست. قاتل جسم و روح ماست. ترس کار شیطان است. ابزار شیطان است. قوی‌ترین وسیله شیطان است. ترس عامل سرطان است (!) این‌یکی را دیگر قبول ندارید؟ پس دوباره تاکید می کنم لطفاً کتاب خانم آنیتا مورجانی را بخوانید. فردی که دچار سرطان لنفوما شده و ۲۴ ساعت مرگ موقت را تجربه می‌کند و متوجه می‌شود که علت اصلی سرطان ترس‌هایش بوده است.

ترس نمی‌گذارد به شهر بزرگ‌تر مهاجرت کنیم، ترس نمی‌گذارد از شغلی که دوستش نداریم استعفا دهیم، ترس نمی‌گذارد محکم عقیده‌مان را بیان کنیم، ترس نمی‌گذارد از ناحیه امن مان خارج شویم. ترس نمی‌گذارد بر طبق خواسته قلبی‌مان عمل کنیم. ترس نمی‌گذارد ریسک کنیم. ترس نمی‌گذارد تصمیم جدید بگیریم. ترس نمی‌گذارد از رابطه نامناسبمان خارج شویم.

بیایید قسم بخوریم که انسان موفقی شویم. قسم بخوریم که ایمان را جایگزین ترس کنیم.

من نگفتم شجاعت را جایگزین ترس کنیم. چون سال‌ها قبل از برادرم یاد گرفتم که متضاد ترس شجاعت نیست متضاد ترس ایمان است. این به این معنی است که اگر شما ترستان زیاد است؛ پس ایمانتان کم است. ایمانتان متزلزل است.

آیا برای نترسیدن آمپولی هست؟ خیر. تنها راه درمانش پیدا کردن ریشه ترس و اقدام کردن است. اقدام ترس را می‌کشد. بهترین درمان ترس روبرو شدن با آن است. هر کاری انجام بدهید که نتیجه بگیرید تنها کارهایی که منجر به مرگتان می‌شود را انجام ندهید. بقیه راه‌ها را یک‌به‌یک امتحان کنید تا بالاخره به نتیجه برسید. افراد جسور خدایان سعی و خطا هستند. آن‌ها از اشتباه کردن نمی‌ترسند. لطفاً از ترس‌هایتان فهرستی بنویسید با ذکر دلایل. نوشتن ترس‌ها خودش یک اقدام درمانی است. تا ننویسید باور نخواهید کرد.

تمرین: لطفاً همین‌الان ۵ ترس مهم زندگی‌تان را در یک ستون یادداشت کنید. جلوی آن بنویسید چه اقدامی برای از بین بردن آن ترس باید انجام دهید.

مثلاً ترس از نه شنیدن یکی از ترس‌های اکثر انسان‌هاست و جزو ترس‌های اصلی ماست. نه بگویید و نه بشنوید. قرار نیست همه مردم دنیا را دوست داشته باشید و قرار نیست همه شما را دوست داشته باشند… حالا شما تمرین کنید کارهایی انجام دهید که نه بشنوید مثل درخواست‌های نامتعارف، درخواست قرض پول، وام، کمک مالی، کفش، عینک، تا مغزتان عادت کند به نه شنیدن. باور کنید هیچ اتفاقی نمی‌افتد. عمداً کاری کنید که به شما نه بگویند. مثلاً یک تراول پنجاه‌هزار تومنی را صبح اول وقت ببرید مغازه و بخواهید برایتان خرد کنند.(!) جالب است بدانید چون خودمان از نه شنیدن بدمان می‌آید نه گفتن نیز برایمان سخت است.

یک خاطره

نیما طبری فرد نتورکر بزرگ ایرانی در کتابش می‌نویسد: روزی دریکی از سمینارهای نتورک مارکتینگ در کوآلالامپور شرکت کرده بودم و به نزد «تیم سیلز» معروف رفته و سؤال کردم: من از مشتریانم در ترکیه جواب منفی شنیده‌ام.حالم خوش نیست. در جوابم و تنها در یک جمله کاری کرد که برای همیشه نق زدن را کنار گذاشتم. به من گفت:

نیما اگر تابه‌حال ۱۰ تا «نه» شنیده ای، هنوز آماتوری و اگر ۱۰۰۰ تا «نه» شنیدی حرفه‌ای هستی.

حسن شیرمحمدی

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

فیزیک کوانتومی عنوان می‌کند که یک نقطه مشاهده متفاوت منجر به جایگاهی متفاوت برای ذره نوری یا یک احتمال متفاوت می‌شود. این عبارت ممکن است یک گزاره کاملاً واضح به نظر برسد و اینگونه تحلیل شود که بر اساس نحوه نگاه ما، وضعیت متفاوت خواهد بود. اما اگر روی ترکیب "احتمال متفاوت" تمرکز کنیم، به این نکته مهم پی می‌بریم که تغییر در زاویه دید، نه تنها نحوه دیدن ما، بلکه احتمال یک پدیده را نیز تغییر می‌دهد. این اتفاق نیازمند تغییر در نوع تفکر مدیریت یک سازمان است. در اینجا قصد داریم در مورد دو رویکرد تفکر جدید یعنی تفکر کاتالیزوری و کلایدسکوپی به بحث بپردازیم.

تفکر کاتالیزوری چیست؟

تفکر کاتالیزوری در حقیقت برگرفته از نقشی است که یک کاتالیزور در یک فرایند شیمیایی ایفا می‌کند. کاتالیز یا فروکافت، فرایند افزایش سرعت و میزان واکنش شیمیایی از طریق اضافه کردن ماده‌ای به نام کاتالیزور است که این ماده در جریان واکنش از بین نمی‌رود و می‌تواند پیوسته به ایفای نقش بپردازد.

بر این اساس، تفکر کاتالیزوری عنوان می‌کند که تغییرات کوچک در حقیقت نقش کاتالیزور را دارند و می‌توانند سرعت و میزان فرایندها را بالا ببرند. متخصصان تفکر کاتالیزوری به سازمانها پیشنهاد می‌دهند که برای ایجاد تغییر در نتایج خود، ابتدا به سراغ تغییر در سوالات‌شان بروند. به عبارتی به جای پرسیدن سوالات واکنشی مانند اینکه "حالا باید چکار کنیم تا این مشکل حل شود؟"، تفکر کاتالیزوری این سوال را پیشنهاد می‌دهد: "چکار کنیم که آینده بهتری برای خود و سازمان رقم بزنیم؟" به جای اینکه بپرسیم: "پول لازم را از کجا بیاوریم؟" این سوال را مطرح کنیم: "ما در قالب یک جمع، چه منابعی را در اختیار داریم که می‌توانیم برای رشد سازمان از آنها بهره بگیریم؟"  

تفکر کلایدسکوپی چیست؟

روزابت ماس کانتر، از اساتید دانشکده کسب و کار هاروارد، بر این اعتقاد است که برای موفقیت در آینده، رهبران باید تمام کلیشه‌ها و مرزبندی‌های ذهن خود را کنار بگذارند و از زاویه‌ای تازه به مسائل نگاه کنند تا بتوانند مجموعه‌ای نوآور داشته باشند. کانتر، نام این رویکرد را تفکر کلایدسکوپی می‌گذارد. در یک کلایدسکوپ (زیبابین) تکه‌های شیشه رنگی یک الگو را به وجود می‌آورند که این الگو، ثابت نیست. اگر کلایدسکوپ را تکان دهید، بچرخانید و یا زاویه نگاه خود را تغییر دهید، همان تکه‌های شیشه یک الگوی کاملاً متفاوت را ایجاد خواهند کرد. همین اتفاق زمانی نیز رخ می‌دهد که عناصر سازمان خود را به شکل خلاقانه‌ای با یکدیگر ترکیب کنید تا به روش‌های جدیدی دست یابید که بتوانید به شکل کارآمدتری مجموعه خود را مدیریت کنید، مشتریان خشنود بیشتری داشته باشید و مشارکت بیشتری را در نیروهای خود ایجاد کنید. دقیقاً مانند این است که کلایدسکوپ را بچرخانید تا یک وضعیت یکسان را به صدها شکل متفاوت ببینید.

تنها یک تغییر ایجاد کنید تا کل دنیا عوض شود. این مشابه اتفاقی است که درون یک کلایدسکوپ رخ می‌دهد: یک تغییر کوچک و حرکت یک ذره می‌تواند کل تصویر را عوض کند و تصویری جدید و زیبا را بوجود آورد. این نوع تغییر فراتر از تنظیم تسلسل زمانی رویدادها در دنیایی ثابت است. تغییر در این مورد یک دنیای کاملاً جدید را به وجود می‌آورد.

برای سازماندهی تفکر درباره یک محیط کسب و کاری پیچیده اغلب به حداقل سازی و ساده‌سازی تعداد عوامل تعیین کننده توجه می‌گردد زیرا تفکر غالب این است که محدود کردن تمرکز، درک موضوع را آسانتر می‌سازد. برای مثال، عبارت "اگر بهترین تکنولوژی را با پایین‌ترین قیمت ارائه دهیم، رقبا را شکست خواهیم داد" را در نظر بگیرید. عباراتی از این دست برخاسته از طرز تفکری هستند که در مقابل تفکر نوآوری قرار می‌گیرند زیرا تمرکز بر عوامل محدود (در اینجا تکنولوژی و قیمت) ارتباط تفکر یک سازمان را با ریشه‌های کارآفرینانه و خلاقش قطع می‌کند و منجر به ناآگاهی نسبت به پتانسیل‌های در حال ظهور می‌شود. همچنین در این نوع تفکر، توسعه‌های کوچکی که پتانسیل‌های بزرگ و کاتالیزوری دارند، مورد بی‌توجهی قرار می‌گیرند.

در اینجا بد نیست اشاره‌ای به دنیای موسیقی داشته باشیم. جالب است بدانید که آلبرت انیشتین که تفکر کلایدسکوپی و بسیاری دیگر از ابعاد برنامه‌ریزی کوانتومی برگرفته از نظریات او هستند، نوازنده بسیار خوب ویولن بود. زمانی که به موسیقی مورد علاقه خود گوش می‌کنید، به این نکته فکر کنید که آن قطعه زاده ذهن و قلب یک موسیقی‌دان است. حتی شاید یک نُت در ذهن موسیقی‌دان غوغایی به پا کند که نتیجه آن با استفاده از سازهای مختلف تبدیل به قطعه‌ای زیبا می‌گردد. این نت که شاید برگرفته از یک صدای به ظاهر بی‌اهمیت در طبیعت یا حتی کوچه و خیابان باشد در نهایت منجر به یک تغییر بزرگ می‌گردد. تفکر کاتالیزوری و کلایدسکوپی نیز چنین الگویی را دنبال می‌کند. استدلال این تفکر آن است که در فرایند برنامه‌ریزی، جایی برای ایده‌های به ظاهر کوچک و بی‌اهمیت باز نگه داشته شود. تفکر کاتالیزوری و کلایدسکوپی خواهان مطالعه‌ای عمیق‌تر از نحوه ارتباط عوامل بزرگ و کوچک در فضای کسب و کاری است که می‌توانند بر موفقیت سازمان تاثیر بگذارند. یک رویداد نوظهور در ترکیب با تغییر زاویه دید می‌تواند تعداد بیشماری احتمال جدید به وجود آورد.

یکی از اقتضائات مهم این تفکر، فکر کردن به چیزهایی است که "هنوز وجود ندارند". بیایید از دنیای فیزیک خیلی فاصله نگیریم. بر اساس فیزیک کوانتومی، یک زاویه دید جدید حتی محل قرار گرفتن الکترون را نیز تغییر می‌دهد. بنابراین می‌توان گفت که تغییر در زاویه دید یک سازمان، پتانسیل آن سازمان برای تحقق اهدافش را نیز تغییر می‌دهد. فقط کافی است "یک نفر" این فرصت را ببیند. به عبارت دیگر، نیازی به تشکیل جلسات پرهزینه و اتاق‌های فکر بی‌فایده نیست. به محض اینکه فرصتی تشخیص داده شود، تمام عوامل قابل کنترل و غیرقابل کنترل بررسی می‌شوند و با سرعت نور تصمیم‌گیری و اقدام صورت می‌گیرد.

تفکر کاتالیزوری و کلایدسکوپی همچنین بر جریان سیال و مداوم تغییر، تأکید و عنوان می‌کند که نگاه ما به پدیده‌های مختلف از زوایای گوناگون باید همواره در حال تغییر کردن باشد. بدون شک اجرای این رویکرد ساده‌تر خواهد شد اگر تنوع افراد درگیر در فرایند برنامه‌ریزی (از نظر تخصص، سن، تجربه، ملیت و ...) بیشتر باشد. علاوه بر این، تفکر کاتالیزوری و کلایدسکوپی به شدت نیازمند یادگیری مهارتهای گوش دادن فعال و عمیق است تا فرد پذیرای نظرات جدید باشد و این توانایی را کسب کند که در مواجهه با ایده‌هایی که غیرمعمول هستند، به سرعت دست به قضاوت نزند. بنابراین فرهنگ سازمانی که قصد دارد مدیریت کوانتومی داشته باشد باید به سمتی برود که نیروها در تمام رده‌های سازمان آمادگی ذهنی لازم را برای تغییرات بی‌پایان کسب کنند. برای مثال، ممکن است پروژه‌ای به یکباره قطع شود و پروژه دیگری جایگزین گردد یا اینکه افراد جدید با سرعت بیشتری به تیم اضافه شوند یا از آن جدا گردند.

مشکل سازمانهایی که در برابر تغییر مقاومت می‌کنند این است که به شدت روی فرایندهای داخلی خود تمرکز کرده‌اند و رهبری آنها نمی‌تواند تجربیات و اقدامات ماورای مرزهای سازمان را ببیند. حال سوالی که مطرح می‌شود این است که چگونه می‌توان تفکر کلایدسکوپی را در یک مجموعه کاری ترویج داد. می‌توانید این قبیل اقدامات را به کار ببندید:

·       وظایف کاری چرخشی و تعریف پروژه‌های بین رشته‌ای جهت قرار گرفتن افراد در معرض ایده‌های جدید

·       درخواست از دپارتمان‌های مختلف برای سر زدن به بخش‌های دیگر سازمان جهت کشف روش‌های جدید انجام کارها

·       ارسال نیروها به بیرون سازمان جهت مشاهده روش‌های متفاوت کاری

·       ترتیب دادن جلسات مختلف بحث و بررسی با افرادی خارج از سازمان

·       در نظر گرفتن بودجه برای نیروهایی که قصد شرکت کردن در کنفرانس‌ها و رویدادهایی با محوریت خلاقیت و نوآوری را دارند.

·       تشویق تمام نیروها به پرسیدن سوالات عجیب و غریب و نامتعارف. فراموش نکنیم که بسیاری از ابداعات و نوآوری‌ها حاصل سوال یا ایده‌ای بودند که در ابتدا احمقانه به نظر می‌رسیده است.

 

پرویز درگی

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

حفظ رابطه

افرادی که رابطه زناشویی شان را تا آخر عمر حفظ می‌کنند، ۴سال بیشتر از کسانی عمر می‌کنند که نمی‌توانند حفظ رابطه کنند. همین جمله ما را به فکر فرو می‌برد که یک بازنگری در مورد روابط ، اصلاح یا مصمم شدن برای ماندن یا رفتن از رابطه‌ی فعلیمان داشته باشیم. اگر اکنون در مرحله‌ای قرار دارید که بین رفتن و ماندن در یک رابطه‌ی زخمی و آسیب خورده ، ماندن را انتخاب کرده‌اید یا هنوز در انتخاب ، تردید دارید  و این سوال‌ها برای شما به وجود آمده که آیا ماندن در رابطه‌ی تضعیف شده منفعتی هم دارد یا خیر؟ اصلا چرا باید رابطه‌ام را حفظ کنم؟

پیش از بررسی ماهیت این چالش‌ها با جزئیات بیشتر ، ابتدا ماهیت بستر رمانتیکی را که این چالش‌ها در آن ظهور می‌کنند ، از طریق بررسی سطوح و مراحل مختلف صمیمیت مرور می‌کنیم.

اشتباهات یک رابطه ی عاشقانه

در روش درمانی مبتنی بر پذیرش و تعهد ACT ، انعطاف ناپذیری روانی به منزله فرآیند آسیب شناختی اصلی در نظر گرفته می‌شود. هنگامی که افراد بر حسب عادت درگیر رفتار‌های اجتنابی خاص شوند ، علائمی مشکل ساز و یک روش زندگی محدود ظهور خواهند کرد. عناصر اصلی انعطاف ناپذیری روانی از این قرارند :

زندگی در گذشته یا آینده :

نشاط و سرزندگی در رابطه تنها در اینجا و در این لحظه تجربه خواهد شد. دلیل بخش عمده ناراحتی‌های یک رابطه تمرکز بر روی گذشته یا آینده است. همواره باید این را به خاطر داشت که درد اجتناب ناپذیر و بدیهی است. ولی رنج بردن از آن اختیاری است و هیچ راهی برای فرار از قطار غلطان یک رابطه عاشقانه وجود ندارند. رنج بردن به مدت طولانی در رابطه در حقیقت یک تقویت ذهنی است که ساخته ذهن خود فرد است. برخی مثال‌های شکایت از گذشته در روابط : چی می شد اگر من متفاوت بودم؟ اگر من متفاوت بودم ، این اتفاقات می‌افتاد؟ بعد از آن همه کاری که کردم، او چطور می تواند در حق من این چنین بی انصافی کند؟ هیچ گاه برای تلاش‌هایم در این زندگی از من قدردانی نشد. از همان ابتدای رابطه‌مان تمرکز او همیشه بر روی کارش بود و نه بر روی من.

افرادی که دائما درگیر فکر به بی انصافی‌ها و بی عدالتی‌هایی که نسبت به آن‌ها شده باشند، محتمل به غرق شدن در درد و ناراحتی و خشم فزاینده‌ای هستند. در چنین شرایطی آن‌ها به اتفاقات حاضر با عینک گذشته می‌نگرند متعاقبا حتی دیدن تجربه‌های خوشایند فعلی نیز برایشان دشوار خواهد شد. و نمی‌توانند حفظ رابطه کنند.

چرا باید حفظ رابطه کنم ؟

نمونه هایی از نگرانی برای آینده : بعد از این دیگر هیچ گاه به فرد عاشقی اعتماد نخواهم کرد. مردم راجع به من این چنین فکر می‌کنند که گویا من یک بازنده‌ام. دفعه‌ی بعدی تظاهر می‌کنم که همه چیز خوب است و از هیچ چیزی شکایت نخواهم کرد. دیگر با هیچ وکیلی ( برای مثال ) آشنا نخواهم شد. زیرا همه آنها دائما درگیر شغل خود هستند. دغدغه و نگرانی برای آینده ترس و دلهره‌ی پیش نگرایانه را به دنبال خواهد داشت.

قطع ارتباط با ارزش‌ها : در یک رابطه صمیمی و نزدیک این ارزش‌ها هستند که به مثابه ابزاری جهت دهنده عمل کرده و به افراد کمک می‌کنند تا بدون در نظر گرفتن تغییراتی که در احساسات و افکارشان حاصل می شود، همراه و عاشق باقی بمانند.

افرادی که پیروی از قوانین را به ارزش‌های خود ترجیح می‌دهند، در رویارویی با مشکلاتی که در یک رابطه‌ی دراز مدت و صمیمی ظهور می‌کنند، از مهارت و توانایی انعطاف پذیری کمتری برخوردار ترند. برخی از این قوانین سودمند بوده و برخی دیگر نیستند. ولی چه قوانین سودمند و چه غیرسودمند همگی افراد را از همسانی‌های طبیعی زندگی دور می‌کنند. اگر فردی حس کند که به سبب پیروی از قانون خاصی حالا دیگر حق با اوست، حتی چنین حسی هم نمی‌تواند جایگزینی برای سرزندگی مطلوب در رابطه‌اش باشد. سوالی که در روش درمانی مبتنی بر پذیرش و تعهد از افراد طرح می‌شود، این است که می‌خواهید زندگیتان کدام یک از ان دو رو باشد ؟ حق با شما باشد یا یک زندگی با نشاط و سرزنده‌ای را تجربه کنید؟

محدود کردن داستان های خود ساخته : فکر هر فرد درباره این که کیست و چگونه به چیزی که اکنون هستند تبدیل شده است، می تواند در برقراری و حفظ روابط صمیمی مفید یا زیان بار باشد. افراد درباره روابطی که در آن هستند، داستان‌هایی می‌بافند و این داستان‌ها نیز می‌توانند برای صمیمیت موجود در یک رابطه سودآور یا زیان آور باشند. به خاطر داشته باشید که وقتی داستانی گفته می‌شود، واقعیت راستینی وجود نداشته و همه چیز صرف از دیدگاه شخصی بیان می‌شود.

اجتناب تجربی

 اجتناب تجربی به معنی تلاش برای کنترل ، تغییر یا فرار از رویداد‌های شخصی استرس زا است. این تلاش گاه تا نقطه‌ای پیش می‌رود که آسیب روانی و رفتاری به فرد وارد می‌کند. اساسا هر نوع رفتاری ممکن است به افراد کمک کند تا از تجارب خود اجتناب کنند. مصرف مواد مخدر یا الکل ، برقراری رابطه جنسی ، خواب بیش از حد یا عقب نشینی از فعالیت‌های ارزش مند ممکن است به عنوان یک اجتناب تجربی عمل کنند. این تاثیر به این صورت است که احساسات ، افکار و خاطرات ناخوشایند فرد به طور موقت تسکین می‌یابد. در یک رابطه نیز ممکن است افراد از موقعیت‌های ترسناک یا تعاملات چالش برانگیز و ناخوشایند که زوج‌ها اجتناب کنند. برای نمونه این که زوج‌ها زمینه‌های اختلاف نظر و عدم توافق را به بحث نمی‌گذارند، مسئله‌ای کاملا رایج است.

چرا باید روابطمان را حفظ کنیم؟

برخی از مطالعات دریافته‌اند که احتمال طلاق در ازدواج دوم 10درصد بیشتر از طلاق کسانی است که برای اولین بار ازدواج می‌کنند چون در حفظ رابطه خود بیشتر مشکل دارند. احتمال طلاق گرفتن آن قدر بالاست که کاملا منطقی بنظر می‌رسد که همه زوج‌های متاهل از جمله آنهایی که در حال حاضر از رابطه‌شان راضی هستند تلاش مضاعفی داشته باشند تا رابطه زناشویی شان را همچنان حفظ کرده و آن را تقویت کنند.

رابطه زناشویی ناشاد می‌تواند احتمال بیمار شدن را تا حدود 35 درصد افزایش دهد و حتی ممکن است به طور متوسط تا 4 سال باعث کوتاه‌تر شدن عمر شود. به عبارتی افرادی که زندگی زناشویی شادی دارند، بیشتر عمر می‌کنند و زندگی سالمتری نسبت به کسانی دارند که طلاق گرفته‌اند یا زندگی زناشویی ناشادی دارند. افرادی که رابطه زناشوییشان را حفظ می‌کنند، 4 سال بیشتر از کسانی عمر می‌کنند که نمی‌توانند رابطه‌شان را حفظ کنند. یک رابطه زناشویی خوب ممکن است شما را سالمتر نگه دارد بدین خاطر که به طور مستقیم به سیستم ایمنی شما که سردم دار دفاع از بدن در برابر بیماری هاست سود می‌رساند. پژوهشگران حدود یک دهه است که متوجه شده‌اند که طلاق می‌تواند عملکرد سیستم ایمنی را مختل کند.

وقتی رابطه زناشویی دچار مشکل می‌شود، و نمی‌توانند حفظ رابطه کنند، زن و مرد تنها کسانی نیستند که از این مسئله لطمه می‌خورند، بچه‌ها نیز صدمه می‌بینند. در یکی از پژوهش‌ها اثبات شد که آنهایی که در خانواده‌هایی بزرگ می‌شدند که در آن مشکلات زناشویی و خصومت بین پدر و مادر وجود داشت، در مقایسه با کودکان دیگر سطح بالاتری از هورمون‌های استرس مورد مطالعه را به صورت مزمن داشتند.

ادامه ی مطلب در علی میرصادقی

  • حسین هرمس
  • ۰
  • ۰

اولین مفهومی که در بازاریابی مورد بحث قرار می گیرد «نیاز» است. نیاز کمبودهایی است که افراد در درون خود احساس می کنند و تلاش برای رفع  این کمبودها آنها را به تکاپو و تلاش وا می‌دارد.
حتماً با سلسله مراتب نیازهای مازلو آشنا هستید، مازلو نیازهای انسانی را به ۵ طبقه تقسیم می‌کند:
نیازهای زیستی (گرسنگی، تشنگی، میل جنسی و…)
نیاز به امنیت
نیاز به تعلق اجتماعی
نیاز به احترام
نیاز به خودشکوفایی

البته روانشناسان دیگر طبقه‌بندیهای دیگری از نیازها ارائه می‌دهند. مثلاً ویلیام گلاسر نیز نیازهای انسان را در ۵ گروه قرار می دهد:
نیاز به بقا
نیاز به دوست داشتن و تعلق اجتماعی
نیاز به قدرت و کنترل دیگران
نیاز به آزادی و کنترل زندگی خود
نیاز به تفریح و خوشی

اما علیرغم تفاوتهائی که  در نظریات روانشناسان در مورد چیستی نیازهای انسانی وجود دارد، نیازها وجود دارند و محرک رفتار انسانی هستند و ساخته و پرداخته بازاریابان نیستند.

خواسته
اما نیاز در همه افراد و همه جوامع به یک شکل خود را نشان نمی دهد بلکه معمولا تحت تاثیر فرهنگ و اجتماع و شخصیت فرد به شکل خاصی بروز می کند که «خواسته» و گاهی نیز «نیاز ثانویه» نامیده می‌شود. یک امریکایی وقتی در خیابان احساس گرسنگی می‌کند احتمالا ساندویچ مک‌دونالد و یا سیب‌زمینی سرخ کرده می‌خورد، در حالی یک فرد ایرانی مثلاً در آبادان به فلافل فروشی می‌رود و فلافل می‌خورد.

تقاضا

مفهوم دیگری که در بازاریابی اهمیت دارد «تقاضا» است. بدیهی است که افراد خواسته های متنوعی دارند ولی همواره قدرت خرید آن را ندارند. وقتی فردی قدرت خرید خواسته هایش را داشته باشد و متقاضی خرید آن خواسته نیز باشد تقاضا بوجود می‌آید.
خواسته های افراد اجتماع به شکل محصولات، خدمات، تجارب و اطلاعات توسط شرکتهای بزرگ و کوچک و همچنین مشاغل فردی به بازار عرضه می‌شود.

نزدیک‌بینی در بازاریابی
یکی از نکات مهمی که هر بازاریابی باید آن را بداند و ذکر آن در اینجا که صحبت از تقاضا به میان آمد لازم است، این است که خریداران در پی ارضای نیازها و خواسته خود هستند نه محصول یا خدمات شما.  کسی که فقط  به محصولات خود توجه دارد نه خواسته های واقعی مشتری دچار نزدیک بینی در بازار خواهد شد.
کسی که مته می‌خرد خواسته او سوراخ در دیوار است نه مته. کسی که تله‌موش می‌خرد بدنبال دفع موش است نه خود تله‌موش. مردم منافع محصول را می‌خرند نه خود محصول را. بنابراین اگر تله موش می‌سازید فقط به دنبال ارتقای کیفیت تله موش نباشید چون ممکن است شرکتی دیگر راهی بهتر برای دفع موش پیدا کند.

فکر کنید که در همین سالهای اخیر چه محصولاتی از بازار کنار گذاشته شده‌اند. مثلا نوار کاست با ورود سی‌دی و سپس دی‌وی‌دی از بازار محو شد وشرکتهائی که نوارکاست تولید می کردند، با اختراع سی دی یا خود را تطبیق دادند و یا  بازار را ترک کردند. سی‌دی در دنیای دیجیتال فقط جایگزین نوارکاست نبود بلکه جایگزین فلاپی دیسک هم شد.

بنابراین اقبال مردم به محصول شما در حال حاضر به معنای تداوم موفقیت شما نیست. همواره ممکن است جایگزینی برای محصول شما پیدا شود که بهتر خواسته های مشتری را برآورده کند.

همچنین باید توجه داشته باشیم که یک محصول یا خواسته ممکن است چند نیاز را با هم ارضا کند.‌کسی که اتومبیل مرسدس می خرد. تنها وسیله ای برای مسافرت داخل شهری یا برون شهری نمی خرد او احتمالا نیاز به راحتی، امنیت و احترام را نیز با این کار ارضا می کند.

 

محمدرضا حق پرست

  • حسین هرمس